"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لاَ يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ اَلْقَائِلُونَ
سپاس خداوندى را كه سخنوران از ستودن او عاجزند.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
امام (ع) سخن را از حمد و ثناى الهى شروع مىكند و در برابر آن اظهار عجز كرده، مىگويد: «ستايش مخصوص خداوندى است كه ستايشگران از مدح و ثناى او عاجز و ناتوانند».
چرا كه اوصاف «كمال» و «جمال» او از حدّ بيرون است. آنچه انسانها و فرشتگان از حمد و مدح او گويند به مقدار معرفت و شناخت خودشان از آن ذات بىمثال است نه به مقدار كمالات او. هنگامى كه شخص پيامبر (ص) كه بزرگترين پيامبر الهى است مطابق حديث مشهور اظهار عجز از معرفت خالق متعال مىكند و نغمۀ «ما عرفناك حقّ معرفتك» را سر مىدهد ديگران چگونه مىتوانند دعوى معرفت او كنند؟ و هنگامى كه انسان از معرفت او عاجز باشد چگونه مىتواند حقّ حمد و ستايش او را به جا آورد؟
بنا بر اين بالاترين حدّ «حمد» ما همان است كه مولا فرموده، يعنى اظهار عجز و ناتوانى در برابر حمد و ثناى او كردن و اعتراف به اين كه هيچ گويندهاى توانايى ندارد كه بر قلّۀ حمد و ثنايش عروج كند.
در حديثى از «امام صادق (ع)» مىخوانيم كه: «خداوند به موسى (ع) وحى فرستاد: اى موسى! حقّ شكر مرا به جا آور، عرض كرد: پروردگارا! چگونه حقّ شكر تو را به جا آورم در حالى كه هرگاه شكر تو را به جا آورم، اين خود نعمتى است كه به من ارزانى فرمودى (و توفيق شكرگزارى دادى و به اين ترتيب مشمول نعمت تازهاى شدهام كه شكر ديگرى بر آن لازم است)؟! فرمود: «يا موسى الان شكرتنى حين علمت انّ ذلك منّى، اى موسى الآن شكر مرا به جا آورى كه دانستى اين هم از من است (و تو از اداى شكرش ناتوانى)».
البته از يك نظر هنگامى كه انسان به طور سربسته مىگويد: الحمدولله(هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداست) چيزى از مراتب حمد و ستايش باقى نمىماند، مگر اين كه مخصوص ذات پاك او مىشود.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] وَ لاَ يُحْصِي نَعْمَاءَهُ اَلْعَادُّونَ
و حسابگران از شمارش نعمتهاى او ناتوان
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
در توصيف دوّم مىفرمايد: «و حسابگران (زبردست) هرگز نتوانند نعمتهايش را شماره كنند» زيرا نعمتهاى مادّى و معنوى، ظاهرى و باطنى، فردى و جمعى او از آن برتر و بيشتر است كه قابل احصاء باشد.
بدن يك انسان از سلولها و ياختههاى بىحدّ و حصرى تشكيل شده، كه هر كدام يك موجود زنده است با ساختمان پيچيدهاش و هر يك نعمتى است از نعمتهاى پروردگار كه شمارش آنها در دهها هزار سال نيز ممكن نيست.
وقتى انسان نتواند تنها اين بخش كوچك از نعمتهاى الهى را شماره كند، چگونه مىتواند آن همه نعمتهاى بيرونى چه در جنبههاى مادّى يا معنوى را شمارش كند؟ اصولا ما از همۀ نعمتهاى او آگاه نيستيم كه بخواهيم آنها را شماره كنيم. بسيارى از نعمتهاى او سراسر وجود ما را احاطه كرده و چون هرگز از ما سلب نمىشود، پى به وجود آنها نمىبريم (زيرا وجود نعمت هميشه بعد از فقدان آن شناخته مىشود) اضافه بر اين، هر قدر دامنۀ علم و دانش انسان توسعه مىيابد، به مواهب جديد و نعمتهاى تازهاى از خداوند دست مىيابد. با اين حال بايد قبول كرد - همان گونه كه مولا مىفرمايد - حسابگران قادر به احصاء نعمتهاى او نيستند!
اين جمله مىتواند به منزلۀ علّتى براى جمله قبل باشد، زيرا وقتى نتوان نعمتهاى او را احصا كرد چگونه مىتوان مدح و ستايش و حمد او را به جا آورد؟ گر چه متأسفانه گروهى از بىخبران و ستمگران، بسيارى از نعمتهاى او را به صورت انحصارى در آورده، يا از طريق اسراف و تبذير بر باد دادهاند و گروهى از خلق خدا را به زحمت افكندهاند، ولى اينها هرگز دليل بر محدوديّت نعمتهاى او نيست.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] وَ لاَ يُؤَدِّي حَقَّهُ اَلْمُجْتَهِدُونَ اَلَّذِي لاَ يُدْرِكُهُ بُعْدُ اَلْهِمَمِ وَ لاَ يَنَالُهُ غَوْصُ اَلْفِطَنِ
و تلاشگران از اداى حق او درماندهاند. خدايى كه افكار ژرف انديش، ذات او را درك نمىكنند و دست غوّاصان درياى علوم به او نخواهد رسيد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
در سوّمين توصيف مىفرمايد: «و تلاشگران و كوشش كنندگان حقّ او را ادا نمىكنند(هر چند خود را به تعب بيفكنند)».
اين جمله در حقيقت نتيجهاى است از جملۀ سابق، زيرا وقتى نتوان نعمتهاى او را احصا كرد، چگونه مىتوان حقّ او را ادا نمود؟ و به تعبير ديگر حقّ او به اندازۀ عظمت ذات اوست و شكر و حمد ما به مقدار توان ناچيز ماست و به همين دليل اين، جوابگوى آن نخواهد بود.
نه تنها در مقام عمل از مدح و ثنا و اداى حقّ او عاجزند كه در مقام انديشه و تفكّر نيز از درك ذاتش ناتوانندبه همين دليل در ادامۀ اين سخن - ضمن بيان دو وصف ديگر - مىفرمايد: «همان خدايى كه افكار بلند و ژرفانديش، كنه ذاتش را درك نكنند، و غوّاصان هوشمند درياى علوم و دانشها، دسترسى به كمال هستيش پيدا ننمايند».
تعبير به « بعد الهمم و غوص الفطن » گويا اشاره به اين حقيقت است كه اگر افكار بلند در قوس صعودى و انديشههاى قوى در قوس نزولى حركت كنند، هيچ يك به جايى نمىرسند و از درك كنه ذاتش عاجز و ناتوانند.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] اَلَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌوَ لاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ
پروردگارى كه براى صفات او حدّ و مرزى وجود ندارد و تعريف كاملى نمىتوان يافت و براى خدا وقتى معيّن، و سر آمدى مشخّص نمىتوان تعيين كرد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
در ادامۀ سخن، خود امام (ع) به دليل آن پرداخته كه چرا انسانها از درك كنه ذاتش عاجز و ناتوانند؟ مىفرمايد: «او كسى است كه براى صفاتش حدّى نيست و توصيفى براى بيان اوصافش وجود ندارد، و نه وقت معيّنى و نه سرآمد مشخصى براى ذات پاك اوست!».
يعنى چگونه ما مىتوانيم به كنه ذاتش برسيم در حالى كه فكر ما بلكه تمام هستى ما محدود است و جز اشياى محدود را درك نمىكند حال آن كه ذات خدا از هر نظر نامحدود و صفات بىپايانش از ازل تا ابد را گرفته، نه حدّى دارد، نه توصيف قابل دركى و نه آغاز و نه پايانى.
نه تنها ذات او كه صفات او نيز نامحدود است. علمش نامحدود است و قدرتش بىپايان، چرا كه همۀ اينها عين ذات نامحدود اوست.
به تعبير ديگر او هستى مطلق است و هيچ قيد و شرطى ندارد و اگر قيد و شرط و حدّ محدودى به ذاتش راه يابد مركّب خواهد بود و مىدانيم كه هر موجود مركّبى ممكن الوجود است نه واجب الوجود.
بنا بر اين واجب الوجود ذاتى است نامحدود در تمام جهات و به همين دليل يكتا و يگانه و بىنظير و بىمانند است زيرا دو وجود نامحدود از هر جهت، غير ممكن است چرا كه دوگانگى باعث محدوديّت هر دو مىشود اين يك، فاقد وجود ديگرى است و آن هم فاقد وجود اين. (دقّت كنيد)
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] فَطَرَ اَلْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ اَلرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ
مخلوقات را با قدرت خود آفريد، و با رحمت خود بادها را به حركت در آورد و به وسيلۀ كوهها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
پس از اشارهاى كه در جملههاى سابق به صفات جمال و جلال خدا (صفات ثبوتى و سلبى) آمد، به گوشهاى از صفات فعل پروردگار اشاره كرده مىفرمايد:
«مخلوقات را با قدرتش آفريد و بادها را با رحمتش به حركت در آورد و گسترش داد و لرزش و اضطراب زمين را به وسيلۀ كوهها بر طرف ساخت». تعبيرات بالا هر كدام ناظر به يك يا چند آيۀ قرآنى است: جملۀ «فطر الخلائق بقدرته» ناظر است به آيۀ «فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ» كه در چندين سورۀ قرآن آمده و جملۀ «نشر الرّياح برحمته» ناظر است به آيۀ «وَ هُوَ اَلَّذِي يُرْسِلُ اَلرِّيٰاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ» ، او كسى است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش فرستاد)».
جملۀ سوّم اشاره دارد به آيۀ شريفۀ «وَ أَلْقىٰ فِي اَلْأَرْضِ رَوٰاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ» ، در زمين كوههاى افكند تا شما را نلرزاند». با توجّه به آنچه در معنى «فطر» گفته شد، آفرينش را تشبيه به شكافتن پردۀ ظلمانى عدم كرده، پردهاى كه يكپارچه و منسجم و خالى از هر گونه شكاف است، ولى قدرت بىپايان حق آن را مىشكافد و مخلوقات را از آن بيرون مىفرستد و اين چيزى است كه جز از قدرت او ساخته نيست.
دانشمندان، امروز در اين مسأله اتّفاق نظر دارند كه محال است ما بتوانيم چيزى از عدم به وجود آوريم، يا از وجود به ديار عدم بفرستيم، آنچه در قدرت ماست همان تغيير شكل موجودات است و بس! تعبير به رحمت، در مورد وزش بادها تعبيرى است گيرا و جذّاب كه با لطافت نسيم و وزش باد و آثار مختلف آن مانند حركت ابرها به سوى زمينهاى تشنه، تلقيح و بارور ساختن گياهان، تلطيف و جابجايى هوا، حركت كشتيها، تعديل درجۀ گرما و سرماى هوا و بركات فراوان ديگر، بسيار سازگار است. امّا اين كه چگونه كوهها و صخرهها از لرزش زمين جلوگيرى مىكنند، دانشمندان پيشين با اعتقاد به سكون زمين، تفسيرهايى براى آن داشتهاند كه امروز قابل قبول نيست.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ
سر آغاز دين، خداشناسى است.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
اين فراز در حقيقت يك دورۀ كامل خداشناسى است. اميرمؤمنان (ع) در اين بخش، در عبارات بسيار كوتاه و فشرده و پر معنى، به گونهاى خداوند را معرّفى فرموده كه از آن بالاتر تصوّر نمىشود و اگر تمام درسهاى توحيد و خداشناسى را جمع كنيم چيزى فراتر از آن نخواهد بود. در اين فراز پنج مرحله براى معرفت و شناخت خداوند ذكر فرموده كه مىتوان آنها را اين گونه خلاصه كرد:
۱) شناخت اجمالى و ناقص، ۲) شناخت تفصيلى، ۳) مقام توحيد ذات و صفات، ۴) مقام اخلاص، ۵) مقام نفى تشبيه.
در آغاز مىفرمايد: «سرآغاز دين معرفت و شناخت خداست». بدون شك دين در اين جا به معنى مجموعۀ عقايد و وظايف الهى و اعمال و اخلاق است و روشن است كه سرآغاز اين مجموعه و پايۀ اصلى آن «معرفة الله» مىباشد، بنا براين شناخت خدا هم گام اوّل است و هم پايۀ اصلى براى تمام اصول و فروع دين كه بدون آن، اين درخت پربار هرگز به ثمر نمىنشيند. اين كه بعضىها پنداشتهاند قبل از معرفت خدا، چيز ديگرى نيز وجود دارد و آن مسألۀ تحقيق دربارۀ دين و وجوب مطالعه و نظر است، اشتباه بزرگى است. زيرا وجوب تحقيق اوّلين واجبات است ولى شناخت خدا اوّلين پايۀ دين است يا به تعبير ديگر تحقيق مقدّمه است و شناخت خداوند نخستين مرحلۀ ذى المقدمه مىباشد.
اين نكته نيز معلوم است كه معرفت اجمالى در درون فطرت و نهاد آدمى نهفته است. حتّى نياز به تبليغ هم ندارد آنچه پيامبران الهى به آن مبعوث شدهاند، اين است كه اين معرفت و شناخت اجمالى تبديل به شناخت تفصيلى و كامل گردد و شاخ و برگ آن رشد و نمو كند و علف هرزههاى مزاحم كه به صورت افكار شرك آلود در اطراف اين درخت برومند نمايان مىگردد زدوده شود.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ
و كمال شناخت خدا، باور داشتن او
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
در مرحلۀ بعد مىفرمايد: «كمال معرفت و شناخت خداوند تصديق به ذات پاك اوست».
در اين كه چه تفاوتى ميان تصديق و معرفت است، تفسيرهاى مختلفى وجود دارد. نخست اين كه منظور از معرفت در اين جا شناخت فطرى و مراد از تصديق شناخت علمى و استدلالى است.
يا اين كه منظور از معرفت، معرفت و شناخت اجمالى است و مقصود از تصديق، معرفت و شناخت تفصيلى است،
يا اين كه معرفت، اشاره به علم و آگاهى نسبت به خداوند است، ولى تصديق اشاره به ايمان است زيرا مىدانيم علم از ايمان جداست، ممكن است انسان به چيزى يقين داشته باشد ولى ايمان قلبى - كه عبارت است از تسليم در برابر آن و به رسميّت شناختن در درون دل، يا به تعبيرى ديگر اعتقاد به آن - نداشته باشد. گاهى بزرگان براى جدايى اين دو از يكديگر مثال سادهاى مىزنند مىگويند: بسيارى هستند كه از ماندن در كنار جسد مرده مخصوصا در شب تاريك و اتاق خالى وحشت دارند با اين كه به يقين مىدانند او مرده است، ولى اين علم در اعماق قلب آنها گويى نفوذ نكرده و آن حالت ايمان و باور حاصل نشده و اين وحشت زاييدۀ همين است.
به عبارت ديگر، علم همان آگاهى قطعى نسبت به چيزى است ولى ممكن است جنبۀ سطحى داشته باشد و در عمق وجود انسان و روح او نفوذ نكند، امّا هنگامى كه در اعماق روح نفوذ كرد و به مرحلۀ يقين و باور رسيد و انسان بناى قلبى بر اين گذاشت كه آن را به رسميّت بشناسد نام ايمان به خود مىگيرد.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🖤یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🖤
🏴 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ
و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شرح:
در مرحلۀ سوّم مىفرمايد: «كمال تصديق به ذات پاك او همان توحيد اوست».
بدون شك هنگامى كه انسان خدا را با معرفت تفصيلى يا به تعبيرى ديگر با استدلال و برهان شناخت، هنوز به مرحلۀ توحيد كامل نرسيده است. توحيد كامل آن است كه ذات او را از هرگونه شبيه و نظير و مانند، پاك و منزّه بداند. زيرا كسى كه شبيه و مانندى براى او بپذيرد، در حقيقت آنچه را شناخته است خدا نبوده، زيرا خداوند وجودى است نامحدود از هر جهت و بىنياز از هر كس و هر چيز. چيزى كه شبيه و مانند داشته باشد طبعا محدود است، چرا كه هر يك از آن دو وجود شبيه به هم از ديگرى جداست و فاقد كمالات ديگرى است.
پس هنگامى تصديق به ذات پاك او به مرحلۀ كمال مىرسد كه انسان او را يگانه و يكتا بداند نه يگانه و يكتاى عددى بلكه يگانه و يكتا به معنى بىهمتا بودن و نداشتن شبيه و نظير و مانند.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ
و كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا) اخلاص است.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
سپس به مرحلۀ چهارم گام مىنهد كه مرحلۀ اخلاص است و مىفرمايد: «و كمال توحيدش اخلاص براى اوست».
اخلاص از مادۀ خلوص به معناى خالص كردن و تصفيه نمودن و از غير، پاك كردن است. در اين كه منظور از اخلاص در اين جا اخلاص عملى يا قلبى يا اعتقادى است در ميان مفسّران نهج البلاغه گفتگوست.
منظور از اخلاص عملى اين است كه هر كس نهايت توحيد پروردگار را داشته باشد، تنها او را پرستش مىكند و انگيزۀ او در هر چيز و هر كار، خداست. اين همان چيزى است كه در بحث اخلاص در عبادت، فقها روى آن تكيه دارند.
«شارح خويى» رضوانالله عليه اين تفسير را به عنوان يك قول، بىآن كه اشاره به گويندۀ آن كند ذكر كرده است. ولى اين احتمال بسيار بعيد است زيرا جملههاى قبل و بعد اين جمله، همه از مسائل عقيدتى سخن مىگويد و پر واضح است كه اين جمله نيز ناظر به اخلاص اعتقادى است.
امّا اخلاص قلبى، يا به تعبير «شارح بحرانى ابن ميثم» زهد حقيقى، آن گونهاى كه تمام قلب او متوجّه خدا باشد و به غير او نينديشد و ما سِوىالله، او را به خود مشغول ندارد ، گر چه مقام بالا و والايى است ولى باز با مجموعۀ جملههاى اين فراز سازگار نيست و بعيد است مقصود از آن جمله، اين باشد. تنها مفهومى كه مناسب آن است خالص ساختن اعتقاد نسبت به پروردگار است، يعنى او را از هر نظر يگانه و يكتا، بىنظير و بىشبيه دانستن و از اجزاى تركيبى پاك و منزّه شمردن.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] وَ كَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ
و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:در جملۀ پنجم، خود امام (ع) به اين معنى اشاره فرموده و با تعبير زيبايى آن را توضيح داده است، مىفرمايد: «كمال اخلاص براى او، نفى صفات ممكنات از اوست» (و كمال الاخلاص له نفى الصّفات عنه) . به تعبير ديگر، در مرحلۀ قبل، سخن از اخلاص به طور اجمال بود و در اين جا كه اخلاص به مرحلۀ كمال مىرسد، جنبۀ تفصيلى پيدا مىكند و دقيقا روشن مىشود كه براى اخلاص در توحيد بايد هر گونه صفاتى را كه مخلوق دارد از او نفى كرد، خواه اين صفت، داشتن اجزاى تركيبى باشد يا غير آن. چه اين كه مىدانيم تمام ممكنات حتى عقول و نفوس مجرّده نيز در واقع مركّبند (حد اقل تركيبى از وجود و ماهيّت) حتى مجرّدات، يعنى موجودات ما فوق مادّه نيز از اين تركيب بركنار نيستند و امّا موجودات مادّى، همه داراى اجزاى خارجى مىباشند، ولى ذات پاك خداوند نه اجزاى خارجى دارد و نه اجزاى عقلى، نه در خارج قابل تجزيه است و نه در فهم و درك ما، و كسى كه به اين حقيقت توجّه نكند توحيد خالص را نيافته است و از اين جا روشن مىشود، اين كه مىفرمايد: كمال توحيدش نفى صفات از اوست، نه به معناى نفى صفات كماليه است، چرا كه تمام صفات كمال اعمّ از علم و قدرت و حيات و غير آن همه از آن اوست، بلكه منظور صفاتى است كه ما هميشه به آنها خو گرفتهايم و آنها را شناختهايم يعنى صفات مخلوقات كه همه جا آميخته به نقص است. مخلوقات داراى علم و قدرتند امّا علم و قدرتى ناقص و محدود و آميخته با جهل و ضعف و ناتوانى، در حالى كه ذات پاك خداوند از چنين علم و قدرتى منزّه است. شاهد گوياى اين سخن گفتارى است كه خود امام (ع) در ذيل اين خطبه در بارۀ فرشتگان دارد، مىفرمايد: «لا يتوهّمون ربّهم بالتّصوير و لا يجرون عليه صفات المصنوعين ، آنها هرگز پروردگار خود را با قوّۀ وهم تصوير نمىكنند و صفات مخلوقات را براى او قائل نمىشوند»
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ اَلصِّفَةِ
زيرا هر صفتى نشان مىدهد كه غير از موصوف، و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
امام (ع) در جملۀ بعد چنين مىفرمايد: «زيرا هر صفتى (از صفات ممكنات) گواهى مىدهد كه غير از موصوف است و هر موصوفى (از ممكنات) شهادت مىدهد كه غير از صفت است».
اين بيان در واقع يك دليل منطقى روشن است كه مىفرمايد: صفات زايد بر ذات، به زبان حال گواهى مىدهند كه از موصوف جدايند و هر موصوف گواهى مىدهد كه با صفت دوتاست، مگر اين كه صفات او را عين ذاتش بدانيم و معتقد باشيم خداوند ذاتى است كه تمامش علم و تمامش قدرت و تمامش حيات و ازليّت و ابديّت است، هر چند درك چنين معنايى براى ما كه تنها با صفات مخلوقات خو گرفتهايم و انسان را چيزى و علم و قدرت او را چيزى اضافه بر ذات او مىدانيم بسيار دشوار است (چرا كه وقتى از مادر متولّد شد نه علم داشت و نه قدرت سپس صاحب علم و قدرت شد).
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی
"بسمالله الرّحمن الرّحيم"
🌟یکشنبهها: آشتی با نهج البلاغه 🌟
🌺 خطبه ۱ [و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم]
#مولامیفرمایند:
[ادامه] فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ
پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده، و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸شرح:
در ادامۀ اين سخن و تكميل آن، جملههايى بسيار كوتاه و پرمعنى بر آن مىافزايد و مىفرمايد: «هر كس خداوند سبحان را (با صفاتى همچون صفات مخلوقات) توصيف كند، او را با امور ديگرى قرين دانسته و آن كس كه او را با چيز ديگرى قرين كند، دوگانگى در ذات او قائل شده و كسى كه دوگانگى براى او قائل شود، اجزايى براى او پنداشته و هر كس براى او اجزايى قائل شود، به راستى او را نشناخته است!»
در واقع كلام امام (ع) ناظر به اين معنى است كه اثبات صفاتى همانند مخلوقات، براى خدا لازمهاش تركيب در وجود مقدّس اوست، يعنى همان گونه كه انسان تركيبى از ذات و صفات است او نيز بايد چنين باشد و اين معنى با واجب الوجود بودن سازگار نيست زيرا هر مركّبى نياز به اجزاى خود دارد و نياز داشتن (فقر) با واجب الوجود بودن سازگار نمىباشد. براى اين عبارت دو تفسير ديگر نيز گفته شده است:
- نخست اين كه هر گاه صفات او را غير از ذات او بدانيم طبعا ذات او نيز مركب خواهد شد چرا كه ذات و صفات در فرض دوگانگى حتما جهت مشتركى دارند و جهت امتيازى (كه از آن به «ما به الاشتراك» و «ما به الامتياز» تعبير مىشود) زيرا هر دو در وجود و هستى شريكند و در عين حال از هم جدا هستند و در اين صورت بايد ذات او را نيز مركب از آن دو جنبۀ مختلف بدانيم.
- ديگر اين كه مىدانيم وحدت ذات خداوند به معنى وحدت عددى نيست بلكه مفهوم وحدت دربارۀ ذات پاك خدا اين است كه شبيه و نظير و مانند ندارد. اصولا يك وجود بىنهايت از هر جهت، نمىتواند شبيه و مانندى داشته باشد و اگر صفات خدا را مانند ذات او ازلى و ابدى و بىنهايت بدانيم هم او را محدود كردهايم و هم شبيه و مانندى براى او قائل شدهايم.
🍂🍂🍂🍂
لینک کانال👇
@deldadegan_yar_ghayeb
#یکشنبه
#نهجالبلاغهخوانی