👈 وجه تمایز جامعهی اومانیستی و جامعه دینی (۱)؛
⏱زمان مطالعه : حدود ۴ دقیقه
▫️میتوان گفت که نقطه آغاز تحولاتِ فکری و فرهنگی غرب مدرن و پست مدرن، که به سکولاریزاسیون کامل دنیای غرب (جدا شدن کامل دین از جامعه در عرصه نظر و عمل) منجر گردید، به اواخر دورهی قرون وسطی و اوایلِ دورهی رُنِسانس باز میگردد. در آن دوران بود، که انسان غربی:
👈 از یک سو با ضعفهای گسترده مسیحیت و کلیسای تحریف شده، از فساد اخلاقی و قدرتطلبی ظالمانه گرفته، تا مبارزهی خشن، دائمی و نامعقول با دانشمندان علوم جدید،
👈 و از سوی دیگر با توسعه و پیشرفت روز افزون علوم تجربی و حسی، که او را قادر به شناخت و بهرهبری هرچه بیشتر از عالم طبیعت میکرد مواجه شده بود.
▫️در این میان اما، او که مسیحیتِ تحریف شده و ناقص آن جامعه را تنها نماد دین و دیانتِ میدید، اینگونه تصور میکرد، که اگر دین این چنین است که من میبینم، این دین را نمیخواهم!
⁉️ چرا؟ چون بدون شک چنین دینی نه تنها مهمترین عامل عقب ماندگیِ علمی و توسعهی جامعه است، بلکه به جز ضرر و خسران، هیچ سود و ثمری نیز برای جامعه و انسان نخواهد داشت.
بنابراین، در همین بزنگاه بود، که دنیای غرب، با این توهم غلط و اشتباه که دین=مسیحیت و مسیحیت=دین، دست به انتخابِ نامعقول و هولناکی زد، که آثار و عواقب شوم و نامطلوب آن، تا همین امروز بر سر کل بشریت سایه افکنده و باعث انحراف، عُصیانگری، ظلم و نا آرامی روز افزون انسان از مسیر انسانیت خود شده است.
▫️البته باید به این مطلب دقت کرد، که دلیل این انتخابِ غلط، احیاناً فطرت ناپاک شدهی انسانِ غربی نبود؛ چرا که انسان ذاتاً و فطرتاً خدا جو و خداباور است و همچنین انسان غربی در کل دوران قرون وسطی (بیش از ۱۰۰۰ سال) در تحت لوای مسیحیتِ تحریف شده کم و بیش دینمدار و خدامدار بود. بنابراین، دلیل اصلی این انتخاب، دوری آن جامعه از دین اصیل و ناب و هم جواری آن با جریان تحریف شدهی فاسدی به نام مسیحیت بود، که در نگاه آن جامعه به عنوان دین شناخته میشد، اما سراسر پر شده بود از اباطیل و تحریفاتِ رنگارنگی، که مانعِ گرایش عقل سلیم به آن میگشت.
👈 به هر صورت رنسانس آغاز شد و تمدن مغرب زمین را وارد دنیای جدیدی کرد، که محصول آن دنیا، شکل گیریِ تفکراتِ فلسفیِ متنوع (ایسمها) و ایدئولوژیها سیاسی رنگارنگ و پر زرق و برق، اما خانمان سوز بود.
ادامه دارد...
✍ سَخایی
#واقعیت_غرب
#یادداشت
💙@deldadegi