eitaa logo
پایگاه خبری دلیجان
3.9هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
82 فایل
آخرین اخبار و رویدادهای شهرستان دلیجان @delijannet آی دی: @zahedi1351 نخستین کانال خبری شهرستان دلیجان سایر شبکه های اجتماعی:👇 https://takl.ink/zahedi/ توجه: درباره اطلاعیه های تبلیغاتی، پیش از اقدام تحقیق نمائید،پایگاه مسئولیتی در این زمینه ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
روزها از بستری بودنم در تیمارستان* می گذشت و همچنان هیچ حرکت جدی برای مداوایم صورت نمی گرفت. وضعیت بهداشت تیمارستان هم اسف بار بود و هر روز عفونتم بیشتر می شد و تقریباً به همۀ بدنم سرایت کرده بود. وقتی به پوست شکمم دست می زدم پوستم کنار می رفت و عفونت خارج می شد. قرار بود عملم کنند و اضطراب عمل زیاد شده بود . از طرفی عراقی ها قصد درمان کردن نداشتند و می خواستند پایم را قطع کنند و از طرفی دل نگران خانواده و به خصوص مادرم بودم که مطمئناً تا آن روز خبر مفقود شدنم را به او رسانده بودند .وقتی به این موضوع فکر می کردم چهره مادرم و بی تابی هایش در ذهنم نقش می بست و دلتنگم می کرد. بیشتر از اینکه نگران خودم باشم ،نگران مادر بودم که می دانستم با اشک و حسرت روزگار می گذراند و با فکر اینکه محمد علی اسیر شده است، خودش را تسکین می دهد. بالأخره زمان عمل جراحی رسید و به بیمارستان الرشید منتقل شدم. قبلاً شنیده بودم که اعضای بدن برخی از اسرا را بدون بیهوشی و حتی بی حسی موضعی قطع کرده بودند و آن ها از شدت درد بیهوش شده بودند، ولی به لطف خدا من را با بیهوشی عمل کردند . وقتی به هوش آمدم که به بخش منتقل شده بودم. متوجه صداهای اطراف می شدم، ولی همچنان بین خواب و بیداری بودم و اطراف را تیره و تار می دیدم .وقتی حالم کمی بهتر شد و به یاد آوردم که از عمل جراحی زنده بیرون آمده ام به سختی ملحفه را کنار زدم. پای چپم را از زیر زانو قطع کرده بودند و محل قطع شدگی را با پانسمان پوشانده بودند. واقعیت تلخی بود که باید می پذیرفتم و خودم را برای زندگی جدیدی آماده می کردم. اسارت به اندازه کافی سختی داشت و با این وضعیت پیش آمده حتی از انجام کارهای شخصی نیز ناتوان شده بودم. شاید این جنگ کربلای ما بود تا ایمان ما آزموده شود. آزمون سختی بود و جز با عنایت الهی نمی توانستم از آن سربلند بیرون بیایم. غرق در فکر و خیال بودم و متوجه اطرافم نشده بودم. اتاق تمیز و مرتبی بود. از امکانات موجود هم می شد فهمید که بیمارستان مجهزی است. حداقل از تخت های سفت تیمارستان که باعث شده بود زخم بستر بگیرم ،خبری نبود . بعدها فهمیدم که این بیمارستان مخصوص افسران ارتش است و حتی مردم عادی عراق هم نمی توانند از آن استفاده کنند . دو مأمور استخبارات، بیست و چهار ساعته مسئول نگهبانی از من بودند و آدم های تحمل نشدنی ای بودند .دائم غر می زدند و اذیت و آزار من ،تفریح اوقات بیکاری شان بود. هر روز چند بار می آمدند و تلویزیون را روشن می کردند و به عمد شبکه های رقص و ترانه را انتخاب می کردند تا اذیتم کنند. من هم که نمی توانستم از تخت پایین بیایم ،پای راستم را دراز می کردم و سیم تلویزیون را از پریز بیرون می کشیدم .وقتی صدای تلویزیون قطع می شد دوباره بر می گشتند و مبارزه از نو آغاز میشد. از انسانیت بویی نبرده بودند و وقت و بی وقت یاصدای ترانه از اتاقشان به گوش می رسید یا با صدای بلند می خندیدند. زنگ تخت را می زدم و از آنها می خواستم که صدا را کمتر کنند .آنها هم بی اعتنا از اتاق خارج می شدند و صدای ضبط را بلندتر می کردند. *راوی را برای مداوای بدن مجروحش به جای بیمارستان به تیمارستان منتقل کرده بودند. 📚(/ /انتشارات روایت فتح/ چاپ اول ۱۳۹۹/صص۸۲_۸۰) سربلند...🌴🌴🌴 ...اگرداغ دل بودمادیده ایم اگرخون دل بودماخورده ایم اگردل دلیل است آورده ایم اگرداغ شرط است مابرده ایم اگر دشنه ی دشمنان گردنیم اگرخنجردوستان گرده ایم گواهی بخواهیداینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم دلی سربلندوسری سربه زیر ازاین دست عمری به سربرده ایم «قیصرامین پور»🌺 سالروزورودآزادگان سرافرازبه آغوش ملت و خانواده هایشان گرامی باد.🪴 ای خدای عاشورا! داغ فرزندان حسین راومصیبت شیعه رابه ظهورحضرت منتقم تسلی ببخش.🌹 @delijannet