4_5800775653087253951.mp3
1.76M
🔸حسینِ زمان
نکاتی پیرامون پیوندهای وجود مقدس سیدالشهداء و امام عصر علیهماالسلام
🎧 قسمت پنجم
#حسین_زمان
#ترکگناهمهمترینعملِ
🌤️او میبیند.
✋🏻به عشق مولا صاحب الزمان«عج»
وقتی میدونی
خدا وامام حی و حاضر میبینه 📷
گناه میکنی ! ⛔️
ولی وقتی میدونی بندهی خدا میبینه 🤔
دیگه گناه نمیکنی !! ❎
این توهین به خداست... ⚠️
تبرئه یا محکوم ⁉️
اون دنیا مثل دادگاهیه ⚖️
که واسه انجام محرمات و ترک واجبات 💌
بهونه و توجیهات مختلف میاری 📚
ولی پذیرفته نمیشه و محکوم میشی
پس به کمک آخرین فرستاده خدا که همه ائمه مژده وبشارت ظهور ایشون رو دادند سعی کن ازبند اسارت گناه خلاص و پاک شی تا به ملاقات امام زمانت دربیایی🤲🏻🥰❣️
#محرم
#سرباز_مهدی
#انتظار_حضرت
@deldadeganmahdy
@zekrroozane زیارت عاشورا.pdf
56.4K
PDF
پی دی اف زیارت عاشورا باخط درشت
ختم چهل روزه (روز هفتم)
@deldadeganmahdy💞
⭕️ شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا
(ماجرای مشاهده حاج سیّد احمد رشتی)
🔰 حاج سیّد احمد رشتی میفرماید:
🕋 در سال ۱۲۸۰، به قصد حجّ بیت اللّه الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفر علی تاجر تبریزی منزل کردم؛ امّا چون قافلهای نبود، متحیّر ماندم تا آنکه حاج جبّار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
🐎 من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اوّل رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفر علی به من ملحق شدند:
یکی حاج ملّا باقر تبریزی، دیگری حاج سیّد حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت میکرد که به اتّفاق روانه شدیم. به ارزنه الرّوم (شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه) رسیدیم و از آنجا عازم طرابوزن شدیم. در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبّار جلودار آمد و گفت:
🔹 منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید.
▫️ این مطلب را بهخاطر آن میگفت که ما در سایر منازل، غالبا با فاصلهای پشت سر قافله راه میرفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم.
🌨 حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت بهطوریکه هرکدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ امّا من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آنجا تنها ماندم. از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا بهخاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمّل و تفکّر، با گفتم:
🔹 تا صبح همینجا میمانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود میآورم و به قافله ملحق میشوم.
▫️ در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده میشد. او بر درختها میزد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود:
🔸 تو کیستی؟
▫️ عرض کردم:
🔹 رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کردهام.
▫️ فرمود:
🔸 نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجّد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 و اللّه، راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 جامعه بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ من جامعه را از حفظ نداشتم و الآن هم از حفظ نیستم با آنکه مکرّر به زیارت عتبّات مشرّف شدهام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم. باز آن شخص آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ بیاختیار گریهام گرفت و گفتم:
🔹 همینجا هستم چون راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 عاشورا بخوان.
▫️ من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الآن هم حفظ نیستم در عین حال برخاستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلامها و دعای علقمه را خواندم. دیدم باز آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 نه، تا صبح همینجا هستم.
▫️ فرمود:
🔸 الآن تو را به قافله میرسانم.
▫️ ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود:
🔸 پشت سر من بر الاغم سوار شو.
▫️ سوار شدم و اسب خود را کشیدم امّا حیوان حرکت نکرد.
فرمود:
🔸 دهنه اسب را به من بده.
▫️ ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب کاملا آرام میآمد و ایشان را اطاعت مینمود. بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
🔸 شما چرا نافله نمیخوانید؟ نافله، نافله، نافله.
▫️ باز فرمود:
🔸 شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
▫️ بعد فرمود:
🔸 شما چرا جامعه نمیخوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
▫️ در زمان طیّ مسافت، مسیری دایرهای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود:
🔸 اینها رفقای شما هستند.
▫️ دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند.
💡 من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت میکرد درحالیکه این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
بهخاطر همین فکرها پشتسرم را نگاه کردم؛ امّا کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۵۴
🏷 🏷 #عاشورا #زیارت_عاشورا
#چله_زیارت_عاشورا
عزادار حقیقی 06.mp3
4.59M
#عزادار_حقیقی ۶
🎧آنچه می شنوید؛👇
این شبها؛
توی روضه ها
خیلی از روزی ها،رو تقسیم میکنند!
❣چی بخوايم ازامام حسین؛
که بهترین وبزرگترین روزیها،توی سفره وجودمون،نازل بشه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢بشارت آیت الله توکل در مسجد مقدس جمکران:
خودتان را برای ظهور آماده کنید، انشاءالله ظهور را خواهیم دید و پرچم انقلاب را همین رهبرمان به دست امام زمان می دهند.
انشاءالله و به امید و لطف و فضل خداوند
@deldafeganmahdy💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🌹السلام علیک یا صاحب الزمان 🌹
🎥 داری غرق میشی فقط بگو #یاصاحب_الزمان ادرکنی...
🎙 سخنران : حجت السلام مومنئ
شبتان خوش🌃
درپناه یوسف زهرا✋🏻
@deldadeganmahdy💞
ألسَّلامُ عَلَيْكَ یا
صاحِبَ الزَّمان
ما خیلی دوست داریم که
از اصحاب ویاران امام زمان
ارواحنافداه باشیم ولی غل و زنجیرهایی که به دست و پایمان بسته شده، ما را به زمین میخ کوب کرده است.
پس چه بهتر که این غل و زنجیرها را از دست و پای خود باز کرده و آماده ظهور و فرج گردیم. و یکی از معانیِ انتظار فرج هم همین است.
یعنی صفات رذیله ی باطنی که همان غل و زنجیرها است، یکی یکی باز، واز خود دور نماییم.
ومن الله التوفیق
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ
💎 امام حسین (علیه السلام) : «مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ _
⬅️ کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد:
✔️ دیرتر به آرزویش می رسد
✔️ و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ سخن امام حسین علیه السلام راجع به مظلومیت امام مهدی ارواحنا فداه
🎙 #ابراهیم_افشاری
📹 #کلیپ_مهدوی