eitaa logo
دل‌نوشت
222 دنبال‌کننده
318 عکس
141 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
سفیر (۱) آخرین نامه که توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی به دستش رسید از فرستادگان درباره‌ی موافقانِ با مضمون این نامه سؤال کرد و آن‌ها در پاسخ امام اسامی برخی از آن‌ها را ذکر کردند. امام (علیه‌السلام) به پا خواست و پس از خواندن دو رکعت نماز در میان رکن و مقام به نامه‌ی آن‌ها اینگونه پاسخ داد: به نام خدای رحمان و رحیم از حسین بن علی به جمیع مومنان و مسلمانان. اما بعد: هانی بن سعید با نامه‌های شما پیش من آمد، تمام آنچه را که حکایت کرده بودید و گفته بودید دانستم، سخن بیشترتان این است که ما امام نداریم، بیا و شاید به سبب تو خدا ما را بر حق و هدایت همدل کند. اکنون برادر، پسرعمو، معتمد و یکی از اهل خاندانم را به سوی شما فرستادم و به اوگفتم از حال، کار و رأی شما به من بنویسد. اگر او نوشت که رأی جماعت و اهل فضیلت و خِرد چنان است که فرستادگان‌شان گفته‌اند و در نامه‌هایتان خواندم، به زودی پیش شما خواهم آمد إن‌شاءالله. به جان خودم که امام جز آن نیست که به کتاب عمل کند و انصاف گیرد و مجری حق باشد و خویشتن را خاص خدا کند. والسلام امام حسین (علیه‌السلام) پسر عمویش مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) را صدا زد و او را به همراه قیس بن مسهر صیداوی، عماره بن عبید سلولی و عبدالرحمن بن عبدالله بن کلدن ارحبی به کوفه فرستاد و به آن‌ها سفارش کرد تا از خداوند پروا داشته باشند و مأموریتشان را مخفی کنند. با مردم مهربان باشند و اگر مشاهده کردند که مردم با یکدیگر اتحاد و یکپارچگی دارند، به امام خبر دهند. مسلم پس از این فرمان با همراهانش عازم کوفه شد. ✍🏻زهرا کبیری‌پور منبع: ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۷. خوارزمی، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۱، ص۱۹۳. 💠@Delneveshteeee
سفیر (۲) مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) شبانه از مکه به سمت مدینه حرکت کرد تا امویان از حرکت او مطلع نشوند. او بعد از وارد شدن به مدینه به مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رفت و دو رکعت نماز در آنجا خواند؛ و بعد از آن برای خداحافظی و وداع به دیدار برخی از اقوام و بستگان خود رفت. سپس دو راهنما از قیبله‌ی قیس عیلان اجیر کرد تا او را از بیراهه‌ها به شهر کوفه ببرند. توقف مسلم (علیه‌السلام) در مدینه بسیار کوتاه بود و تنها چند ساعت طول کشید. حرکت در شب و عبور کردن از بیراهه باعث شد تا راه را گم کنند و بعد از روشنیِ هوا متوجه شدند که مسیر را اشتباه آمدند. تشنگی و گرما بر آن‌ها فشار آورد و همین مسئله سبب شد تا نتوانند حرکت کنند. آن دو راهنما که از زندگی خود مأیوس شده بودنند به مسلم گفتند: از این مسیر ادامه بده امیدواریم که نجات پیدا کنی. مسلم و همراهانش با سختی و مشقت فراوان آن راه را ادامه دادند، تا اینکه به آب رسیدند. مسلم (علیه‌السلام) در آنجا نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام) نوشت و توسط فردی که اهل همان منطقه بود، به حضرت ارسال کرد. مسلم در نامه‌ی خود نوشت: اما بعد، به راستی که من از مدینه به همراه دو راهنما بیرون آمدم، ولی آن دو راه را گم کردند. تشنگی بر ما غالب شد. ما آمدیم تا به آب رسیدیم و با کمترین رمق باقی مانده در جسم‌مان زنده ماندیم. این آب در سرزمینی است که تنگه‌ی بطن خبیت نامیده می‌شود. من این واقعه را نشانه‌ی بدی از این سفر می‌دانم. اگر مرا معذور بدارید و دیگری را به‌جای من به کوفه بفرستید، بهتر است. والسلام. امام حسین (علیه‌السلام) در جواب نامه‌ی مسلم اینطور نوشت: امیدوارم که ترس تو را وادار به نوشتن این نامه نکرده باشد. به آن سمتی که تو را مأمور کردم، حرکت کن. درود بر تو باد. هنگامی که نامه به مسلم (علیه‌السلام) رسید گفت: این نامه‌نگاری به‌خاطر ترس بر جانم نبوده است. سپس حرکت کرد تا به قبیله‌ای رسید. برای استراحت در همان آنجا ماند و دید مردی در حال شکار است. شکارچی یک آهو را نشانه گرفت و آن را شکار کرد؛ مسلم (علیه‌السلام) این نشانه را به فال نیک گرفت و گفت: دشمن ما نیز اگر خدا بخواهد کشته خواهد شد. ✍🏻زهرا کبیری پور منبع: دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۰. طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۴. 💠@Delneveshteeee
‌‌ ... کسی که نگاهش در حد دنیاست، و به تعبیر آن ضرب‌المثل، با یک مویز گرمی‌اَش می‌شود و با یک قاشق ماست هم سردی‌اَش می‌شود، فایده ندارد؛ کسی که به این زودی‌ها و در این حوادث، جابه‌جا می‌شود، نمی تواند کنار امام بایستد. خدا رحمت کند، یک استادی داشتیم، درباره می‌گفتند این آدم‌های بزرگ، با تحول احوال، ذره‌ای دگرگونی در آنها ایجاد نمی‌شود؛ دیروز هجده هزار نفر با او بیعت کردند و بعد، حداقل هفت هشت هزار نفر پا به رکابش آمدند، و شب وقتی از مسجد به بیرون می‌آید، تنهاست، اما هیچ تحولی در او پیدا نمی‌شود؛ همان شجاعت و همان استواری در او هست؛ نه تردید می‌کند، نه شک می‌کند، نه سست می‌‌شود. در این تحولاتی که در عالَم پیش می‌آید، کسانی می‌توانند بمانند که باشند و آمدوشدِ این حادثه‌ها و این اتفاقات، آنها را زیرورو نکند.» منبع: استاد میرباقری، کتاب تربیت ولایی، ص۱۷۷. 💠@Delneveshteeee