eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
کمال بندگی یه کانال بی نظیر👇 💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef دلنوشته و حدیث میخوای تو این کانال 👇 عضو شو💖 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 عکس نوشته های ناب میخوای بیا این کانال👇💖 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd دنبال انرژی مثبتی حتما یه سر به این کانال بزن👇💖 https://eitaa.com/joinchat/3363700756C253ae7e263 میخوای با شهداء و امام زمان عج الله انس بگیری پیشنهاد ما این کانال هست👇💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 اگه دلت گرفته بیا تو این کانال کمی بخند سرحال بشی👇💖 https://eitaa.com/joinchat/568262700Cf568f3be23 👆👆برای همه ی سنین و همه نوع سلیقه ای 🌹🌹🌹🌹 منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان برای بهتر شدن کانالهامون هستیم👇👇 @kamali220
مجموعه ای بی نظیر از 🔹 🔹 🔸 و🔸 مخصوص همه اقشار جامعه... 😍 🔹 🔹 🔸🔸 🔹🔹 🔸🔸 🔹 🔹 ❇️هر فازی داری ما با کمال میل پذیراییم./قول میدم پشیمون نشی. http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
💖🌻❤️ 🦋دیــــ👀ـــدی بعضی وقتا دلت_گرفته😔 خودتم نمیدونی چته؟؟ 🦋یا گاهی دلت یه چیزی میخواد ولی نمیدونی چی؟🤷‍♀ 🦋انگار ک گم کرده داری و نمیدونی کجا دنبالش بگردی بیش از ۹۰درصد این حال و هوا ها مال وقتیه ک یادمون رفته یکی هست همیشه هواسش به ماعه یکی ک هیچوقت تنهامون نمیزاره 😍 ولی ما همیشه یادمون میره و تنهاش میزاریم🥀 اگ میخوای حالت همیشه خوب باشه و همراه و همیار همیشگیتو با فراموشی تنها نزاری بیا اینجا👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
      امروزمیخوام بگم ... 🌹سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه سر قرار دوست دختراش  ...💖 🌹سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...💖 🌹سلامتی پسری که سرش و خم میکنه  تا سنگ فرش خیابونا ،نه رودروی ناموس مردم....💖 🌹و سلامتی اونی که دعوت شهداء رو به کانالشون پذیرفت صلوات اینم لینکش👇👇 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 به کانال شهداء و مهدویت دعوت شدید💖💖
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 💖🌹🌻🦋❤️
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیـــدار شو همه چیز مهیاست آرامش صبح نفس های بهاری هدفی داشته باش و حرکت را آغاز کن با یاد نام خدا . . . صبح بهاریتون بخیر و شادی ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
❣🌸🍃🌸🍃 آتش بزن به سینه ی آتش گرفته ام آتش گرفته را مگر آتش کند خموش اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 چند روزی میشد که رفتار آقای طراوت کمی تغییر کرده بود. یعنی من احساس می‌کردم که تغییر کرده. چند بار برایم چای آورد و یک بار هم که با خودم ناهار نیاورده بودم برایم غذا سفارش داد، آن هم چه غذایی، " برگ مخصوص" در این گرانی گوشت هر چه اصرار کردم پولش را قبول نکرد و گفت: –تو کارمند منم هستی، آدم به رئیسش پول غذا میده؟ "بالاخره اینجا چند‌تا ریئس داره" خیلی خودمانی حرف میزد. ولی من خشک و جدی بودم. گاهی حتی لبخند هم نمیزدم. بعد از ماجرای سرکار گذاشتن رامین دیگر به مردها بی‌اعتماد شدم. به نظرم همه‌شان در ظاهر قصد ازدواج دارند ولی در باطن فقط خدا می‌داند که چه فکری در سرشان است. هنوز هم فرصت پیدا کردن برای خواندن نماز، آن هم در مسجد سر خیابان مشکل آفرین بود. باید بهانه‌ایی سر هم می‌کردم و از شرکت بیرون می‌رفتم. بالاخره یک روز خانم ولدی مرا کنار کشید و با محبت مادرانه‌ایی گفت: –ببین دخترم، توام مثل بچه‌ی خودمی بگو ببینم چرا بعد از ناهار یواشکی میری بیرون؟ سرم را پایین انداختم. –چند بار پرسیدید منم گفتم که، یه کاریه میرم انجام میدم دیگه، مگه اشکالی داره؟ صدایش را پایین‌تر آورد طوری که به زور می‌شنیدم. –به خدا تو حیفی، چرا این کار رو با خودت می‌کنی؟ ولی ناراحت نباش، درست میشه فقط باید اراده کنی. من یه کمپ می‌شناسم کارش خیلی خوبه، تضمین صد در صد... شلیک خنده‌ام باعث شد حرفش ناتمام بماند. خنده کنان روی صندلی میز ناهار خوری آبدار‌خانه نشستم. او هم روبرویم نشست. هنوز ژستش را حفظ کرده بود. –حالا چی میزنی؟ من دوباره خندیدم و به زور گفتم: –خانم ولدی چی می‌گید شما؟ –انکار نکن دخترم، عیبی نداره من مثل تو زیاد دیدم، من که غریبه نیستم. خنده‌ام شدیدتر شد. دلم را گرفتم و گفتم: –مگه خودتون تو کمپ هستید که زیاد دیدید؟ خانم ولدی دیگر حرفی نزد و دستش را گذاشت زیر چانه‌اش و به چشم‌هایم زل زد. بلعمی با همان ناز و ادای همیشگی‌اش وارد آبدارخانه شد و پرسید: –چی شده؟ جوک تعریف می‌کنید؟ بگید ما هم بخندیم. من در جوابش فقط خندیدم. خانم ولدی بلند شد و رو به بلعمی گفت: –هیچی بابا، معلوم نیست چشه؟ –بلعمی متفکر نگاهم کرد. –ولدی جان، این حالش خوبه؟؟ اصلا تو چته؟ نه به این، نه به تو، چرا دمغی؟ ولدی گفت: –منم مثل تو. الان وایسادم خندش تموم بشه بگه چی شده. از خنده اشکم سرازیر شده بود. بلند شدم و شیر آب را باز کردم و تا آبی به دست و صورتم بزنم. بلعمی گفت: –آب نزن، بیا با دستمال پاک کن. ریملت میریزه. از حرف بلعمی دوباره خنده‌ام گرفت. بلعمی نگاهی به ولدی انداخت و گفت: – مگه حرفم خنده داشت؟ بالاخره کمی آب به صورتم زدم و گفتم: –ریمل نزدم. بلعمی جوری براندازم کرد که یعنی خودتی. احتمالا باورش نشد. خانم ولدی یک استکان چای ریخت و دست بلعمی داد و گفت: –مژه‌های خودشه بابا، کم هست ولی بلند و فره. هممون اینجا جمع نشیم بهتره، تو برو چایت رو بخور. همان موقع راستین وارد آبدارخانه شد و رو به بلعمی با اخم گفت: –صدای خندتون تا توی اتاق میاد، چه خبره، نمی‌بینید جلسه دارم؟ بلعمی با دلخوری گفت: –آقا من نبودم. من تازه امدم. بعد پشت چشمی نازک کرد و بیرون رفت. راستین نگاهی به خانم ولدی انداخت. –چی شده همه رو دور خودت جمع کردی، اونم با این همه سرو صدا. وقت ناهار که خیلی وقته تموم شده. این حرفش باعث شد یاد حرف ولدی بیفتم و لبهایم کش بیاید. راستین به طرفم آمد و با لبخند کجی گفت: –پس خندیدنم بلدید. فوری لبهایم را جمع کردم و گفتم: –با اجازه من برم سر کارم. جدی گفت: –بعد از جلسه بیایید تو اتاقم کارتون دارم. بعد جلوتر از من به طرف اتاقش رفت. 🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💚 ما را مدینه ای همه زائر نوشته اند از عاشقانِ حضرتِ باقر نوشته اند @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
❌هرگز داد نكشید وتحقیر نكنید 💟مهربانی ونرمی درسخن آنچنان در دل زنان نفوذ می‌كند كه تاثیرش هزاران برابر فریاد است 🔺فریادو تحقیرشما را از چشم همسرتان می‌اندازد. @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>