دانی از زندگی چه میخواهم؟
من تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
#فروغ_فرخزاد
ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز
ای ذرّه های خاک درت آفتاب ساز
ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز
کردی ز بس جلیس گل روت خار را
ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن
خود را ببین به صفحه ی آب و ثواب کن
این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن
از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن
پر لاله کن به خون شهیدان بهار را
#محمد_سهرابی
پ.ن: عیدتون مبارك
وقتی که چشمانت خم انگور باشد
دیگر نباید راه عرفان دور باشد
بی چنگ و دندان دل به چشمت میسپارد
آهو! پلنگت هر قدر مغرور باشد
من غرق لیلایم، انا الحق میشود این
مجنونِ این بارت اگر منصور باشد
زاهد دلش پیش تو و رویش به کعبه
تا بین عشق و آبرو مجبور باشد
تا بوی یوسف بادها را مینوازد
یعقوب بیچاره نباید کور باشد
ای عشق برخیز و به قلبم وصله ای زن
حتی اگر یک وصله ی ناجور باشد
ای عقل از مردن نترسانم که بی عشق
دنیا برایم تنگ تر از گور باشد
#حسن_میرزا_نیا
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولتآشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بِکُشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع "مسعود" خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگطبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
#سیف_فرغانی
#مخاطب_خاص
#بماند_به_یادگار
هوای بی کسیام بود، آشنای تو گشتم
خیال عمر ابد داشتم، فدای تو گشتم
علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است
خیال عافیتم بود، مبتلای تو گشتم
#محمد_سهرابی
#یا_ابا_عبدالله
تو را درخواب دیدم شانه کردم گیسوانت را
نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را
وداعت با علی اکبر مرا حسرت به دل کرده
بچرخان اندکی گرد لب من هم دهانت را
به طعم تلخ سیلی تلخ شد شیرین زبانی هم
بپرس از من کجا گم کرده ای طرز بیانت را
چرا ناباورانه از میان تشت می گریی
مگر تا حال بی معجر ندیدی دخترانت را
#محمد_سهرابی
#خانم_سه_ساله
نقل هست که این شعر #عالیجناب_سعدی از زبان #حضرت_عقیله هست.
حالا با این نگاه هم بخونیدش خالی از لطف نیست.
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیآرم جفا کار از فغانم میرود
عجب رازی در این رمز نهفته است!
كربلا آمیزه كرب است و بلا،
و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است.
و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده اند، تشنگی راز است.
و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی كه می دانی نرسند،
چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟
آن شراب طهور كه شنیده ای بهشتیان را می خورانند،
میكده اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه اینچنین بی سر و دست و پا افتاده اند.
آن شراب طهور را كه شنیده ای،
تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین است؛
حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین.
#شهید_آوینی
هست در مسلک ما قند مکرر بوسه
آری این گونه شود طرح مصور بوسه
در خیالم دهم از دور به دل بر بوسه
میزنم بر لب و چشم و قدم و سر بوسه
سجده بر خاک تو دانی ز چه رو میآرم
میزنم بر کف پاهای تو با سر بوسه
ترسم از چاک گریبان تو جبرئیل دمد
به گلوی تو زند بس که پیمبر بوسه
بوسه بر کام تو خود موعضهای شیرین است
مصطفی داد تورا بر سر منبر بوسه
فسق لب بوسه نچیدن ز ضریح تو بود
در مقامی که به پایت زند اکبر بوسه
لال ابراز محبت چه کند وقت وصال
میزند بر رخ معشوق چنان کر بوسه
کر و لالان تو هستیم به ما هیچ مگو
حرف بگذار و بیانگیز لبی بر بوسه
می کند تب به هوای لب شیرین دهنان
دل بیتاب من از هر سخن و هر بوسه
بوسه ای نیز سه شعبه به علی اصغر داد
سخت بنشست در آن معرکه تا پر بوسه
در ره کوفه چو بر نیزه علی اصغر رفت
مادر از روی شتر داد به اصغر بوسه
دست بر کام نهاد از دل خونین چو رباب
به سوی نیزه رها شد چو کبوتر بوسه
مادر از روی شتر از ره دورش بوسید
نیزه از بس که تکان داشت به زورش بوسید
#محمد_سهرابی
#علی_لای_لای
تا نام علی خورد به گوش کر این قوم
با کینهی حیدر به تنش اسب دواندند
#اربا_اربا
#محمد_علی_حق_جو
گَرد از معرکه برخواست خدا رحم کند
یک نفر یکه و تنهاست خدا رحم کند
پیش رویش همه گرگان و سگانند ولی
پشت سر، زینب کبری است خدا رحم کند
#شیب_الخضیب
#حسن_روح_الامین
به قلم #حضرت_حافظ و از زبان #خانم_سه_ساله روضه بخونیم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
#حضرت_حافظ
بیاید برام از شب بگید،
از حستون برام بگید،
شب و بیشتر دوست دارید یا روز رو؟
با متن، با شعر، با دلنوشته، با عکس، با هرچی...
شب رو از دید خودتون برام به تصویر بکشید:
https://daigo.ir/secret/119555095
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی باروت و خون و خاکستر
کودکِ شیرخوارِ جزغاله
پدری از فراق دق کرده
مادری اشک و شیون و ناله
یک عروسک بدون مادر خود
تک و تنها به زیر آوار است
شب شد اما به لطف موشک ها
دختری در خرابه بیدار است
مادری کودکی گرفته به دست
مثل اصغر به وقت عاشورا
با تمام وجود میگوید
پیشکش کرده ام برای خدا
شب به شب در ضیافت موشک
هی جنازه به روی هم میریخت
روی لبخند کودکان انگار
گردی از غصه ها و غم میریخت
زندگی تلخ و تلخ تر میشد
هر شبی که به صبح میپیوست
خواهری با برادرش میکفت
روز های قشنگ یادت هست؟
میرسد جان کودکان رفح
به لب از گشنگی و بی آبی
قتلگاهی بزرگ شد غزه
و تو اما هنوز در خوابی
با گذشت هزار و اندی سال
کربلا باز میشود تکرار
و به بی غیرتی بعضی ها
باز تاریخ میکند اقرار
بیشرف های پای میز شراب
بیطرف های دست ها به قنوت
هیچ فرقی نمیکند به خدا
در نماز و شراب وقت سکوت
#غزه
#محمد_علی_حق_جو
راستی!
دِل تلگرام هم داره ها،
اونجا هم میتونید پیشمون باشید.
یه حرف در گوشی،
تازه اونجا واکنش و کامت هم بازه😉.
https://t.me/dell_poem
آه،
خامشی بهتر.
ورنه من باید چه میگفتم به او،
باید چه میگفتم؟
گرچه خاموشی سر آغاز فراموشیست،
خامشی بهتر،
گاه نیز آن بایدی پیوند کو میگفت؛
خاموشیست.
#مهدی_اخوان_ثالث
نه مأذنی نه اذانی،نه مسجدی نه سجودی
بهشت خلق نمیشد علی! اگر تو نبودی
#بابا_علی
#محمد_علی_حق_جو