مانند دو فنجان که نشستند به سینی
جا داشت بیایی و کنارم بنِشینی
جاداشت که از شاخهٔ خشکیدهٔ دستم
با معجزهٔ عشق، دو تا سیب بچینی
من شعرفروش غزل چشم تو هستم
تو ماهترین مشتری روی زمینی
لیلی شده ای در ادبیات، اگرچه
تو جان منی! جان من از منظر دینی
در چایی تلخ ِ غزلم قند بینداز
"شیرینِ" غزل باش گلم! خیر ببینی
| #سجاد_شاکری |
@deli_ism ♥