🌷 یا بقیة الله الاعظم (عج)
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
میکشیم اول این شعر، پَری در نامه
شهرِ بارانی و چشمانِ تری در نامه
مینویسیم برایش؛ که بخواند ما را
کاشکی نامهرسانی برساند ما را
کاشکی باد صبا از طرف ما برود
مثل رودی بشود؛ محضر دریا برود
چه نوشتیم، که باد از نفسش آه چکید
کفترِ نامهبر اشکش به سر راه چکید
روضه خواندیم مگر ؟! ابر، به هقهق افتاد
آفتاب اولِ راه؛ آخرِ مشرق افتاد
بگذارید، بخوانیم، که در نامه چه بود
مجلسِ روضهی اینگونه سرانجامِ چه بود
«بِسمِ ربّ الشّهدا» خدمتِ ارباب، سلام
از لب تشنهلبان میچکد «ای آب سلام»
اگر از حال دل بیخبران جویایی
اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ...
غصهای نیست، به جز غربتِ جان فرسایت
نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان فرسایت
چشممان کور شد از بسکه ندیدیم، تو را
گوشمان کر شده از بس نشنیدیم، تو را
دلمان گوشهای از بیخبریها پوسید
لبمان نامِ تو را جای قدومت بوسید
چه بگوییم، نگفته همه را میدانی
نامهای را که نوشته نشده میخوانی
الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است
تکیه بر دوستیِ باد، سپردن سخت است
گرگهای دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شدهاند
دُزدهامان جلوی قافله پنهان شدهاند
ساحران؛ پیرهنِ دوز و کلک میدوزند
کافران؛ کفر، به «عَجّلفَرجک» میدوزند
بعضی از منتظران؛ سکهی بازار شدند
میفروشند تو را؛ خوب، دکاندار شدند
آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته
سیزده بار، خودش را سرِ منبر کشته
لشکرِ بیخبران از خبرت میگویند
دشمنانِ پدرت؛ از پدرت میگویند
گرچه خود دشمن عَدلاند، ولی میگویند
عمروعاصان سخن از عدلِ علی میگویند
شمرکیشانِ زمان دورِ سرت میگردند
کوفیان؛ دور و برِ نامهبرت میگردند
نائبت بیشتر از منتظران پیر شده
زود برگرد به ما؛ آمدنت دیر شده
کاش تا خیمهات از مثنویات پل بزنیم
پیش چشمِ تو کمی حرفِ تغزّل بزنیم ...
آه، آقا چقدَر دردِ نداری سخت است
بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است
اشک، شد دانهی تسبیح و زمین را پُر کرد
با چنین سیلِ غمی؛ لحظهشماری سخت است
وسط لشکری از دشمنِ باران دیده ...
ابر باشی؛ ولی از ترس، نباری سخت است
از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی ...
دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است
بین باغی که به عشقت شده نرگس باران
مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک، بکاری سخت است
گوشهی شهرِ چراغان شده از میلادت ...
سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است
گر چه حرف از تو دروغیست، که در تکرار است
بینِ ما بی عملان؛ مردِ عمل بسیار است
جادهی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است
یوسف از راه بیا؛ شهر، پر از یعقوب است
جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم
«منتَظَر» با دلِمان راه بیا منتظریم ... !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیدة
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
✏️رضا قاسمی
@deldadegi
دلدادگی💙
🌷 یا بقیة الله الاعظم (عج)
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
میکشیم اول این شعر، پَری در نامه
شهرِ بارانی و چشمانِ تری در نامه
مینویسیم برایش؛ که بخواند ما را
کاشکی نامهرسانی برساند ما را
کاشکی باد صبا از طرف ما برود
مثل رودی بشود؛ محضر دریا برود
چه نوشتیم، که باد از نفسش آه چکید
کفترِ نامهبر اشکش به سر راه چکید
روضه خواندیم مگر ؟! ابر، به هقهق افتاد
آفتاب اولِ راه؛ آخرِ مشرق افتاد
بگذارید، بخوانیم، که در نامه چه بود
مجلسِ روضهی اینگونه سرانجامِ چه بود
«بِسمِ ربّ الشّهدا» خدمتِ ارباب، سلام
از لب تشنهلبان میچکد «ای آب سلام»
اگر از حال دل بیخبران جویایی
اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ...
غصهای نیست، به جز غربتِ جان فرسایت
نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان فرسایت
چشممان کور شد از بسکه ندیدیم، تو را
گوشمان کر شده از بس نشنیدیم، تو را
دلمان گوشهای از بیخبریها پوسید
لبمان نامِ تو را جای قدومت بوسید
چه بگوییم، نگفته همه را میدانی
نامهای را که نوشته نشده میخوانی
الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است
تکیه بر دوستیِ باد، سپردن سخت است
گرگهای دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شدهاند
دُزدهامان جلوی قافله پنهان شدهاند
ساحران؛ پیرهنِ دوز و کلک میدوزند
کافران؛ کفر، به «عَجّلفَرجک» میدوزند
بعضی از منتظران؛ سکهی بازار شدند
میفروشند تو را؛ خوب، دکاندار شدند
آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته
سیزده بار، خودش را سرِ منبر کشته
لشکرِ بیخبران از خبرت میگویند
دشمنانِ پدرت؛ از پدرت میگویند
گرچه خود دشمن عَدلاند، ولی میگویند
عمروعاصان سخن از عدلِ علی میگویند
شمرکیشانِ زمان دورِ سرت میگردند
کوفیان؛ دور و برِ نامهبرت میگردند
نائبت بیشتر از منتظران پیر شده
زود برگرد به ما؛ آمدنت دیر شده
کاش تا خیمهات از مثنویات پل بزنیم
پیش چشمِ تو کمی حرفِ تغزّل بزنیم ...
آه، آقا چقدَر دردِ نداری سخت است
بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است
اشک، شد دانهی تسبیح و زمین را پُر کرد
با چنین سیلِ غمی؛ لحظهشماری سخت است
وسط لشکری از دشمنِ باران دیده ...
ابر باشی؛ ولی از ترس، نباری سخت است
از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی ...
دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است
بین باغی که به عشقت شده نرگس باران
مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک، بکاری سخت است
گوشهی شهرِ چراغان شده از میلادت ...
سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است
گر چه حرف از تو دروغیست، که در تکرار است
بینِ ما بی عملان؛ مردِ عمل بسیار است
جادهی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است
یوسف از راه بیا؛ شهر، پر از یعقوب است
جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم
«منتَظَر» با دلِمان راه بیا منتظریم ... !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیدة
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
✏️رضا قاسمی
@deldadegi
دلدادگی💙
🌷 یا صاحب الزمان (عج) ... 🍃
تقویم، بی تو پیر شد یکسالِ دیگر هم
سَر شد زمستان و نشد نوروز، آخر هم
شد کاسهی صبرِ غزل لبریز، از گریه
از قطرههای شعرِ اشکآلود، دفتر هم
عمریست، پیش مایی و هستیم، نابینا
گفتی «اناالمظلوم»، نشنیدیم، پس کَر هم
شرمنده؛ بین ادّعاهای دعا بر لب
حتی نخواهی یافت، یک ناچیز، لشکر هم
هرچند، خوبان کمترند از ما که بدهاییم
اما ببر در لشکرت این قوم، را دَرهم
ذکرِ قیامت در رکوعِ خیسِ محراب است
پای رکابِ خطبههای توست، منبر هم
«یامنتقم» میریزد از شمشیرِ بابایت
چشمانتظارِ انتقامِ توست، مادر هم
حَک میشود یک روز، بر سنگِ مزار ما
مُردند، دور از خیمهات یک قومِِ دیگر هم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
#متی_ترانا_و_نراک
✍رضا قاسمی
@deldadegi
دلدادگی💙
یا بقیة الله الاعظم (عج)
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
میکشیم اول این شعر، پَری در نامه
شهرِ بارانی و چشمانِ تری در نامه
مینویسیم برایش؛ که بخواند ما را
کاشکی نامهرسانی برساند ما را
کاشکی باد صبا از طرف ما برود
مثل رودی بشود؛ محضر دریا برود
چه نوشتیم، که باد از نفسش آه چکید
کفترِ نامهبر اشکش به سر راه چکید
روضه خواندیم مگر ؟! ابر، به هقهق افتاد
آفتاب اولِ راه؛ آخرِ مشرق افتاد
بگذارید، بخوانیم، که در نامه چه بود
مجلسِ روضهی اینگونه سرانجامِ چه بود
«بِسمِ ربّ الشّهدا» خدمتِ ارباب، سلام
از لب تشنهلبان میچکد «ای آب سلام»
اگر از حال دل بیخبران جویایی
اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ...
غصهای نیست، به جز غربتِ جان فرسایت
نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان فرسایت
چشممان کور شد از بسکه ندیدیم، تو را
گوشمان کر شده از بس نشنیدیم، تو را
دلمان گوشهای از بیخبریها پوسید
لبمان نامِ تو را جای قدومت بوسید
چه بگوییم، نگفته همه را میدانی
نامهای را که نوشته نشده میخوانی
الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است
تکیه بر دوستیِ باد، سپردن سخت است
گرگهای دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شدهاند
دُزدهامان جلوی قافله پنهان شدهاند
ساحران؛ پیرهنِ دوز و کلک میدوزند
کافران؛ کفر، به «عَجّلفَرجک» میدوزند
بعضی از منتظران؛ سکهی بازار شدند
میفروشند تو را؛ خوب، دکاندار شدند
آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته
سیزده بار، خودش را سرِ منبر کشته
لشکرِ بیخبران از خبرت میگویند
دشمنانِ پدرت؛ از پدرت میگویند
گرچه خود دشمن عَدلاند، ولی میگویند
عمروعاصان سخن از عدلِ علی میگویند
شمرکیشانِ زمان دورِ سرت میگردند
کوفیان؛ دور و برِ نامهبرت میگردند
نائبت بیشتر از منتظران پیر شده
زود برگرد به ما؛ آمدنت دیر شده
کاش تا خیمهات از مثنویات پل بزنیم
پیش چشمِ تو کمی حرفِ تغزّل بزنیم ...
آه، آقا چقدَر دردِ نداری سخت است
بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است
اشک، شد دانهی تسبیح و زمین را پُر کرد
با چنین سیلِ غمی؛ لحظهشماری سخت است
وسط لشکری از دشمنِ باران دیده ...
ابر باشی؛ ولی از ترس، نباری سخت است
از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی ...
دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است
بین باغی که به عشقت شده نرگس باران
مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک، بکاری سخت است
گوشهی شهرِ چراغان شده از میلادت ...
سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است
گر چه حرف از تو دروغیست، که در تکرار است
بینِ ما بی عملان؛ مردِ عمل بسیار است
جادهی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است
یوسف از راه بیا؛ شهر، پر از یعقوب است
جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم
«منتَظَر» با دلِمان راه بیا منتظریم ... !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیدة
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
✍رضا قاسمی
@deldadegi
دلدادگی💙
🌷 یا بقیة الله الاعظم (عج)
میکشیم اول این شعر، پَری در نامه
شهرِ بارانی و چشمانِ تری در نامه
مینویسیم برایش؛ که بخواند ما را
کاشکی نامهرسانی برساند ما را
کاشکی باد صبا از طرف ما برود
مثل رودی بشود؛ محضر دریا برود
چه نوشتیم، که باد از نفسش آه چکید
کفترِ نامهبر اشکش به سر راه چکید
روضه خواندیم مگر ؟! ابر، به هقهق افتاد
آفتاب اولِ راه؛ آخرِ مشرق افتاد
بگذارید، بخوانیم، که در نامه چه بود
مجلسِ روضهی اینگونه سرانجامِ چه بود
«بِسمِ ربّ الشّهدا» خدمتِ ارباب، سلام
از لب تشنهلبان میچکد «ای آب سلام»
اگر از حال دل بیخبران جویایی
اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ...
#غصهای_نیست_به_جز_غربتِ_جان_فرسایت
نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان فرسایت
چشممان کور شد از بسکه ندیدیم، تو را
گوشمان کر شده از بس نشنیدیم، تو را
دلمان گوشهای از بیخبریها پوسید
لبمان نامِ تو را جای قدومت بوسید
#چه_بگوییم_نگفته_همه_را_می_دانی
#نامهای_را_که_نوشته_نشده_می_خوانی
الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است
#تکیه_بر_دوستی_باد_سپردن_سخت_است
گرگهای دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شدهاند
دُزدهامان جلوی قافله پنهان شدهاند
ساحران؛ پیرهنِ دوز و کلک میدوزند
کافران؛ کفر، به «عَجّلفَرجک» میدوزند
بعضی از منتظران؛ سکهی بازار شدند
میفروشند تو را؛ خوب، دکاندار شدند
آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته
سیزده بار، خودش را سرِ منبر کشته
لشکرِ بیخبران از خبرت میگویند
دشمنانِ پدرت؛ از پدرت میگویند
گرچه خود دشمن عَدلاند، ولی میگویند
#عمروعاصان_سخن_از عدل_علی_می_گویند
شمرکیشانِ زمان دورِ سرت میگردند
کوفیان؛ دور و برِ نامهبرت میگردند
#نائبت_بیشتر_از_منتظران_پیر_شده
#زود_برگرد_به_ما_آمدنت_دیر_شده
کاش تا خیمهات از مثنویات پل بزنیم
پیش چشمِ تو کمی حرفِ تغزّل بزنیم ...
آه، آقا چقدَر دردِ نداری سخت است
بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است
اشک، شد دانهی تسبیح و زمین را پُر کرد
با چنین سیلِ غمی؛ لحظهشماری سخت است
وسط لشکری از دشمنِ باران دیده ...
ابر باشی؛ ولی از ترس، نباری سخت است
از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی ...
دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است
بین باغی که به عشقت شده نرگس باران
مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک، بکاری سخت است
گوشهی شهرِ چراغان شده از میلادت ...
سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است
گر چه حرف از تو دروغیست، که در تکرار است
بینِ ما بی عملان؛ مردِ عمل بسیار است
جادهی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است
یوسف از راه بیا؛ شهر، پر از یعقوب است
جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم
«منتَظَر» با دلِمان راه بیا منتظریم ... !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیدة
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
🖌رضا قاسمی
@deldadegi
دلدادگی💙