.
سکانس اول:
به این فکر میکنم
"صدای اذان"
چقدر میتونه
قشنگ و ارامش بخش باشه
وقتی حالم خیلی بده...
و درب و داغونم،
وقتی از همه دنیا بدم میاد و
دوست دارم یه جایی برم و
گم بشم..
تا ماه ها کسی از جام خبر دار نشه...
ومن با خیال خودم خوش باشم؛
سکانس دوم:
یهو صدای
"الله اکبر"
موذن زاده میپیچه تو گوشم...
خدای تو بزرگ تر ازین حرفاس،
تازه یادم میفته که من جایی رو دارم
برای "گم شدن
که تا مدتها میتونم اونجا بمونم و
بیرون نیام و کسی هم سراغمو
نگیره...
اروم آروم به سمت سجاده با سری زیر افتاده قدم برمیدارم...
چه پناهی بهتر از تو؟!^^
و بالاخره اروم میگیرم...:)
پ.ن:وقتی از همه جااا خسته ای و فکر میکنی حتا دیگه خدا هم نگات نمیکنه و ازت خسته شده،دقیقا وقتیه که داره بهت لبخند میزنه و اروم بهت میگه:
+منتظرت بودم..عزیز دلم..!!!
#نون_هاء
#خودم_نوشت
#تو_چنین_خوب_چرایی؟
#ممنونم_که_همیشه_پناهم_شدی
@delneveshteh
.
چشمان شهدا
به راهی است که
از خود به یادگار گذاشتهاند...
اما چشم ما
به روزی است که
با آنان روبرو خواهیم شد...
پ.ن:شهید مصطفی صدرزاده ساعت11:30دقیقه روز یکم ابان سال نود و چهار در ظهر تاسوعا به شهادت رسیدند...
#شهادتت_مبارک_داداش
#تاسوعا_پیش_عباسم
#سلام_ما_رو_به_ابوفاضل_برسون
#یادت_باشه
@delneveshteh
فاتحه ای برای
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
بفرستیم،
تا پیش ارباب
یادمون کنند...:)
هدایت شده از مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
یَعنیمیشودآنروز💔
درونتنگنایقبر
شانهامرابگیری
وتکانبدهی:
اسمعوافهم(بشنووبفهم)
اناحسینبنعلیبنابیطالب!❤️
سروکارتبامناست
بقیهبروند!🖤
.
آرزومه..
شب جمعه..
رو به گنبد..
زیر بارون..
تو خیابون..
پاها لرزون..
با اشک چشم ها..
تاری چشمها...
با صدای گرفته...
بگم "دوست دارم ارباب"
#یعنی_میشه؟
#حرم_لازمم
#دلم_تنگ_است
@delneveshteh
.
#آیت_الله_مشکینی:
گاهی #سجده هـای طولانی
انجام دهید و اصرار کنید تا
اشکتان جاری شود ، روایت
دارد با اصرار فراوان، درهای
آسمان باز میشود #خداوند
می فـــرماید: ملائـک ببینید
بنده من چه میکند...
#نون_هاء
@delneveshteh
| دِلـ نِوِشـته |
. #آیت_الله_مشکینی: گاهی #سجده هـای طولانی انجام دهید و اصرار کنید تا اشکتان جاری شود ، روایت دارد
میبینی؟!
همه حرفش اینه...
#دلبری کن برا خدات...♡
پیشنهاد بر این شد،
کتاب "وآنکه دیرتر آمد"
با محوریت
حضرت صاحب الزمان
رو انشاءالله
ازین به بعد باهم بخونیم
.
.
منتظر پارت های
داستان باشید...☺️❤️
May 11
هدایت شده از حرف
حالا تمام حرف شب و روز زائر است
#یادش_بخیر،
هفته ی پیش این موقع کربلا
👇👇👇👇👇
[ @HarF_97 |
.
وقتهایی که دور میشوم
از خدا،
منتظر یک تلنگر،یک اتفاقی که
محکم مرا در بغلش پرت کند
هستم...
از او که دور میشوم
یک کاری میکند که
دست به دامان عزیزانش شوم..
درد تمام وجودم را میگیرد
و به این فکر میکنم
به حسینش رو بزنم؟
یا فاطمه اش؟!
حسنش؟!
یا مهدی اش؟!
یکهو
دلم میریزد...
کجا کاری ؟؟؟
نمیبینی آنها را؟
همگی منتظر توهستند...:)
فاطمه
حسین
علی
مهدی...
به این فکر میکنم،
تا کی قرار است
#این_قصه_ی_نالایقی_ادامه_داشته_باشد
#خودم_نوشت
#نون_هاء
@delneveshteh
سربلند عالم.mp3
14.2M
سرنوشت من
الهی که بشه
"برات فدا شدن"
جونمو بگیر
میون گریه کردن و
به سر زدن...😭💔
#سد_رضا_نریمانی
#اشک_بریزیم
| دِلـ نِوِشـته |
هنوزم باورم نمیشه یعنی واقعا این من بودم که #اربعین #پای_پیاده #حرم اومدم؟!
تو صدات دعوت
و من شرمنده ازین
تاخیرم...
تو هیاهوی زمونه
با خودم
درگیرم....
و دوباره شروع شد...
#اللهم_الرزقنا_حرم
گفتمان...
یک روز گذشته؟!
یک هفته؟!
یک ماه؟!
و تو حتی روبروی
حرم
دلتنگی...
.
اگر به جای گفتن:
دیوار موش دارد و موش گوش دارد،
بگوییم:
"فرشته ها در حال نوشتن هستند..."
نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم:
بچه را ول کردی به امان خدا!
ماشین را ول کردی به امان خدا!
خانه را ول کردی به امان خدا!
و اینطور شد که "امان خدا" شد:
مظهر ناامنی!
ای کاش میدانستیم امن ترین جای عالم، امان خداست....
#نون_هاء
@delneveshteh
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
باران که شروع میشد
علی(علیهالسلام) زیر باران میایستادند تا جایی که سر، ریش و لباسشان خیس میشد.
کسی گفت: ای امیرالمومنین! به سرپناهی بروید.
فرمودند: این آبی است که از نزدیکیهای عرش آمده است.
اصولکافی، جلد۸، صفحه۲۴۰
"داره بارون میباره":)
| دِلـ نِوِشـته |
باران که شروع میشد علی(علیهالسلام) زیر باران میایستادند تا جایی که سر، ریش و لباسشان خیس میشد
اگه بارون بارید...
مراقب خودتون باشین...♡
.
وقتے ڪار فـرهنگۍ را شـروع میڪنیمـ
با اولیـن چیزے ڪہ بایـد بجنگیمـ خودماݧ هستیمـ...
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#کار_فرهنگی
#نون_هاء
@delneveshteh
.
#کربلایی
سلام!!!
ببخش رفیق بی معرفتت را،
یادت هست تا قبل از رفتنم
چطور هر شب جمعه
خودم را به درو دیوار میزدم
که به تو برسانم
تا دلت برای خواهرت
بسوزد و وساطت برایش بکنی؟!
.
.
.
اما حالا چه؟!
رفتم...
توراهم نمیدانم،با خودم بردم؟نبردم؟
ولی به یاد تو،امید اکبری،ابالفضل شیروانیان،مسلم خیزاب،زینب کمائی و...همه رفقا بودم...
.
.
.
درخواستم از تو چه باشد خوب است؟!
سفر کربلا؟!
نه،فعلا نمیخواهم...
خبرداری دیگر؟
همین جا #کربلا به پاست،
و من
هنوز نمیدانم
روی سینه
#حسین_زمان
نشسته ام
یا نه...
#خودم_نوشت
#نون_هاء
#گلستان_شهدا
#شهید_علیرضا_کریمی
@delneveshteh