▪️روایت اول:
از دامن زن مرد به معراج میرود
همسرش را از شک نجات داد. از تردیدی که نزدیک بود مرد را تا لبههای دوزخ بکشاند؛ دوزخِ بی حسین بودن.
دلِ مرد را یکدله کرد، با یک تلنگر؛
«تو را چه شده زهیر؟! پسرِ رسول خدا(ص) تو را دعوت کرده و تو رد میکنی؟!»
نهیبِ بانو، مرد را از جا کنده و از دودلی جدا کرد.
از خیمهی حسین(ع) که برگشت، همهی وجودش را شوقی غریب پر کرده بود.
«آقا، چیزی به شما گفته؟ وعدهای داده که اینطور سر از پا نمیشناسی؟!»
مرد درحالیکه چشمانش میدرخشید، گفت: «آقا فرمودند: جانت در راهِ ما فدا خواهد شد.»
***
سلام بر تو ای بانوی زهیر بن قین که هر سال شب اول محرم یادت در دلهایمان زنده میشود.
سلام بر آن لحظهای که همسر خود را به بهشتِ با حسین بودن تشویق کردی.
سلام ما، از ایرانِ چهارده قرن بعد از آن روز تو، به ایمان و معرفت و شهامت زنانهی تو که هر سال در ماه محرم، ستایشش میکنیم.
دعا کن ما را بانوی زهیر!
دعا کن ما هم کربلایی شویم آنگونه که تو شدی.
✍🏻 زهرا کبیری پور
پ.ن: ... فقالت له زوجته: -و هیَ دیلم بنتُ عَمر- سبحان الله! ایبعَثُ اِلیکَ ابن رسول الله ثمّ لا یأتیه؟!...
منبع: زهره یزدانپناه، زنان عاشورایی، نشر موعود عصر، صفحه ۱۲۷.
#محرم
#زنان_عاشورایی
#امام_حسین_علیهالسلام
#زهیربنقین
@Delneveshteeee
روایت دوّم:
نامی که تا معراج رفت
آیا شما یادش داده بودید که در مقابل اسم حضرت زهرا(سلام الله علیها) ادب کند؟ و تمام زندگیاش را با همان ادب بخرد؟ که بعدها وقتی قرار است صدای اباعبدالله(علیهالسلام) در دشت بپیچد که «اَما مِن ذابٍّ یذبّ عَن حرمِ رسول الله؟!» تمام وجودش بلرزد؟!
این صدا را تمام آن چند هزار نفر شنیدند؛ اما فقط پسرِ شما مثل ابرِ بهار اشک ریخت.
فقط او کفشهایش را به گردن انداخت و با اسبش تا خیمهی امام حسین(علیهالسلام) تاخت.
فقط او سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «هَل تَری لی مِن توبه؟!»
شما یادش داده بودید اینقدر آزاداندیش باشد؟!
چه فرقی میکند، وقتی شما اسم او را حرّ گذاشتید، همین کافی بود.
راستی آن روز که اسم پسرتان را انتخاب میکردید، هیچ فکرش را کرده بودید که یک روز اباعبدالله(علیهالسلام) بر بالین بیجان او بگوید: مادرت چه اسمِ خوبی برایت گذاشته؟!
«انت الحرّ کما سمّتک امّک؛ حُرّاً فی الدّنیا و الآخره»
***
سلام بر تو ای مادرِ حرّ بن یزید ریاحی!
سلام بر آن دامانی که مسیر معراج شد.
سلام بر تو بزرگ بانو که حریّت را به حرّ آموختی.
✍🏻زهرا کبیری پور
منبع: طبری، محمد بن جریر، تاریخالأمم و الملوک(تاریخ طبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، جلد ۵، صفحهی ۴۲۸.
#محرم
#زنان_عاشورایی
#مادر_حر_بن_یزید_ریاحی
#امام_حسین_علیهالسلام
@Delneveshteeee
روایت سوم:
بانوی حاجتروا شده
تا صدای رجز عبدالله در دشت پیچید، با تمام وجود ذوق کردی و دلت را با جملهی «بأبی أنت و أمی عبدالله! در راه پسر رسولِ خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مقاومت کن.» محکمتر کردی.
عبدالله نیز حتما صدای تو را شنیده بود که اینگونه به قلب دشمن زد؛ اما نمیدانست که تو تاب نخواهی آورد و نیزه به دست وارد معرکه خواهی شد.
حتما امام را هم ندیده بودی که خودش را به تو رسانده تا بگوید: «خدا به شما جزای خیر دهد، جهاد بر زنان واجب نیست، به خیمه برگردید.»
اما تو در وسط معرکه بودی که نالهی آخر همسرت را شنیدی و حتما از همانجا خودت را به بالین او رسانده و گفتی: «بهشت بر تو گوارا باد عبدالله، کاش خدا من را نیز همنشینِ تو کند.»
دعایت را چگونه بر زبان آوردی که به این زودی روا شد؟! و هنوز جملهات تمام نشده، غلامِ شمر عمود آهنی را بر فرق تو نشاند و وسیلهی اجابت دعایت شد و تو را به عبدالله رساند.
***
سلام گرم ما بر تو باد ای بانوی عبدالله بن عمیر!
سلام بر تو، که خون عاشقت با خون معشوق به هم آمیخت و پیشِ پایِ حسین بن علی(علیهالسلام) جاری شد.
✍🏻 زهرا کبیری پور
منبع: مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، صفحهی ۳٠۷_۳۱٠.
#زنان_عاشورا
#محرم
#حسین_جانم
#امام_حسین_علیهالسلام
#عبدالله_بن_عمیر
@Delneveshteeee
روایت چهارم:
مردتر از مردان
لابد به دلش برات شده بود که این شهر حرمت مهمان را نگه نمیدارد و خواست حرمت میزبان را نگهدارد.
او همان بانویی بودی که طاقت دیدن تشنگی یک مرد غریبه را نداشت، چه برسد به آوارگی سفیر امامش ...
مرد اما تنها و خسته در کوچهها پرسه میزد. در کوچههای شهری که مردانش نامردی را در حق او تمام کرده بودند.
با غم و غربتی که دل او را به آتش میکشید به دیواری تکیه داد و در همان لحظه زنی مردتر از تمام مردان آن شهر، کاسهی آبی برای التیام جگر سوختهی سفیر مولایش آورد.
****
سلام بر تو ای بانوی نمونهی کوفه.
سلام بر تو و بر زنانگی نمونهات که دست تمام مردانگی آن شهر را بست.
دعایمان کن بانو، دعاکن مانند تو پیش قدم جاودانگی شویم.
✍🏻زهراکبیریپور
منبع: تاريخ طبري، ج ۵، ص ۳۵٠؛ لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۲٠.
#زنان_عاشورا
#محرم
#حسین_جانم
#امام_حسین_علیهالسلام
#طَوعَه
@Delneveshteeee
▪️روایت اول:
از دامن زن مرد به معراج میرود
همسرش را از شک نجات داد. از تردیدی که نزدیک بود مرد را تا لبههای دوزخ بکشاند؛ دوزخِ بی حسین بودن.
دلِ مرد را یکدله کرد، با یک تلنگر؛
«تو را چه شده زهیر؟! پسرِ رسول خدا(ص) تو را دعوت کرده و تو رد میکنی؟!»
نهیبِ بانو، مرد را از جا کنده و از دودلی جدا کرد.
از خیمهی حسین(ع) که برگشت، همهی وجودش را شوقی غریب پر کرده بود.
«آقا، چیزی به شما گفته؟ وعدهای داده که اینطور سر از پا نمیشناسی؟!»
مرد درحالیکه چشمانش میدرخشید، گفت: «آقا فرمودند: جانت در راهِ ما فدا خواهد شد.»
***
سلام بر تو ای بانوی زهیر بن قین که هر سال شب اول محرم یادت در دلهایمان زنده میشود.
سلام بر آن لحظهای که همسر خود را به بهشتِ با حسین بودن تشویق کردی.
سلام ما، از ایرانِ چهارده قرن بعد از آن روز تو، به ایمان و معرفت و شهامت زنانهی تو که هر سال در ماه محرم، ستایشش میکنیم.
دعا کن ما را بانوی زهیر!
دعا کن ما هم کربلایی شویم آنگونه که تو شدی.
✍🏻 زهرا کبیری پور
پ.ن: ... فقالت له زوجته: -و هیَ دیلم بنتُ عَمر- سبحان الله! ایبعَثُ اِلیکَ ابن رسول الله ثمّ لا یأتیه؟!...
منبع: زهره یزدانپناه، زنان عاشورایی، نشر موعود عصر، صفحه ۱۲۷.
#محرم
#زنان_عاشورایی
#امام_حسین_علیهالسلام
#زهیربنقین
@Delneveshteeee
روایت دوّم:
نامی که تا معراج رفت
آیا شما یادش داده بودید که در مقابل اسم حضرت زهرا(سلام الله علیها) ادب کند؟ و تمام زندگیاش را با همان ادب بخرد؟ که بعدها وقتی قرار است صدای اباعبدالله(علیهالسلام) در دشت بپیچد که «اَما مِن ذابٍّ یذبّ عَن حرمِ رسول الله؟!» تمام وجودش بلرزد؟!
این صدا را تمام آن چند هزار نفر شنیدند؛ اما فقط پسرِ شما مثل ابرِ بهار اشک ریخت.
فقط او کفشهایش را به گردن انداخت و با اسبش تا خیمهی امام حسین(علیهالسلام) تاخت.
فقط او سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «هَل تَری لی مِن توبه؟!»
شما یادش داده بودید اینقدر آزاداندیش باشد؟!
چه فرقی میکند، وقتی شما اسم او را حرّ گذاشتید، همین کافی بود.
راستی آن روز که اسم پسرتان را انتخاب میکردید، هیچ فکرش را کرده بودید که یک روز اباعبدالله(علیهالسلام) بر بالین بیجان او بگوید: مادرت چه اسمِ خوبی برایت گذاشته؟!
«انت الحرّ کما سمّتک امّک؛ حُرّاً فی الدّنیا و الآخره»
***
سلام بر تو ای مادرِ حرّ بن یزید ریاحی!
سلام بر آن دامانی که مسیر معراج شد.
سلام بر تو بزرگ بانو که حریّت را به حرّ آموختی.
✍🏻زهرا کبیری پور
منبع: طبری، محمد بن جریر، تاریخالأمم و الملوک(تاریخ طبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، جلد ۵، صفحهی ۴۲۸.
#محرم
#زنان_عاشورایی
#مادر_حر_بن_یزید_ریاحی
#امام_حسین_علیهالسلام
@Delneveshteeee
روایت سوم:
بانوی حاجتروا شده
تا صدای رجز عبدالله در دشت پیچید، با تمام وجود ذوق کردی و دلت را با جملهی «بأبی أنت و أمی عبدالله! در راه پسر رسولِ خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مقاومت کن.» محکمتر کردی.
عبدالله نیز حتما صدای تو را شنیده بود که اینگونه به قلب دشمن زد؛ اما نمیدانست که تو تاب نخواهی آورد و نیزه به دست وارد معرکه خواهی شد.
حتما امام را هم ندیده بودی که خودش را به تو رسانده تا بگوید: «خدا به شما جزای خیر دهد، جهاد بر زنان واجب نیست، به خیمه برگردید.»
اما تو در وسط معرکه بودی که نالهی آخر همسرت را شنیدی و حتما از همانجا خودت را به بالین او رسانده و گفتی: «بهشت بر تو گوارا باد عبدالله، کاش خدا من را نیز همنشینِ تو کند.»
دعایت را چگونه بر زبان آوردی که به این زودی روا شد؟! و هنوز جملهات تمام نشده، غلامِ شمر عمود آهنی را بر فرق تو نشاند و وسیلهی اجابت دعایت شد و تو را به عبدالله رساند.
***
سلام گرم ما بر تو باد ای بانوی عبدالله بن عمیر!
سلام بر تو، که خون عاشقت با خون معشوق به هم آمیخت و پیشِ پایِ حسین بن علی(علیهالسلام) جاری شد.
✍🏻 زهرا کبیری پور
منبع: مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، صفحهی ۳٠۷_۳۱٠.
#زنان_عاشورا
#محرم
#حسین_جانم
#امام_حسین_علیهالسلام
#عبدالله_بن_عمیر
@Delneveshteeee
روایت چهارم:
مردتر از مردان
لابد به دلش برات شده بود که این شهر حرمت مهمان را نگه نمیدارد و خواست حرمت میزبان را نگهدارد.
او همان بانویی بودی که طاقت دیدن تشنگی یک مرد غریبه را نداشت، چه برسد به آوارگی سفیر امامش ...
مرد اما تنها و خسته در کوچهها پرسه میزد. در کوچههای شهری که مردانش نامردی را در حق او تمام کرده بودند.
با غم و غربتی که دل او را به آتش میکشید به دیواری تکیه داد و در همان لحظه زنی مردتر از تمام مردان آن شهر، کاسهی آبی برای التیام جگر سوختهی سفیر مولایش آورد.
****
سلام بر تو ای بانوی نمونهی کوفه.
سلام بر تو و بر زنانگی نمونهات که دست تمام مردانگی آن شهر را بست.
دعایمان کن بانو، دعاکن مانند تو پیش قدم جاودانگی شویم.
✍🏻زهراکبیریپور
منبع: تاريخ طبري، ج ۵، ص ۳۵٠؛ لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۲٠.
#زنان_عاشورا
#محرم
#حسین_جانم
#امام_حسین_علیهالسلام
#طَوعَه
@Delneveshteeee
زینب بیحسین
از صدر اسلام تا سال ۶۱ هجری خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شهید زیاد داده بودند، از حمزهی سیدالشهداء گرفته تا جعفر بن ابیطالب، حضرت علی (علیهالسلام)، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و امام حسن (علیهالسلام) اما اولین اسارت این خاندان در سال ۶۱ هجری اتفاق افتاد.
اتفاق تازه بود. تا آن زمان کسی جرأت نکرده بود تا این اندازه به این خاندان جسارت کند، با این وجود حرکات سنجیدهی این کاروان در شام و کوفه باعث ماندگاری این قیام و اسارت شد.
وقتی يزيد (لعنةالله علیه) در شام حال حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را جویا شد، ایشان در پاسخ به او فرمود: «ما رأيت إلا جمیلا»؛ اما همین زینب در دارالحکومهی كوفه و در مقابل ابن زیاد ملعون، بعد از گفتن جملهی «ما رأيت إلا جمیلا» فرمود: «به خدا قسم بزرگ ما را کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشهی مرا در آوردی».
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در شام خطاب به آن ملعون گفت: غیر از زیبایی ندیدم، چرا؟ چون اهل شام این خاندان را دشمن خود میدانستند و از مصیبت آنها شاد میشدند و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نمیخواست بساط شادیِ آنها را فراهم کند.
اما کوفیان اگرچه در دینشان سست بودند ولی قلباً به این خاندان تمایل داشتند و در مصیبت آنها اندوهناک بودند.
به همین دلیل حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در کوفه فضا را برای بازگو کردن حال و روز خود پس از امام حسین (علیهالسلام) مناسب دید و در جواب ابن زیاد ملعون، آن جمله را فرمود یعنی حسین ریشهی زینب بود و حالا زینب بیحسین شده است.
میدانید این حرف چه معنایی دارد؟!
حتما تا حالا گل داشتهاید؟!
گلی که شاخهاش را بزنی ممکن است دوباره به روز اول خود بازگردد، اما گلی که ریشهاش را از جا درآوری نه.
✍🏻 زهرا کبیریپور
منبع: شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵- ۱۱۶؛ سید بن طاووس، اللهوف، ص۱۹۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ص۴۷-۴۸. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۲۲۶
#امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
@Delneveshteeee
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
صلی الله علیک یا رحمةالله الواسعة
من کربلا لازمم آقا
دلم برای حرمت تنگ شده
#امام_حسین_علیهالسلام
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
💠@Delneveshteeee
▪️روایت اول
خداوند دوست دارد آنها را اسیر ببیند
مکالمهی امام با محمد حنفیه را شنیدند. حالا دیگر از مضمون خواب امام با خبر شده بودند.
و چه سعادتی درِ خانهی آنها را زده بود.
همراهی با امام و اسارت برای خدا...
تردیدی در وجود آنها بابت همراهی با امام وجود نداشت، تردیدی که ممکن بود آنها را تا لبههای دوزخ بکشاند؛ دوزخِ بیحسین بودن.
بار و بنه خود را جمع کرده بودن و به امر امام آمدهی رفتن به مکانی بودن که امسلمه از پیامبر نقل کرده بود که جبرئیل به او گفته است: امت تو، حسین را میکشند و سپس خاک کربلا را به او نشان داد.
آنها آمادهی رفتن شده بودن از شهر پیامبر به سوی مسیری که امام برایشان ترسیم کرده بود.
هرچند تنها علم لدنی امام به آن آگاه بود اما نشانهها برای آنها معنا داشت و شاید همه در دلهایشان آگاه بودن که این مسیر همان است که ام سلمه روایت کرده است.
***
سلام بر شما ای زنان و کودکان همراه حسین (علیهالسلام) که هر سال شب دوم محرم یادتان در دلهایمان زنده میشود.
سلام ما، از ایرانِ چهارده قرن بعد از آن روز، به ایمان و معرفت و شهامت زنانهتان که هر سال در ماه محرم، ستایشش میکنیم.
دعایمان کنید تا ما هم کربلایی شویم آنگونه که شما شدید.
✍🏻 زهرا کبیری پور
منبع:
سيد بن طاووس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴.
#محرم
#زنان_عاشورایی
#امام_حسین_علیهالسلام
#همراهان_کاروان
💠@Delneveshteeee
روایت دوم:
او سفینة النجاة است
این پا و آن پا میکرد.
دلش بیقرار شده بود.
بیقرار مردی که در مقابل لشگر آنها با سخنان کوبندهاش نفسها را در سینه حبس کرد.
آن هنگام که صدای پسر فاطمه در دشت پیچید که «اَما مِن ذابٍّ یذبّ عَن حرمِ رسول الله؟!» وجود او دگر تاب نیاورد.
با خود زمزمه کرد من راه را بر کِه بستهام؟!
بر پسر فاطمه؟!
این صدا را تمام آن چند هزار نفر هم شنیدند؛ اما فقط او مثل ابرِ بهار اشک ریخت.
فقط او کفشهایش را به گردن آویخت و تا خیمهی حسین پرواز کرد.
فقط او سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «هَل تَری لی مِن توبه؟!»
خودمانیش یعنی آیا در سفینهی شما برای حرّ هم جا هست؟!
در آن لحظه چقدر اسم حرّ برازندهاش شده بود.
وقتی مادرش این اسم را برای او انتخاب میکرد، اصلا فکرش را نکرده بود که یک روز پسر فاطمه بر بالین بیجان او بگوید: مادرت چه اسمِ خوبی برایت گذاشته حرّ؟!
«انت الحرّ کما سمّتک امّک؛ حُرّاً فی الدّنیا و الآخره»
***
سلام بر تو ای حرّ بن یزید ریاحی!
سلام بر تو و بر آن مسیری که انتخاب کردی.
سلام بر مادر تو که حرّ بودن را به تو آموخت.
✍🏻زهرا کبیری پور
منبع: طبری، محمد بن جریر، تاریخالأمم و الملوک(تاریخ طبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، جلد ۵، صفحهی ۴۲۸.
#محرم
#حر_بن_یزید_ریاحی
#امام_حسین_علیهالسلام
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
💠@Delneveshteeee
حوادث شب عاشورا. قسمت اول.pdf
262.5K
🔹تحلیل حوادث شب عاشورا
▫️قسمت اول
(فایل پیادهسازی شده صوت)
🎙دکتر نعمتالله صفری فروشانی
🔸کانونهای علمی تاریخ، کلام و حدیث موسسه آموزش عالی حوزوی امام خمینی(ره) وابسته به نهاد نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز
#رسانه
#امام_حسین_علیهالسلام
#دانشکدهی_تاریخ
💠@facultyofhistort
💠انجمنعلمیپژوهشیتاریخاسلاموتشیع
-----------❀❀✿❀❀---------
💠@HistorySociety
حوادث شب عاشورا. قسمت دوم.pdf
253.1K
🔹تحلیل حوادث شب عاشورا
▫️قسمت دوم
(فایل پیادهسازی شده صوت)
🎙دکتر نعمتالله صفری فروشانی
🔸کانونهای علمی تاریخ، کلام و حدیث موسسه آموزش عالی حوزوی امام خمینی(ره) وابسته به نهاد نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز
#رسانه
#امام_حسین_علیهالسلام
#دانشکدهی_تاریخ
💠@facultyofhistort
💠انجمنعلمیپژوهشیتاریخاسلاموتشیع
-----------❀❀✿❀❀---------
💠@HistorySociety
زینب بیحسین
از صدر اسلام تا سال ۶۱ هجری خاندان پیامبر(ص) شهید زیاد داده بودند از حمزهی سیدالشهداء گرفته تا جعفر بن ابیطالب، حضرت علی(ع)، حضرت زهرا(س) و امام حسن(ع) اما اولین اسارت این خاندان در سال ۶۱ هجری اتفاق افتاد.
اتفاق تازه بود. تا آن زمان کسی جرأت نکرده بود تا این اندازه به این خاندان جسارت کند، با این وجود حرکات سنجیدهی این کاروان در شام و کوفه باعث ماندگاری این قیام و اسارت شد.
وقتی يزيد(لعنةالله علیه) در شام حال حضرت زینب(س) را جویا شد، ایشان در پاسخ به او فرمود: «ما رأيت إلا جمیلا»؛
اما همین زینب در دارالحکومهی كوفه و در مقابل ابن زیاد ملعون، بعد از گفتن جملهی «ما رأيت إلا جمیلا» فرمود: «به خدا قسم بزرگ ما را کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشهی مرا در آوردی».
حضرت زینب(س) در شام خطاب به آن ملعون گفت: غیر از زیبایی ندیدم، چرا؟ چون اهل شام این خاندان را دشمن خود میدانستند و از مصیبت آنها شاد میشدند و حضرت زینب(س) نمیخواست بساط شادیِ آنها را فراهم کند.
اما کوفیان اگرچه در دینشان سست بودند ولی قلبا به این خاندان تمایل داشتند و در مصیبت آنها اندوهناک بودند.
به همین دلیل حضرت زینب(س) در کوفه فضا را برای بازگو کردن حال و روز خود پس از امام حسین(ع) مناسب دید و در جواب ابن زیاد ملعون، آن جمله را فرمود یعنی حسین ریشهی زینب بود و حالا زینب بیحسین شده است.
میدانید این حرف چه معنایی دارد؟!
حتما تا حالا گل داشتهاید؟
گلی که شاخهاش را بزنی ممکن است دوباره به روز اول خود بازگردد، اما گلی که ریشهاش را از جا درآوری نه.
✍🏻 زهرا کبیریپور
منبع: شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵- ۱۱۶؛ سید بن طاووس، اللهوف، ص۱۹۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ص۴۷-۴۸. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۲۲۶
#امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
@Delneveshteeee