«شیخ» ما هم حرفی از «آداب بوسیدن» نزد
فصلهایی از مفاتیحالجنان جا مانده است
| #اصغر_عظیمی_مهر |
@deli_ism ♥
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است
روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است
بوسه بااکراه شیرین تر از آغوش رضاست
گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است
بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند
پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است
در کنارم در امانی از گزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است
گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است
شکوه های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد
بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
| #اصغر_عظیمی_مهر |
@deli_ism ♥
بر هم بزن قانون نحس بي اساسی را
اين قصه ی از روز اول اقتباسی را!
وقتي اساساً بيگناهی نيست در عالم
از نو بيا بنويس قانون اساسی را!
مرغ قفس زاد از قفس بيرون رَوَد؛ مُرده ست
شاعر بيا بس كن تو هم بحث سياسی را!
ما از شروع ارتباطی تازه ميترسيم
چون يادمان دادند «بيگانه هراسی» را!
هركس حواسش جمع باشد زود می ميرد
ترويج كن در بين مردم بی حواسی را!
جای «علوم اجتماعی» كاش بگذارند
در درسها، سرفصلِ «تنهایی شناسی» را!
| #اصغر_عظيمی_مهر |
@deli_ism ♥
احتمالا نسبتی نزدیک دارم با خدا
مردم اغلب وقت "تنهایی" صدایم میکنند!
| #اصغر_عظیمی_مهر |
@deli_ism ♥
مست اگر با دست خالی راهی میخانه است
احتمالاً در سرش یک فکر بی باکانه است
عقل دارم! -بیشتر از آنچه لازم داشتم-
هر که از دیوانگی دل می کند دیوانه است!
پیش چشم آشنایان هرچه میخواهی بگو
سختی تحقیر پیش مردم بیگانه است!
راه خود را کج کن و قدری از آنسوتر برو!
هرکجا دیدی سری آرام روی شانه است!
من نمیدانم چه سرّی دارد اینکه در دلم –
هرکه مهمان می شود در حکم صاحبخانه است!
اینکه در آغوش من بودی دلیلی ساده داشت:
گنج معمولاً میان خانه ای ویرانه است!
| #اصغر_عظيمی_مهر |
@deli_ism ♥
مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد
می شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد
در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد
جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد
رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد
دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد
بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش می برد
تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد
من کی ام!؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای!
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد
یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش می برد
در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد
سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش می برد
یا شبیه مرد افیونی به خواب نئشگی
لای انگشتان او سیگار خوابش می برد
من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش میبرد
وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد
من در آغوش تو؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش میبرد
«دوستت دارم» که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد
صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش می برد
| #اصغر_عظیمی_مهر |
@deli_ism ♥
گرچه عمری سربزیری خصلت ما بوده است
هرکجا لازم شود سر به هوا هم می شویم...
| #اصغر_عظیمی_مهر |
@deli_ism ♥