🔴🔴حقیقتی شبیه افسانه۲
🔹و به نام آن بسيجي که فرمانده گردان بود و چون از عمليات شناسايي در آن گرماي تيرماه بازگشت، مسئول تدارکات، کمپوت آلبالويي هديه لبان خشک و ترک خورده اش کرد اما وقتي فهميد از اين کمپوت به تعداد نيروها موجود نيست با بغض و ناراحتي از اين که ديواري کوتاهتر از ديوار او پيدا نکرده اند، کمپوت را به کناري نهاد و تنها به نوشيدن جرعه اي از آب گرم قناعت کرد.
🔹و به نام آن #زن_بسيجي که هنگام ازدواج، همسرش به او گفت: در اين دنيا هر کاري براي خوشبختي تو انجام مي دهم ولي اکنون در پي سالها که از آن روز مي گذرد هر روز با لبخندي بغض آلود چندين بار براي شوهر قطع نخاعي اش لگن مي آورد و خم به ابرو نمي آورد. و به نام آن زن بسيجي که هر وقت همسر جانبازش تعادل عصبيش را از دست مي دهد، فرزندانش را در اتاق محبوس مي کند و خود را در مقابل شوهرش قرار مي دهد تا شوهرش او را آنقدر بزند تا به حال عادي بازگردد. وقتي از او مي پرسند چرا خودت از جلوي او کنار نمي روي؟! پاسخ مي دهد: اگر من مقابل او نباشم و مرا نزند، خودش را مي زند و به خود صدمه وارد مي کند.
🔹و به نام بسیجیان همیشه مظلوم تاریخ که همیشه زیر آتش و توپ و تانک و ترکش و موشک بودند و خم بر ابرو نیاوردند و پیوسته و پیوسته بر لبانشان لبخند عاشقانه ای نقش بسته است تا در درون بسوزند و مانند شمع آب شوند و کسی جز صاحبشان از درد درونشان خبری ندارد.
و به نام بسیجیانی که همیشه برچسب باران شده و می شوند و خواهند شد، تا از محبوبیتشان در نزد عموم بکاهند و او را دلسرد کنند و خود به فسادشان ادامه دهند، اما حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند.
🔹و سلام بر آنان و سلام بر روزی که متولد شدند و روزی که احساس مسئولیت کردند و روزی که پروانه وار از دیار درد بسوی معشوقشان پر کشیدند و سلام بر روزی که همراه با امام عزیزشان بر حسین بن علی علیه السلام وارد می شوند و چون پروانه گرد تا گرد او می چرخند. سلام بر آنان؛ روزی که متولد شدند و روزی که می میرند و روزی که برانگیخته خواهند شد.
پ.ن: برخی از جملات را سالها پیش از برخی عزیزان حفظ کردهام یادم نیست از چه کسانی که منبع رو ذکر کنم.
📝 دستنوشتههای داود_مدرسی_یان
دلدادگی💙
https://sapp.ir/deldadegi