eitaa logo
دلنوشته امام زمانی
476 دنبال‌کننده
30 عکس
10 ویدیو
36 فایل
اینجا پر از دلنوشته های مهدوی هست که خیلی دنبالش بودی. کپی حلالت با ذکر صلوات صلوات برای فرج آقا یادت نره https://eitaa.com/joinchat/1488584823C657991448a @delneveshteehh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: عاشق‌هایی که هیچ وقت زیر میز نمی‌زنند! : عشق تنها ابزار رسیدن به «قدم صدق» است! ✍️ خدا گفت این را،  نه من ؛ |  مابینِ مؤمنین کسانی هستند که صِدق دارند برای عهدی که با خدا بستند! بعضی‌ها این عهد را به آخر بردند، و بعضی‌ها منتظرند تا این عهد را تمام و کمال ادا کنند، و هیچ وقت عهدشان را تغییر ندادند!  | أحزاب / ۲۳ ※ این آیه می‌پیچد شبیه یک درد دنباله‌دار در جانم! | صدقوا ما عاهدوا | ... ایستادن، با صادقانه ایستادن فرق می‌کند! یاد ماجرای (فرزدق) افتادم! امام به او گفته بود؛ مسلم به تکلیف خویش عمل کرد و تکلیف ما باقی مانده! • از خودم می‌پرسم؛ تکلیف من چه می‌شود یعنی؟ «ایستادن‌ِ از سر صدق» پلّه‌ی قبلیِ مقام محمود است! اگر استقامت صادقانه‌ی کسی تأیید شود، دیگر بستر کسب مقام محمود، در جان او درست شده است. • خیال خدا آنقدر از بابت این «عاشق‌ها» راحت است که « و ما بدّلوا تبدیلا» برایشان نازل می‌کند.. یعنی آنها هیچ وقت زیر میز نمی‌زنند! • با همان درد پیچیده، با خودم گفتم : تهِ قصه‌ی ما چه می‌شود یعنی؟ ما نیز از آن کسانی هستیم که خدا، «مابینِ مؤمنین» با انگشت نشان‌شان می‌گیرد و سری با لبخند به نشانِ تأیید صدق‌شان، تکان می‌دهد ؟ « مابینِ مؤمنین» ، یعنی فقط بعضی‌ها که عاشقند ! |  مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا.  أحزاب/۲۳   | ※ کاش شأن نزول نداشتند آیه‌ها! انگار هر لحظه در حالِ نزولند ... بی قید زمان و مکان ! @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: هنوز ما فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌دانیم! : آفت‌های عزاداری • این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمی‌دانم چقدرشان را می‌شود گفت! این روزها هجوم می‌آورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریه‌ها باشند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم  : همین الآن وسط تمام هیئت‌ها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مرده‌ی زیادی را احیاء می‌کنند: هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما می‌گذرد! حق داریم ... کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم! یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته! یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد! یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریض‌داری برای شفای بیمارش دعا می‌کند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم: ۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء. عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما. عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته! ولی نتوانسته این درک را همه‌گیر کند، که هر چه می‌کِشیم از همین عاشوراست که قرن‌هاست برایش رخت عزا به تن میکنیم. • هنوز فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌دانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!  که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی می‌کرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد. جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد ! همان تمدنی که امام حسین علیه‌السلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد! تمدنی که انسان را می‌بیند، نه این زن و مرد را، و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان می‌چیند. • وسط هیئتها نشسته‌ایم، و نمی‌دانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم می‌بود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا می‌خواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمی‌آورد: ـ فقر در اقتصاد ـ فقر در فرهنگ و اخلاق ـ فقر در سلامت ـ فقر در .... ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم. • این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر می‌شود زیرا : ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده، ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند! ✘ کاش هیئتها همه می‌دانستند: یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این اداراک برسند اگر همین الآن دغدغه‌ی نام و  نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند! و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغه‌ها هم در آن انسانی‌اند، تلاش کنند. برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد.مبانی انسان‌شناسی در تمدن نوین الهی @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: آدم عاشق جرعه جرعه می‌خورد همه‌ی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد. : وفاداری به امام ✍️ از اول هم، با ازدواجشان موافق نبود! دختر ته تغاریِ زیبارویِ ننه‌جان، عاشق یک مرد کچل فقیر شده بود که شانزده سال از خودش بزرگتر بود. و این ننه جان، با اینکه آخر رضایت داد و آنها به هم رسیدند، ولی تا وقتی آقاجان زنده بود، جان به لبش کرد! • ننه‌جان اما نمی‌دانست که در درون این مرد، جهانی جریان دارد که سالها بعد از وفاتش نیز بوی رحمانیتش در خاطر تمام اهالی شهر جا می‌ماند! • یک روز زیر درخت ازگیل خانه اقاجان داشتم خاک بازی می‌کردم، که ننه‌جان از پرچین وسط خانه خودش و خانه آقاجان رد شد و آمد آنجا! شروع کرد با عصبانیت پشت سر آقاجان حرف زدن، که چرا این وضع زندگی شماست! این مرد از پس اداره مخارجش برنمی‌آید، صاحب نوه شده‌اید و هنوز هم در همین خانه کاه‌گلی زندگی می‌کنید و ... از این حرفهای مسخره ! • او می‌گفت و عزیزجان هیچ نمی‌گفت و من زیر درخت ازگیل غصه می‌خوردم. صدای دوچرخه آقاجان را پشت در شنیدم که ایستاد! ولی در باز نشد و او داخل نیامد. وقتی ننه‌جان حرفهایش تمام شد و دلش خنک شد و رفت؛ در باز شد و آقاجان با همان چهره باز و لبخند همیشگی با دوچرخه‌اش آمد داخل! از شالیزاری می‌‌آمد که صاحبش جز به آقاجان اعتماد نداشت، و آنرا داده بود دستش تا برنج بکارد، شریکی! • آقاجان دوچرخه‌اش را به دیوار تکیه داد و با زانوهایش روی زمین آمد و دستش را باز کرد و من دویدم و خودم را انداختم در بغلش تا مثل همیشه میان سینه‌ی ستبرش غرق شوم. دویدم اما اینبار شاد نبودم! و آقاجان اینرا می‎‌دانست... غصه همه‌ی جانم را گرفته بود، و بغض داشت خفه‌ام می‌کرد. • سرم را توی گردن آقاجان فرو کردم و اشکم گریبان آقاجان را خیس کرد! همانجا روی زمین چهارزانو نشست و زیر گوشم گفت : هیش.... باباجان! هیچی نگو. گفتم : من از او بدم می‌آید! آقاجان دستش را پشت سرم گذاشت و دهانش را زیر گوشم ! و گفت : تو نباید حرفهای ننه‌جان را باور کنی! او عاشق عزیزجان است ...درست شبیه من! گفتم : من اما از او بدم می‌آید! گفت : هیش ... باباجان! باباها باید عاشق باشند وگرنه بابای خوبی نمی‌شوند. گفتم : اینکه شما اینقدر بابای خوبی هستید یعنی عاشقید؟ موهایم را که در میان انگشتانش بود گرفت و بوسید و گفت: آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند: اول اینکه : برای اینکه عشقشان آزار نبیند، تمام سختی‌هایی که به آنها می‌رسد را جرعه جرعه و بی شکایت می‌نوشند تا آب در دل عشقشان تکان نخورد! دوم اینکه : تمام آدمهایی را که معشوقشان آنها را دوست دارد، دوست دارند! حتی اگر آنها دوستش نداشته باشند. • گفتم : اوهوم ... مثل شما ! آقاجان مرا از بغلش زمین گذاشت و بیسکوییت پتی‌بور پنج تومنی‌اش را داد دستم و رفت دست و پاهایش را لب حوض بشوید. اما من همچنان ریز ریز اشک می‌ریختم و کامیون پلاستیکی‌ام را از خاک پر می‌کردم. • امروز از صبح درگیر «موضوع روز» امروزم .... «وفا» «وفااااای به امام»... هر چه فکر کردم دیدم، عشق تنها علّت وفاداری است! آدم عاشق شود؛ «وفادار» می‌شود! تا تقی به توقی می‌خورد نق‌اَش را به جان معشوقش نمی‌زند! جرعه جرعه می‌خورد همه‌ی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد. • و من اولین بار اینرا از آقاجان آموخته بودم: « وفا محصول عشق است» و آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند که البته من امروز اسم هر دوی این فرق‌ها را می‌گذارم : «وفا» @ostad_shojae |montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «آ باریکلااااا ... من از اولش می‌دانستم تو خیلی عاقلی!» : نقش ما در زمان حساس کنونی ( بلوغ انقلاب) برای تشکیل دولت مقدمه ساز جهان آینده. ✍️ الآن را نمی‌دانم! ولی هشت نُه سال پیش مهاجرت پزشکان و جراحان حاذق به کشور کانادا مُد شده بود. • خوب یادم هست که چند سالی را برای اینکه اقامت دائم و شرایط کار قطعی در آن کشور فراهم شود، شش ماه اینجا بودند و شش ماه آنجا! سرمایه‌های نخبه‌ی کشورمان، خانواده‌هایشان را آنجا سُکنیٰ می‌دادند و خودشان رفت و آمد می‌کردند، تا شرایط برای مهاجرت کامل با امکانات خاص فراهم شود. • دوره‌های فشرده‌ی زبان، آشنایی با فرهنگ مردم آن کشور، شناسایی جغرافیایی آن کشور و مراکز تفریحی و خدماتی و درمانی شناسایی آداب و رسوم و نوع تغذیه مردم آن کشور و .... مشغله‌ی این دوره از زندگی تمام این عزیزان بود. • گاهی با خودم فکر می‌کردم؛ این هدف چقدر شیرین است که تحمل دوری شش ماهه از خانواده را آسان می‌کند. •گذشت و ... این موج مهاجرت به کانادا هر روز قوی‌تر و طالبش بیشتر می‌شد. •همان وقتها بود: به من که پرستاری در اتاق عمل کودکان بودم پیشنهادِ مهاجرت دادند. اما نه به کشور کانادا، بلکه به مؤسسه منتظران منجی علیه‌السلام در ری برای راه‌اندازی واحد رسانه. جایی که رسالتش «آینده پژوهی، آینده شناسی، و اصلاح جهان‌بینیِ انسانها برای ورود به دولت کریمه و آینده حتمی و موعود قرآن» بود. • برخلافِ پزشکانی که خیلی قاطع پیشنهادِ مهاجرتشان را می‌پذیرفتند، برای من اینکار ساده اتفاق نیفتاد! چون آنان «جهانِ آینده»ای که قرار بود بدان ورود کنند را به چشم می‌دیدند، و من جهت پیوستن به یک جریان‌ِ آینده‌ساز برای «حکومت صالحان» باید شغلم را ترک می‌کردم، که نه با چشم دیده می‌شد و نه معلوم بود کِی اتفاق بیفتد. • یکسال طول کشید تا به یقین رسیدم؛ امروز اولین پلّه از عاشورای من است، و من باید تازه انتخاب کنم، می‌خواهم بروم و قطره‌ای در اقیانوس آینده سازی باشم یا نه .... • یادم هست روزی که استعفا کردم: یکی از پزشکانی که نزدیک به دو دهه، باهم کار کرده بودیم و حالا او هم مثل من مهاجر بود (او به کانادا و من به ری)، از من پرسید: با علاقه‌ی عجیب تو به جراحی کودکان، هرگز فکر نمی‌کردم، این بخش را رها کنی! گفتم: گاهی یک عشق می‌آید و سبقت می‌گیرد و مجبورت می‌کند به مهاجرت! گفت: یعنی می‌خواهی مهاجرت کنی؟ گفتم: بله! گفت: آ باریکلااااا ... من از اولش می‌دانستم تو خیلی عاقلی! گفتم : نه، تازه عاقل شده‌ام. گفت: کارهای مهاجرتت را کرده‌ای؟ گفتم : بله دعوتنامه آمده برایم! گفت: از کجا؟ گفتم: از ! گفت : کجاااا ؟ گفتم : ری .... از سوی نماینده امام هادی علیه‌السلام، حضرت عبدالعظیم حسنی! گفت : دیوااااااانه 😅..... خیلی جدی ادامه دادم: می‌روم برای ساخت جهانِ آینده! شما میروی کانادا فقط آینده‌ی خودت را می‌سازی، من می‌توانم اگر از آزمونهای پیاپیِ این عشق بیرون بیایم، علاوه بر شناختن و ساختن جهانِ آینده‌ی خودم، به بقیه نیز برای ورود موفق به این جهانِ حتمی (حکومت صالحان) کمک کنم! با نگاه عاقل اندر سفیهی گفت: عاقبت بخیر باشی ... و پسِ سرش را خاراند و رفت! • سحر دیروز در حرم راه می‌رفتم و فکر می‌کردم که این هفت سال از مهاجرت من به ری، پُر بود از آزمونهای انتخاب! آزمونهای عجیب و غریب! آیا اهلِ ماندنی یا رفتن؟ بالاخره می‌مانی پایِ اهل بیت علیه‌السلام، یا رها می‌کنی و می‌روی؟ ... ✘ در همین فکرها بودم که با جمله‌ای از امام صادق علیه‌السلام در ورودی حرم روبرو شدم که این هفت سال هرگز ندیده بودمش: «مَنِ اتَّقى مِنكُم و أصلَحَ فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيت.» هر کس تقوا کند و «به اصلاح مشغول باشد» از ما اهل بیت است. و استاد هزار بار گفته بود: ریشه‌ی اصلاح خود و جهان ... فقط یک چیز است: «حاکمیت امام حق بر زمین» • شبیه تشنه‌ی تبداری که آب گوارایی نوشیده باشد آرام گرفتم و با خودم و گفتم: گاهی شاید امتحان‌ها برای خیلی ها سخت باشد، گاهی هم شاید مشارکت در یک انتخاب که در جهت ایجاد مدل مقدمه ساز برای تحقق تمدن الهی در آینده جهان است، آنقدرها هم سخت نباشد... ولی جمعیت کثیری را در زمره‌ی گروهی قرار می‌دهد که دغدغه‌ی حذف ریشه‌های طاغوت و حاکمیت توحید را در جهان دارند: یعنی همان «منّا اهل البیت» ! • گاهی چقدر حقیقت واضح است ... دنبال کسی باشید که دنبال برپایی حکومت صالحان است! «ولی ما خیلی وقتها چشمانمان به نور حساسیت دارد و نور می‌زندش..!» @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: دولتِ کریمه روی آب بنا نمی‌شود که ... : لزوم ایجاد دولت (مدل) مقدمه ساز قبل از ظهور، برای تحکیم پایه های تمدن نوین اسلامی ✍️ هفت سال پیش بود! شاهِ خطورات مغزم، ایجاد یک جریانِ نقطه‌زن در تایم‌لاین کشورهای مختلف دنیا برای معرفی اربعین بود. • نیروهایِ جهادی که از صفحات رسمی استاد شجاعی به ما مراجعه کردند، تقریباً هزار نفر بودند، و من برای ایجاد ساختاری که در ذهنم برای ساماندهی این پتانسیل بود نیاز به مشورت یک متخصص رسانه‌ در حوزه بین‌الملل داشتم. • وقت گرفتم از دفتر یکی از اساتیدی که آن‌موقع‌ها سمتی در حوزه هنری داشتند. رفتم و با استقبال گرم ایشان روبرو شدم. هدفی که در ذهنم داشتم و آنچه برای نظم این تشکیلات در ذهنم بود را برایش توضیح دادم. • ساکت نشست و خوب گوش کرد. حرفهایم که تمام شد به عقب رفت و به صندلی‌اش تکیه داد و چند دقیقه سکوت کرد! تماشا می‌کردمش و هیچ نمی‌گفتم! با یک حرکت سریع رو به جلو بلند شد ایستاد و گفت : دست بردار! این کار تو نیست! گنده‌تر از تو، با بودجه‌های کلان قادر به انجام چنین کاری نبودند! و ... • او همچنان حرف می‌زد و من نمیدانم چرا، نه تهِ دلم خالی میشد و نه حرفهایش از گوشم پایین‌تر می‌رفتند! کلماتش انگار در ابتدای مجرای گوش من پودر می‌شدند و به قلبم نمی‌رسیدند! اینکار از نظر من کار ساده‌ای بود، فقط یک برنامه‌‌ریزی دقیق می‌خواست که بچه‌‌ها دقیقاً منطبق بر توانایی‌های علمی و تسلطشان به مفاهیم انسان‌شناسی شیعی و زبانهای گوناگون دنیا در کشورهای مختلف دسته بندی شوند و کلیدواژه‌ها و محورهای فعالیتشان مشخص شود و ..... • شاد و شنگول از دفترش آمدم بیرون! و تا سه راه طالقانی پیاده رفتم و فکر می‌کردم! یادم افتاد داستان خواب امام خمینی (ره) را ... که نقشه‌ی ایران آتش گرفته بود و ایشان با عبایشان خاموشش کردند! و فهمیدند که باید برای نجات ایران تنهایی قیام کنند! • با خودم گفتم : قیام فقط مخصوص انبیاء و اولیآء الهی نیست که! هر کسی در دنیا رسالتی در ساخت آینده دارد که باید تنهایی... تنهایی که نه... دونفری (خودش و خدا) باهم بروند و انجامش دهند: انّ معیَ ربّی سیهدین! • خلاصه رفتم و شروع کردم و کم‌کم همه باهم کار را یاد گرفتیم و در تایم‌لاین‌های مختلف دنیا تقسیم شدیم و شروع کردیم به کار و ایجاد دایره‌ی اثرگذاری در مخاطبان مورد نظر. که امروز همین شبکه تعاملی بزرگترین ابزار ماست برای نشر و توزیع محتوای سایتِ Who is Imam Mahdi • چند وقت پیش تماسی داشتم از طرف ایشان برای حمایت از یک محتوای بین‌المللی، که فهمیدم می‌دانند «کار به سرانجام رسیده» و آن کاری که ایشان می‌خواهند بسترش مهیاست الحمدالله... و دیشب تمام خاطره این ماجرا در زمانِ مناظره با من بود! از جنس مناظره‎‌ها کاملاً مشخص بود: دو جهان متفاوت با دو جهان‌بینیِ متفاوت روبروی هم نشسته‌اند، و کلماتشان در ابتدای مجرای گوش دیگری پودر می‌شود! √ جهان‌بینی یکی؛ جهان‌بینیِ «شدن» است و «خودمان می‌توانیم» ... یعنی ما و خدا دونفری! √ جهان‌بینی دیگری؛ جهان‌بینی «گفتگو و کدخدامحوری» و «کار ما بتنهایی نیست» • کار سختی نیست فهم مسئله ! برای بیننده‌ای که اندکی فهم توحید داشته باشد و در تمام زندگی‌اش، فقط باز کردن گره‌ها را به انگشتهایی که با چشم دیده می‌شوند نسپرده باشد، و بداند امداد غیب چه شکلی است ؛ «نه تعریف لازم است و نه تخریب» همین گفتگوها کافی است همان جهان‌بینی را برگزیند که « امام (ره) از دلِ آن برخاست» و گفت : «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»! • ایجاد دولتِ کریمه، بیش از یازده قرن است معطلِ این نبرد مانده است: نبرد «کبر» و «توحید» این آزمون های آخر قبل از قلّه، آزمونهای انتخابِ سبک اداره‌ی جهان است! انتخاب ما نشان می‌دهد که به طلبِ «جهانِ توحیدی» رسیده‌ایم که امام بیاید و ستونهایش را بنا کند؟ یا هنوز نگرانی‌‌مان فقط روسری و سفره و آزادی جنسی است؟ • دولتِ کریمه روی آب بنا نمی‌شود که ... دولتی با جهان‌بینیِ توحیدی و آدمهای موحد می‎خواهد که این سبک از زندگی را بفهمند و بخواهند. 🌐 whoisimammahdi.com
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: « برنامه‌ریزیِ نو برای ساختن آینده، بمعنای فهم نواقص گذشته و عزم جبران آن در آینده است.» ✍️ چند وقتی بود که خطای بزرگی را مدام چندین مرتبه تکرار کرده بود! • البته نمی‌‌گویم که قبلاً به این جاده خاکی نزده بود، نه ... ولی حالا انگار، جنسی از بی‌نیازی، طغیانش را بیشتر کرده بود! • و من نگران بودم... امان از روزی که عزیزت را در آستانه ی دره‌ای می‌بینی و او نمی‌فهمد. تذکر مستقیم و غیرمستقیم هم اثری ندارد. • سحر بود! ایستاده بودم روبروی پنجره و به آسمان زل زده بودم. ذهنم دو دو میزد دنبال یک جمله، یک راه، یک راه حل درست. اما با خودم گفتم الآن وقت این چیزها نیست! رهایش کردم و صحیفه را گشودم و دعای «مکارم اخلاق» را جرعه جرعه خواندم. • دیدم این دعا از همان اول به خواستنِ ناب ترین ظرفیتها و نیتها و رفتارها دارد میگذرد، نه از «مرا ببخش» و «خطا کردم» خبری هست، نه از شکر نعمتها! ※تازه این دوزاری کج من، تکانی خورد و رفت سرجایش نشست! وقتی آدم میرسد به طلب، دیگر از گذشته حرف نمیزند که! برایش تمام می‌شود همه آنچه گذشته بود... رسیده به آنجا که میخواهد باشد، که جلو برود، دیگر برای بهتر بودن وکاملتر شدن دعا میکند و این یعنی گذشته خرابم را هم من میدانم هم تو... بی خیالِ آنچه گذشت، آینده ام را درست کن. آینده ای که بی نهایت است و تمام نمیشود! ✘ این جواب سوال من بود، نه؟ با خودم گفتم: بعضی وقتها شاید لازم است یکی آنقدر یک خطا را تکرار کند، تا قبح آن خطا را بفهمد، تا از آن بیزار شود. نمیدانم واقعاً، شاید برای همین هم هست که ربوبیت خدا ربوبیت بی کلام است! بازی میکند با بنده اش انگار! گوشش را برای خطایی میکشد و بی صدا تنبیهش میکند، ولی اگر میلش باز به همان خطا بود راه را برای رفتنش باز میگذارد که برود! آخر این بنده هنوز بدش نیامده از این گناه، و طهارت، مقام «بیزاری از خطا در قلب» است. • با خودم گفتم وقت آن رسیده که سکوت کنی و دست و پا نزنی! تا قلب قیمت چیزی را نشناسد، حفظ حرمت و نگهداری‌اش ممکن نیست! اگر هم دست و پا بزند تا چیزی درست شود، اداست! واقعی نیست! فقط صرفاً برای از کف ندادن نعمت است. • آرام شدم و انگار چیزی از وجودم کنده شد. وقت آن بود که اصل سرمایه را بدهم دست خدا و آرام بگیرم و اعتماد کنم به آنکه دارد دعاهایم را می‌شنود و مربی‌گری اش صدا ندارد! ※ ولی من می‌فهمیدم اینرا: «که تمام مقصود خدا همین بود که بفهمم باید این مدلِ دقیق تربیتی را خوب یاد بگیرم؛ همین.» @ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
؛ سرعت بیداری و طلب دنیا در منجی‌شناسی و منجی‌خواهی و مهمترین وظیفه ما در زمان کوتاه باقی‌مانده. ✍️ یکسال پیش بود. جلسه‌ی درون‌گروهی‌ واحد خودمان بود که برای آسیب‌شناسی روند یکی از فعالیتهایمان که کند شده بود، تشکیل داده بودیم. • لابلای ریشه‌یابی‌های مختلفی که هر کداممان به ذهنمان می‌رسید، از بچه‌ها پرسیدم؛ ما چرا اینجاییم؟ هر کدام ما چرا زندگی و شهر و شغل و ... مان را رها کردیم و آمدیم و زیر سایه استاد، و بر خط منظومه فکری مهدوی ایشان شروع کردیم به فعالیت رسانه‌ای؟ ✘ هر کدامشان با همان جهان قشنگ عاشقشان پاسخهایی دادند که اگر میخواستی در یک جمله خلاصه‌شان کنی؛ «رفع موانع ظهور و یاری امام علیه‌السلام» بود. ※ گفتم؛ «خدا با یک حرکت سر انگشتانش قادر است قلب همه‌ی دنیا را بیدار کرده و بساط ظهور را در کسری از ثانیه مهیا کند... اما اراده‌ی خداوند بر آن تعلق گرفته که برخلاف یازده امام دیگر، آزمون مردم زمان امام آخر را در زمان غیبت او قرار دهد تا مثل بقیه اهل‌بیت علیهم‌السلام، آخرین جلوه‌ی کاملش قربانی «عدم مهارت امام‌داری مردم» نشود و دست زمین دوباره به گناه «حذف امام از جامعه» آلوده نگردد. • ما همه چیزمان را ول نکردیم و نیامدیم که بساط ظهور مهیا کنیم، بساط ظهور با اراده‌ی خدا چیده می‌شود! ما آمدیم که تمرین «امام داری» کنیم، که برای کسی که نمی‌بینیمش یکی یکی سنگینی‌ها و تعلقات‌مان را ذبح کنیم و ببینیم اهل استقامتیم یا نه ... اگر ظهر عاشورا بود و امام به نماز ایستاد، چند نفرمان حاضریم سپر باشیم و تیرهای دشمن با افتخار به سینه ما بخورد بجای امام‌مان! • ساده بگویم؛ ما آمدیم فقط تمرین کنیم «اهل کوفه نباشیم» همین! یاد که گرفتیم: چه در دنیا باشیم و امام ظهور کند، و چه نباشیم در جریان ظهور ادامه داریم و باقی هستیم! زیرا نَفْسی که از جریان زمان و مکان عبور کند، در تمام گذشته و آینده جریان خواهد داشت و محیط خواهد بود. ظهور در انحصار زمان، جزئی از آینده است، ولی خارج از این انحصار یک حقیقت است که تاریخ در حال بروز دادن آن است. • ما توهم مؤثر بودن داریم! و این درحالیست که «لا مؤثر فی الوجود الا الله» خدا هنرنمایی‌اش را آغاز کرده، و بزودی جهان می‌فهمد که خدا یک نفری تمام روند ظهور را اداره خواهد کرد. ما در زمان باقی‌مانده تا می‌توانیم باید از فاصله میان خود و اماممان کم کنیم همین! در دولت کریمه، نزدیک‌ترین افراد به امام، شبیه‌ترینشان به امام خواهند بود. • امروز در این رابطه بیشتر باهم صحبت خواهیم کرد. @ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: خدا بیکار بود آدرس قبر مادرمان را از ما مخفی کرد؟ : «راز پنهان فاطمه سلام‌الله‌علیها» ✍️ ما آدمها معمولاً چیزی را در صندوقچه می‌گذاریم که قیمتی است! این قیمتی‌ها برای «روز مبادای ما» هستند، نه؟ و آن روز مهم که برسد، این قیمتی‌‎ها را از صندوقچه بیرون می‌آوریم و صرفِ همان «مبادا» می‌کنیم، نه؟ ※ و خدا به روز «مبادا»یش رسیده است! دارد کم‌کم درِ صندوقچه‌اش را باز می‌کند و پرده از روی قیمتی‌هایش کنار می‌زند و خرجِ بیدار شدن دلهای بی‌مرضِ جهانیان می‌کند! گفتم بی‌مرض! می‌دانید چرا ؟ به جوابش کمی فکر کنیم، باز در اینباره خواهم نوشت! ☺️ بچه که بودم روزی در ایّام شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها از مدرسه برمی‌گشتم! درِ خانه‌ای باز بود و روضه داشتند! بوی اسپندشان تمام خیابان را پر کرده بود! ایستادم و کمی زغال‎‌ها را باد زدم و با خودم گفتم: بیکار بود خدا، آدرس قبر مادرمان را از ما مخفی کرد؟ خب چه می‌شد مامان و بابا بجای اینکه همش ببرند ما را مشهد، یکبار هم می‌بردندمان زیارت مادرمان! و در آن لحظه دلم بغل این مادر را تشنگی می‌کرد .... ※ شب مهمان داشتیم؛ بابا داشت با بابای خانواده آنها، صحبت می‌کرد! آن بابا داشت از مشکلی حرف می‌زد که من زیاد سر درنمی‌آوردم، بابای من امّا سرش را پایین انداخته بود و فقط گوش میکرد، انگار داشت همه درد او را در خودش حل می‌کرد تا بار غمش را کمی سبک کند. حرفهایش که تمام شد؛ بابا سرش را آورد بالا و مکثی کرد و گفت ؛ هیچ کار خدا بی‌حکمت نیست! باید بفهمیم مقصود خدا از این حادثه چه بوده است. و من همانجا یخ کردم ! «هیچ کار خدا بی‌حکمت نیست»؟ این جمله بابا یعنی خدا بیکار نبود قبر حضرت مادر را از ما مخفی کرد! یعنی مقصودی داشته! یعنی تو باید این مقصود را بفهمی زودتر ! و از آنروز من بدنبال فهم این سوال تمام کتابهایی که اندازه قدّم بود را از کتابخانه کانون پرورش فکری امانت می‌گرفتم و می‌خواندم؛ اما هیچ‌کدام جواب سوال من نبودند. ❤️دنیا چرخید و چرخید و چرخید.... و حالا من در رسانه‎‌ای کار می‌کنم که می‌خواهد درِ صندوقِ خدا را باز کند و پرده از این «راز پنهان» که بزودی خرجِ بیداری تمام عالم می‌شود، بردارد. پرده از مقام تدبیری حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام‌الله‌علیها، در حرکت تاریخ به سمت تمدن جهانی اسلام! ※ سالها دویدن استاد شجاعی و کتاب «پیوند با امام مهدی علیه‌السلام، در مقام عرشی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها» ایشان و یکسال دویدن واحد رسانه و موسیقی استودیو انسان تمام برای تولید مستند و موزیک «مادر تاریخ» تازه «شروع یک جریان جهانی» است! خدا راز مادر ما را مخفی نگه داشت، و مخفی در تاریخ تزریقش کرد و امروز در آستانه شکفتن تمدن نوین اسلامی در جهان، وقت پرده برداری از این حقیقت غیبی است! همه‌ی تاریخ دیگر کم‌کم برای همه کس روشن شده و جز به زانو زدن در برابر حق ختم نمی‌شود ! ※جمعه نهم آذرماه، بعد از نماز مغرب و عشاء در تالار همایش‌های ایوان ری، در خلال سه ساعت برنامه‌‌ی علمی/هنری یک مستند 30 دقیقه ای بنام «مادر تاریخ»اکران خواهد شد، که به سابقه‌ی پرده‌برداری از این راز از میان اروپاییان پرداخته و حقایق پنهان حضرت مادر سلام‌الله‌علیها را از زبان دانشمندان، اسلام‌شناسان و مستشرقان جهانی بررسی می‌کند. ☺️ و من همین الآن، دو روز قبل از این همایش، احساس همان کودک 9 ساله‌ای را دارم که دارد اسپند روضه‌ی مادر را باد می‌زند و با خود فکر می‌کند: «خدا بیکار نبود قبر مادرمان را مخفی کند» ! @ostad_Shojae |montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: قوانینِ اجابت دعا، برای عاشق‌ها فرق می‌کند! : «سردی‌های معنوی و دور شدن از آسمان، بدنبال عدم اجابت دعا» ✍️ از وقتی که به خاطر نزدیک شدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام و کمک به ما در کمپین who is imam mahdi ، اسباب کشی کردند و آمدند شهرری، هر روز اگر نمی‌آمد لااقل دو روز درمیان می‌آمد به دفتر ما. چند روزی بود هربار می‌دیدمش، غصه‌ای در چشمانش، قلبم را می‌فشرد! • سحر وفات حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها دیدم گوشه‌ی حیاط حرم نشسته! با اشتیاق رفتم کنارش نشستم و بی‌مقدمه گفتم: غصه‌ی چشمانت آزارم می‌دهد. اگر کاری هست که از دست من برمی‌آید بگو لطفاً. لبخندی زد و سرش را انداخت پایین و گفت : بالاخره غصه هست، مشکلات هست! من مانده‌ام چرا این آقا (با اشاره انگشت ضریح سیدکریمان را نشانه گرفت) هیچ کاری نمی‌‎کند؟ قبل‌ترها تا لب تر می‌کردم، موانع را برمی‌داشت. یادتان هست گره‌ هجرت ما به ری را چگونه باز کرد که؟ • لبم به خنده‌ی عشق باز شد ! گفتم : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها ... سرش را آورد بالا و با تعجب نگاهم کرد! گفتم : بله آقا .. حالا اوضاع فرق کرده! شما از روزی که آمدی «ری» هر سحر لااقل دو سه ساعت با این آقا همنشینی ... انس و محبت و ارتباطی که امروز میان شما دو تاست با آن وقتها که ماهی یکبار از آن سرِ شهر می‌کوبیدی می‌آمدی زیارت، از فرش تا عرش فرق کرده! این خاندان عاشقی‌شان، آدمیزادی نیست که ... الهی است ! در کار عاشق‌هایشان ناز و کرشمه وارد می‌کنند! هر چقدر بیشتر بخری ... بیشتر به پایت می‌ریزند! • همچنان بهت زده نگاهم می‌کرد ! گفتم : اگر قبل‌ها می‌آمدی و می‌گرفتی و می‌رفتی ... ※ الآن باید مطمئن شود اگر بگیری ... نمی‌روی ! تا بدهد! ※ باید مطمئن شود؛ اگر دیر بدهد؛ به رفاقتش شک نمی‌کنی و عشق‌تان کمرنگ نمی‌شود! ※ باید مطمئن شود؛ اگر هم ندهد همانقدر با او خوشی که در این یکسال خوش بودی! ※ باید ثابت کنی همین عشق برای شادی‌ات کافی است! و قادر است غصه‌هایت را بشوید و ببرد. می‌دانی آقا : دنیای عاشق‌ها با همه‌ی دنیاها فرق می‌کند! 👍 قوانینِ اجابت دعا هم، برای عاشق‌ها فرق می‌کند! دیگر باید حواست باشد : همه مشکلات، می‌آیند برای محک عشق تو! امتحان عشق را که پاس کنی؛ مشکلات خود به خود حل می‌شوند : همین! @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «موضع نبوّتی» یعنی : سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطه‌ی توحید وجودت حرکت کن و برو .. : «در نمازت خودت را ارزیابی کن!» ✍️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود! روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi. بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمی‌کرد. برخلاف مشایه که بچه‌ها تا صبح مشتری داشتند و کار می‌کردند. • غرفه را تعطیل کردیم و همه بچه‌ها رفتند به محل اسکان برای استراحت. و من در چادر ماندم تا برنامه‌ی فردا و شیفت‌بندی بچه‌‌ها را برای روز چهارم بنویسم. • چشمانم سنگین بود و خسته‌تر از آن بودم که قبل از رفتن بچه‌ها، حس می‌کردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت و سه کارکرد متفاوت به زمین نزدیک می‌شوند. ※ بعضی‌ها اعتقاد به امام دوازدهم را به تمسخر می‌گرفتند و صدای قهقهه‌شان جهان را پر می‌کرد. ※ بعضی‌ها شک ایجاد می‌کردند و تیرهایی داشتند که از جنس تردید بود و اگر کسی متمایل می‌شد به سمتشان، بر او یورش می‌بردند. ※ و دسته سوم ایجاد اختلاف می‌کردند .... • آنها تا سطحی از زمین بیشتر نمی‌توانستند جلو بیایند و پیشرفت‌شان به عملکرد آدمها در برابر حمله‌هایشان بستگی داشت! ✘ اگر در برابر حمله‌ها و تمسخرها و تردید‌هایشان کسی کمی می‌لرزید و شک می‌کرد و سمت چهره‌اش را به سوی شیاطین می‌چرخاند ؛ بر او یورش برده و به زمین می‌زدندش و انگار خودشان در او حلول می‌کردند. ✘ولی بعضی‌ آدمها محکم و متین و استوار، با اینکه این صداها را بهتر از بقیه می‌شنیدند سرشان به زیر بود و مشغول خودشان... توجهشان به نقطه‌ای نورانی در درون خودشان بود ...انگار که اصلاً نمی‌شنیدند این صداها را ! و گویی هاله‌ی بزرگی دورشان باشد شیاطین اجازه نزدیک شدن به آنها را نداشتند. • با چنان اضطرابی از خواب پریدم که زانوانم می‌لرزید! و توان گام برداشتن برای اینکه خودم را به کتاب صحیفه‌ام که روی میزِ وسط چادرِ کمپین بود برسانم، نداشتم. • چهار دست و پا رساندم خودم را به صحیفه، و شروع کردم به خواندن دعاهای دفع شیاطین. حرز ۲۲ را که شروع کردم انگار زیر یک باران آرامی به یکباره جانم آرام گرفت و فهمیدم که روزهای سنگینی را پیش رو داریم و باید موضع‌مان، موضع همان آدمهای آرام و محکم باشد، و بی‌توجه به هیاهوی شیاطین، فقط مشغول معرفی صحیح امام مهدی علیه‌السلام باشیم و خدا حتماً دورمان سپری خواهد کشید و فتنه ها و بلایا را دور خواهد کرد. • و همین هم شد: یورش و فتنه‌انگیزیِ فرقه‌های انحرافی گوناگون در مهدویت، به سمت غرفه‌ها و پیشخوان‌ها و سفیران کمپین امام مهدی علیه‌السلام در روز بعد شروع شد و همین موضع ما، که من دیشب اسمش را گذاشتم «موضع نبوّتی» بعد از چند روز حقانیت تولید و انتشارمان را ثابت و آنان را با دخالت حشد الشعبی سرجایشان نشاند. ✔️ شاخصه‌ی این پوزیشن که من به آن می‌گویم «موضع نبوّتی» آرامش در هنگام نماز بود! هیچ نگرانی نمی‌توانست به نمازمان راه پیدا کند. انگار همان دستی که داشت از ما محافظت می‌کرد مراقب بود چیزی در لابلای نمازمان ورود نکند. ✘ امّا ماجرا همینجا تمام نشد! و من فکر می‌کردم با جمع کردن چادرهای کمپین در عراق و ورودمان به ایران، این هجوم‌ها تمام شد. تا اینکه هجمه‌ها از سوی دوست و دشمن در داخل شروع شد! و من که کاملاً آن خوابِ هشدار و آن «موضع نبوّتی» یعنی (سرت به کار درستت باشد و به اتکا نقطه‌ی توحید وجودت حرکت کن و برو ...) را فراموش کرده بودم، زمین خوردم! چون به غلط باور کرده بودم در کشور خودمان می‌شود آسان ادامه داد...! • امروز که دارم می‌نویسم می‌فهمم : وقتی هجوم شیطان را باور کنی؛ اولین جایی که خراب می‌شود نمازت است! در دو رکعت نماز هم دهها بار، آن نگرانی و اضطراب بالت را قیچی می‌کند و می‌اندازت پایین... و این شاخصه‌ی پذیرفتن حمله شیطان و گرداندن چهره به سمت او و یورش او بر قلب تو بوده است! • امروز با یقین می‌نویسم: فهم و آموختن «موضع نبوّتی» که (حرکت با سپر توحید) است مهمترین ابزار برای هر کسی است که می‌خواهد به سلامت از فتنه‌های آخرالزمان بگذرد و به امنیّت خودش را برساند به امامی که پیام‌ نبوّت و حقیقت «لااله‌الّاالله» را به گوش تمام جهان خواهد رساند. √ مراقب نمازمان باشیم: دقیقاً همان دلنگرانی‌ها و تشویش‌هایی که موفق می‌شوند نمازمان را خراب کنند: موانع و دستگیره‌هایی درونی ما هستند برای شیاطینِ آخرالزمان و باید همان‌ها را تُف کنیم بیرون .... ❌ وگرنه قورتمان می‌دهند. @ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد. : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی ! ✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب ! با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل! یکی‌، کم‌طاقت‌تر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزب‌الله را نداشت ! حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزب‌‌الله؟ دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدن‌ها ؟ اینجوری می‌خواهیم امنیت امام مهدی علیه‌السلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره! • همینطور که میوه‌ها را داخل سینک خالی می‌کردم، به حرفهایش گوش می‌دادم. حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم ! ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم! کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟ وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105) ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد. خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانی‌اش که تمامش را در سایت امام مهدی علیه‌السلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد! • گفت : خب ؟ گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانه‌ی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگه‌ای نمی‌تواند یعنی؟ گفت چرا می‌تواند! گفتم : خدای خانه‌ی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمی‌گوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند. اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا می‌رفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد. • گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟ گفتم : حق‌طلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینه‌ی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟ گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمی‌دادیم ! گفتم : چند مسئله هست : 1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا می‌زند، اینکار را نمی‌کرد ! 2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور می‌بینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را می‌کنیم. این غده سرطانی باید ریشه‌اش زده شود، و قطع ریشه‌ی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا می‌داند و می‌بیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحله‌ی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح می‌داند! 3- گیرم که عقب‌نشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت داده‌ام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانه‌ها به نفع چه کسی جز دشمن تمام می‌شود؟ آرام شد... • گفتم پیری خردمند آخرین سکّان‌دار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیب‌ترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر می‌نشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است. اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زده‌اند. اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد. @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «فرزند نوجوانم را چگونه با مفاهیم انسان‌شناسی آشنا کنم؟» ✍️ روز سوم اردوی توحیدی «شرح آیه بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» بود. نماز جماعت که تمام شد؛ یکی از شرکت‌کنندگان به من نزدیک شد، و سوالی پرسید؛ «من در این کارگاه‌ها که از مفاهیم توحیدی سرشار می‌شوم، غصه‌ی فرزندم تمام جانم را احاطه می‌کند. فرزند نوجوانی دارم که نمی‌دانم چگونه این مفاهیم را به او انتقال دهم. با این سوال او، چند نفر که صدایش را می‌شنیدند نیز به ما نزدیک شدند، یکی گفت من معلّم بچه‌های نوجوان هستم، یکی گفت من آموزشگاهی دارم که هنرجویانم نوجوانند، ما هم همین مشکل را داریم، از کجا شروع کنیم؟ • گفتم : قبل از تولید محتوای مدرسه انسان‌شناسی (www.Blog.montazer.ir) 9 ماه طول کشید تا واحد محتوا، نقشه راه این بلاگ را استخراج کرد. این نقشه دقیقاً منطبق است با منظومه فکری استاد شجاعی که مجموعاً در دو کارگاه «انسان شناسی تهران» و «انسان شناسی قم» در دهه‌های گذشته تدریس نمودند. مدرسه انسان شناسی که می‌گویم در حقیقت یک «بلاگ تخصصی» است که بصورت «کلاس‌بندی» و «درس به درس» مقالات موبوط به هر موضوع را در قالب «متن» ارائه می‌دهد. این مدرسه که برای گروه سنی بالای 18 سال کاربرد بیشتری دارد؛ نقطه‌ی صفری دارد که از آنجا شروع می‌شود.و نیز یک نقشه راه، که دارد طبق همان ادامه پیدا می‌کند. اما نقطه‌ی نهایت ندارد، چون انسان موجودی بی‌نهایت است و هر روز در حال کشف فرمول جدیدی از خویشتن و روابط خویشتن است. • بعد از اینکه مدرسه انسان شناسی به مرحله‌ی قابل قبولی رسید، واحد کودک و نوجوانِ رسانه منتظر (بُرنا منتظر)، طبق نقشه‌ی همین مدرسه شروع کرد به تولید محتوا در فرم‌های گوناگون برای نوجوانان. یعنی : هر هفته به ترتیب نقشه‌ی محتواییِ مهندسیِ مدرسه انسان‌شناسی، یکی یکی از نقطه صفر شروع کرد و موضوع را انتخاب کرد، و بر اساس آن موضوع در طول یک هفته، تولیدات مختلفی را در مدلهای مختلف استخراج نمود. حالا هر هفته این واحد می‌دانست که موضوع هفته بعدی‌اش چیست و باید چه چیزی برای بچه ها بسازد و نیز میدانست باید بتواند آن موضوع را در طول یک هفته برای بچه ها جا بیندازد. • (مولتی ویتامین/ کهکشان درون / ماجراهای من و دوستام/ چراغ / ترمز کن/ تیک تایید/ و ...) پستهای مختلف برنامنتظر هستند که هر هفته حول محور یک موضوع تولید می‌شوند. امروز شنبه هفته هجدهمی است که بُرنا فعالیت خود را آغاز کرده و به موضوع (خانه انسان : ما از کجا اومدیم و به کجا میریم؟) رسیده است. ✔️ هم والدین و هم معلمان و مربیان عزیز می‌توانند برای حرکت صحیح فرزندان و نوجوانان خود، از هفته اول این تولیدات شروع کنند و • یا آنها را در اختیار نوجوان خود قرار دهند • و یا بعنوان طرح درس و یا ابزار کمک آموزشی برای پخش در کلاسهای درس از آن استفاده کنند. در پست بعد، شما با موضوعات 17 هفته گذشته و موضوع هجدهم در هفته جاری آشنا خواهید شد. و با کلیک بر روی موضوع می‌توانید به اولین پست همان هفته که در مورد موضوع روز توضیح می‌دهد در کانال برنامنتظر دسترسی پیدا کنید و بعد به ترتیب در ادامه، تولیدات مختلف همان موضوع را ببینید. • مژده دیگر اینکه ما اولین طرح درس کارگاه نوجوان را با موضوع «عزت نفس» در حاشیه اردوی «شرح بسم الله الرحمن الرحیم» برای فرزندان نوجوانِ والدینی که بطور خانوادگی در اردو شرکت نموده بودند تست کردیم و در هفته جاری به ارزیابی داده ها و رفع نواقص آن خواهیم پرداخت تا بزودی با اولین کارگاه برنامنتظر خدمتتان حاضر شویم . • لازم به ذکر است صفحه اصلی «برنا منتظر» در پیام رسان ایتا به آدرس زیر می‌باشد، اما تولیدات این صفحه در (تلگرام و روبیکا و سروش و بله) نیز با همین شناسه بارگزاری میشود: 💡 eitaa.com/bornamontazer @ostad_shojae