eitaa logo
بشارت وفتنه های آخرالزمان👹
1.7هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
7هزار ویدیو
73 فایل
⁦❇️⁩⁦❇️⁩ شواهد نشان میدهد در دوران پیش از ظهور قرار داریم بزودی خبرهایی مهمی جهان را شگفت زده خواهد کرد @deldadghann1401 ادمین کانال👇 @zeynab_ghanevatii 🌺🌺کانال فروشگاهی ام👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1782055167Ce2c04afb47
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم امام رضا علیه السلام درخت بادام و.. مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه به نقل از محمّد بن احمد نیشابورى از قول جدّه‎اش خدیجه، دخترحمدان حکایت کند: در آن هنگامى که امام رضا علیه السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد.امام علیه السلام پس از آن که اندکى استراحت نمود، در گوشه‎اى از حیات خانه ما یک بادام کشت نمود،که رشد کرد و بزرگ شد و یک ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مى‎داد.و چون مردم۷ متوجّه شدند، که امام رضا علیه السلام آن درخت را با دست مبارک خود کشت نموده است، هر روز به منزل ما مى‎آمدند و از بادام‎هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى‎کردند و هر کس هر نوع مرضى که داشت، به عنوان تبرّک از آن بادام که تناول مى‎کرد، عافیت و سلامتى خود را باز مى‎یافت .وحتّى نابینایان شفا مى‎گرفتند و زن‎هاى آبستن - که درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى‎کردند و به آسانى وضع حمل مى‎نمودند.و همچنین حیوانات مختلف مى‎آمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّک مى‎ساختند.پس از آن که مدّت زمانى از این جریان گذشت، درخت بادام خشک شد و جدّم، حمدان چند شاخه‎اى از آن درخت را قطع کرد که در نتیجه چشم‎هایش کور و نابینا گردید. و فرزند او - که عَمرو نام داشت و یکى از ثروتمندان مهم شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود کرد و او نیز به جهت این کار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، که دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت . و راوى درنهایت گوید: قبل از آن که درخت خشک شود، کرامات بسیارى به برکت امام رضاعلیه‎السلام از آن ظاهر مى‎گردید و مردم؛بلکه حیوانات از آن بهره مى‎بردند. منابع إثبات الهداةج۳ص۲۵۸ مدینةالمعاجزج۸ص۱۳۰ عیون‌اخبارالرضاعلیه السلام ج۲ص۱۳۲ ختم کنید عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
بسم الله الرحمن الرحیم امام رضا علیه السلام چندتارمومحاسن واقعی ... خدا صلی الله علیه واله روزی امام رضاعلیه السلام نزد مأمون رفت ، دید مأمون در غصه و اندوهی فرو رفته است . امام رضا(علیه السلام ) فرمودند : می بینم که در غم و غصه فرو رفته ای . مامون گفت: آری ، عرب بیابانی آمده و هفت تار مو آورده و مدعی است که از موهای محاسن رسول خدا صلی الله علیه واله می باشد ، و از من جایزه می خواهد ، اگر در ادعایش راست گو باشد و من جایزه ندهم ، شرفم پایین خواهد آمد ، اگر دروغ بگوید ، و جایزه بدهم مورد مسخره قرار می گیرم ، نمی دانم چه کنم؟ امام رضا(علیه السلام) فرمودند : موها را بیاورید . وقتی موها را آوردند ، امام رضاعلیه السلام آن ها را بو کرد و فرمودند : این چهار تار مو از محاسن رسول خداصلی الله علیه واله است و بقیه از محاسن آن حضرت نیست . مأمون گفت: از کجا می گویی ؟ امام رضاعلیه السلام فرمودند : آتش بیاورید . وقتی آتش آوردند ، حضرت موها را روی آتش قرار داد ، سه تار مو در آتش سوخت ، ولی آتش در بقیه موها اثری نکرد ، و حضرت آنها را بیرون آورد . مأمون گفت: عرب بیابانی را بیاورید . وقتی او را آوردند و در برابر مأمون قرار گرفت ، دستور داد گردنش را بزنند . عرب بیابانی گفت: گناه من چیست؟ مأمون گفت : راستش را بگو ، قصه موها چیست؟ عرب بیابانی گفت: چهار تار مو از آنها ، از موهای محاسن رسول خداصلی الله علیه وآله بود بود ، و سه تار از موهای محاسن خودم . وقتی مأمون چنین شگفتی هایی را از امام رضا علیه السلام دید ، حسادتش به آن حضرت بیشتر از قبل شد . منبع کتاب القطره -مرحوم آیه الله سید احمد مستنبط(ره) - جلد۲ - بخش امام علی بن موسی الرضا علیه السلام صفحه۶۸۷ ختم کنید عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960