از حبابِ نفسم می فهمم
چیزی از من ته دریا مانده
مثل جا ماندنِ قلاب در آب؛
بدنم
در بدنت
جا مانده...!
| #احسان_افشاری |
@deli_ism ♥
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد
چشم کنعان نگران است خدايا مگذار
بوی پيراهن يوسف به زليخا برسد
ترسم اين نيست که او با لبِ خندان برود
ترسم اين است که او روز مبادا برسد
عقل میگفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود: نبايد به مساوا برسد!
گفته بودم که تو را دوست ندارم ديگر
درد آنجا که عميق است به حاشا برسد
| #احسان_افشاری |
@deli_ism ♥
چه استراحت خوبی است در جوار خودم
خودم برای خودم با خودم کنار خودم
همین دقیقه که این شعر را تمام کنم
از این شلوغِ شما می روم به غار خودم
به سمت هیچ تنم را اشاعه خواهم داد
به گوش او برسانید رهسپار خودم
چه لذتی است که یک صبح سرد پاییزی
کنار پنجره باشم در انتظار خودم
گلی نزد به سرم زندگی اجازه دهید
خودم گلی بگُذارم سر مزار خودم
اگرچه این همه سخت است نازنین بپذیر
دلم به کار تو باشد، سرم به کار خودم
#احسان_افشاری
@deli_ism ♥
شب مزه میکند به دهان ستمگرش
سنگ تراش خوردهی ماه است، پیکرش
پیوسته است کار دو ابرو بیکدگر
رهزن شده است بر سر بادام، خنجرش
در هم دوانده است سفید و سیاه را
شیطانفرشتهای که خدا شد پیمبرش
گفتم مباد شیشه کنی خون خلق را!
ما را حواله داد به گلهای پرپرش
با آنکه بوسهای نرسیده است لب به لب
شادم که لب به لب شده خونم به ساغرش
گفتم که سر به خاک تو دارد رقیب،گفت:
وارونه است کار زمان، خاک بر سرش!
گفتن از عشق لکنت محض است کاشکی
آینهای گذاشته بودم برابرش
#احسان_افشاری
@deli_ism ♥
تا چشم وا کردم به باران رفته بودی
در غربت سرد خیابان رفته بودی
با اولین باران پاییزی رسیدی
با آخرین برف زمستان رفته بودی
#احسان_افشاری
@deli_ism ♥️