eitaa logo
دل‌نوشت...
2.6هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
54 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣7⃣ با سلام و عرض ادب من ۳۷ساله هستم یک پسر ۱۴ ساله دارم چندین مدت بود به همسرم مشکوک بودم تلفنهای یواشکی پیامکهای مشکوک هروقت سوال میکردم با یه جواب به اصلاح من رو می پیچوند وبه من میگفت تو مشکل داری و شکاکی تا اینکه مدرکی پیدا کردم و دیگه نتونست حرفی بزنه و قول داد دیگه رابطه ای نداشته باشه (البته قبل از رو شدن قضیه اواخر احساس عذاب وجدان رو در ایشون احساس میکردم ) الان به من محبت میکنه و ولی من فک میکنم عادت به ارتباط تلفنی و چت با اون شخص پیداکرده ویه جور وابستگی داره هرچندعذاب وجدان هم داره . سوال من از جنابعالی اینه که چجوری می تونه از دست وابستگی ایجادشده دل بکنه (به زبون نیاورده ولی امروز تو کلاسهای ترک اعتیاد به گوشی و مواد ....شرکت کرده بود ولی میگفت خوب نبود ) من سعی می کنم بیشتر بهش محبت کنم ولی دوباره احساس مخفی کاری میکنم و ایندفعه گوشی دومش رو خیلی از من پنهون میکنه چجوری بهش کمک کنم 😔
5⃣7⃣ سلام خانمی 19ساله هستم ک در 14سالگی ازدواج کردم با مشکلات و مخالفت های پدرم با پسر مورد علاقه ام.یک سال بعد ازدواج طی یک دعوای خانوادگی مرا رها کرد ب خارج کشور رفت الان 4سال هست در انتظار اویم خسته و تنها مانده ام بین دو راهی ایا جدا بشم ایشون هیچ توجه و کمک مالی هم ب من ندارند فقط میگویند دوستم دارند و همه چی درست میشه وقتی برگرده چاره چیست ؟خانواده همسرمم توهین های فروانی ب من کرده اند کمی غرورم لکه دار شده .
6⃣7⃣ باسلام وخسته نباشید خانمی هستم ۴۵ ساله همسری دارم که هر کاری بخواهد انجام دهد به هر طریقممکن حتما وبا هر کلکی باشدباید بکند حتی در موقع ازدواجمان که من راضی نبودم ازهرراهی وارد شد وبعد چند سال به مقصدش رسید وطی این چند سال هم همش با مخفی کاری،دروغ ،حیله وکلک کارش رو میکنه وبه زندگیمون با کارهاش ضربه میزنه هر چی مخالفت بکنم به هرروش مخصوصا پنهانی میکنه فقط اطراف راضی باشن،از دروغهای بیشمارش خسته شدم این دروغگویی به پسر بزرگم هم رسیده ومشکلات بزرگی هم بوجود آورده تازندان هم بچمون رفته نمیدونم چیکار کنم درحالی که من اصلا نمیتونم بهش دروغ بگم برام خیلی دردناکه دیگه فقط به این فکر میکنم که از همسرم جدا زندگی بکنم لطفا راهنمایی بکنین.
7⃣7⃣ سلام خسته نباشید خانمی هستم ۴۳ ساله. بیست وسه ساله که ازدواج کردم پنج فرزند دارم. ازدواج من طوری بود که من دراوایل هیچ تمایلی وعشقی به همسرم نداشتم اما او کاملا برعکس بود، اماچون ازدواج ما سنتی بود من باید مطیع پدر ومادرم میبودم وازدواج ما صورت گرفت، بعد ازازواج مهر ایشون به دلم افتاد وتا سه چهار سال اول بسیار باهم خوب بودیم وکوچکترین حرف ناراحت کننده ای بین ما نبود وواقعا عاشق هم بودیم، طی مشکلاتی که با خانواده ایشون ومن رخ میداد اوایل چشم پوشی میکردم اما به مرور باهمسرم رفتارهای اونا رو که منو ناراحت کرده بود مطرح میکردم،اوایل همسرم واکنش خاصی نشون نمیدادن اما رفته رفته دیدگاهشون نسبت به من تغییر کرد واولویتشون خانوادشون شد طوری که هر گله ای که میکردم حق رو به اونا میداد، باخانواده من هم فقط با پدرم رابطه خوبی داشتن که بعد از فوت ایشون خیلی سخت میتونستم باخانواده ام رفت وامد کنم، علاوه براینکه خودشون تمایل نداشتن این اجازه رو به من هم نمیدادن، اینطوری بود که رابطه ها هم باخانواده خودم وهم باخانواده همسرم بسیار کمرنگ شد ،مشکل اصلی بعداز بازنشستگی همسرم شروع شد، دیگه از هم جدا نبودیم و مدام باهم در خانه بحث وجدل داشتیم سر موضوعات مختلف که بیشتر سر مشکلات بچه هابود که باهم توافق نداشتیم، وبچه ها هم شاهد دعواهای ما بودن ،الان بچه ها بزرگ شدن وما همچنان از ده دوازده سال پیش رابطه خوبی نداریم طوری که یه هفته قهریم دوروز آشتی، من خیلی تلاش کردم با راه های مختلف رابطه عاطفیمون رو تقویت کنم اما همسرم ذره ای اهمیت نمیده وبه من هیچ محبتی نداره به شدت به بچه ها وابسته است واولویت اولشون اونا هستن طوری شده که احساس میکنم عشقی بین ما وجود نداره ودرحد یک دوست داشتن ووابستگیه عادیه، (اینرو هم بگم که بخاطر مریضیه ایشون رابطه زناشویی ما بسیار کمرنگ شده وهیچ تمایلی به رابطه ندارن واصلا به خواسته های من توجه نمیکنن) که من فقط بتونم خونه رو سرو سامون بدم و کارای روز مره رو انجام بدم ، خیلی احساس تنهایی میکنم وهمش با نماز ودعا خودمو مشغول میکنم به امید اینکه روزی همسرم واقعا همدم من بشه دیگه واقعا خسته شدم لطفا راهنماییم کنید متشکرم..
8⃣7⃣ سلام من زنی ۳۷ ساله هستم در خانواده مذهبی متولد شدم و تقریبا ۱۳سال هست با شوهرم که پسردایم باشه زندگی کردم. شوهر مرده خوبی هست و یسری شرایطی که در خانواده داشتم با ایشون ازدواج کردم. بدون اینکه علاقه و احساسی نسبت به ایشون داشته باشم زندگی کردم. ولی الان دوست ندارم با ایشون زندگی کنم از اول همه چیزه ایشون بدم میومد و رابطه خوبی از هر لحاظی باهم نداشتیم و در کل مرد جذاب کننده برا من نیست. رابطه زناشویی باهم داشتیم ولی برا من لذت بخش نبوده و تقریبا هشت سالی میشه رابطه زناشویی داشتی نداریم چون من بدم میاد از ارتباطش و رفتار و برخوردش. من تصمیم گرفتم ازشون جدا بشم. بین ما حرمتی هم متاسفانه نیست. اون از من نمیخواد جدا بشه و دوسم داره.
2⃣8⃣ سلام من خانمی 29 ساله هستم و همسرم 34 ساله. نه ساله که ازدواج کردیم و یه پسر بچه 2 ساله داریم زندگی خوبی داریم از لحاظ شرایط مالی متوسط هستیم روابط جنسی خوبی هم داریم فقط چند مشکل جزءی داریم. ما در شهری دور از خانواده هایمان زندگی میکنیم و هر سه ماه یک بار به خانواده هایمان سر میزنیم خانواده شوهرم در روستا زندگی میکنن و انتظار دارن شوهرم در کارهای کشاورزی کمکشان کند و البته کمک هم میکند وقتی در خانه خودمان هستیم من شرایط کاری شوهرم را خیلی درک میکنم و توقع ندارم مثلا بخاطر دلتنگی من سر کار نرود اگر هم کاری داشته باشم شوهرم میگه شب که آمدم کار تو راهم انجام میدیم تا حالا نشده بخاطر من حتی یک روز کارش را تعطیل کند ولی بخاطر خانوادش حتی یک ماه و دو ماه هم کارش را تعطیل کرده این برای من زجر آور است وقتی خانه مادر شوهرم هستیم چون امکانات رفاهی مناسبی ندارند شوهرم درکم میکند و راضی میشود بیشتر خانه مادرم باشم ولی من باز راضی به ماندن نیستم و هر چه میگویم بریم خانه خودمان شوهرم قبول نمیکند میگوید پدر مادرم پیرند باید کمکشان کنم روزها چون کار دارند نمی آید سر بزند آنجا که میرویم از زندگی سیر میشم ولی همین که می آییم خانه خودمان همه چی خوب میشود آنجا قول میدهد وقتی رفتیم خونمون دو سه روز سرکار نره و باهم باشیم ولی تاحالا عملی نکرده من اینها را نشانه بی محبتی میدانم خیلی مراعات خانواده اش را میکند حتی وقتی میریم شهرستان تا حالا یک بار هم نگفته بیا اول ببرمت خانه مادرت آخه من خیلی بد سفرم و در طول سفر خیلی حالم بد میشه میگه اگه اول بریم خانه شما ، پدر مادر من ناراحت میشن یکی دوبار پنهانی قبل از خانه مادرسوهرم رفتیم خانه ما . مساله بعدی اینه که من چهار سال اول زندگی مشترک بخاطر ترس شدید نمی تونستم نزدیکی کنم فقط معاشقه میکردیم با مراجعه به دکترهای مختلف آخر سر با دکتر سکس تراپ آشنا شدیم و خدا را شکر مشکلمان حل شد در طول آن چهار سال به همسرم اعتماد داشتم فقط یه بار بهشون شک کردم که خیلی گوشیشونو مواظب بودن جانذارن وقتی خواستم پیامهاشو بخونم زد گوشی را شکست و گریه کرد و گفت یکی از دوستام شماره یه مشاور خانم رو بهش داده و فقط باهاش ارتباط پیامکی داشته و اونم فقط در زمینه حل مشکل. یک بار هم میخاستم گوشیشونو چک کنم زد گوشی شکست و گف یه پیام بدی (پیام سکسی فکر میکنم) از طرف یک ناشناس اومد و با شرمندگی گف از پیام خوشم اومد و حذفش نکردم از اون ماجرا به بعد و بعد از اینکه مشکل من حل شد رابطه جنسی خیلی خوبی با همسرم و میگه راضی راضی هستم ولی من بعضی وقتا بهش شک میکنم چون شبکه های اجتماعی روی لپ تاپ نصب کرده و لپ تاپو خونه نمیاره میترسم روزی بهم خیانت کنه . خیلی بهم محبت میکنه خیلی ابراز علاقه میکنه همیشه میگه از زندگیم راضیم ولی من بعضی وقتا میترسم.لطفا راهنماییم کنید
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 7⃣8⃣ سلام من ۴۲ سالمه.۲۴ ساله ازدواج کردم.شوهرم تک پسره وخیلی به خانواده اش وابسته است.من ۳ فرزند دختر دارم ویک داماد.شوهرم از ۱۲ سالگی لواط واستمناءداشته تا ۲۸ سالگی که به خواستگاری من اومد.از همون ابتدای ازدواج به خاطر عصبی وکم تحمل بودنش وعدم ابراز محبتش نسبت به من وزود انزالی وسرد بودنش خیلی مشکل داشتیم.ولی چون بعد از دوتا بچه هام این مسئلا رو فهمیدم وامکان برگشت رو هم نداشتم موندم وساختم. حالا بعداز ۲۴ سال حدود ۲سالی هست که با گوشی به صورت تلفنی زن صیغه میکنه وباهاشون چت میکنه وچه کلمات محبت آمیزوعشقی نثارشون میکنه و عکس وفیلم و... برای هم میفرستن. چندین بار فهمیدم وبهش تذکر دادم ولی میگه میدونم دارم گناه میکنم ولی تو کاری به کار من وگوشیم نداشته باش.تازگیهاآقادلش به حال زنهای بیوه ومطلقه سوخته ومیگه یکی روخودت برام پیداکن وچون من گفتم راضی نیستم به این امر،حالا رو دنده لج افتاده وعلنا چت و....را جلوی چشمم انجام میده وقصدش زجردادن ومجبور کردن منه.موندم چیکار کنم.لطفا راهنماییم کنید.
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 0⃣0⃣1⃣ سلام پسر بزرگم کلاس هشتم است متاسفانه خیلی پرخاشگر شده باپدرش بدصحبت وپرحاشگری می کندهمش عصبیه سرهمه دادمیزنه فحش های بدی میده نمیدونم چیکار کنم که این قدرعصبی نباشه همش گوشی منو میگیره وبازی میکنه درس نمیخونه وقتی بابچه های مجتمع قهرمیکنه اگه من یا پدرش با اون بچه صحبت بکنیم خیلی ناراحت میشه ومیگه شمانبایدبااون صحبت کنید زودبه گریه میشه وهرحرفی از دهنش در میاد البته بعصی اوقات به من یا پدرش میگه به خاطر این کاراش مادرشوهرم منوسرزنش میکنه وبچه های برادرشوهرم رو توی سر مامیزنه توی کودکی خیلی به باباش وابسته بود در اون دوران عمو وشوهرعمه همسرم سربه سرش میگذاشتن ومی گفتن ماباباتو میکشیم وچون پسرم به باباش وابسته بود همش جیغ میزد وگریه میکرد من با این کارشون مخالف بودن وهمش باهاشون برخورد میکردم لطفامنوراهنمایی کنید تا پسرم به تعادل برسه واینقدرعصبی نباشه ممنون
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 5⃣1⃣1⃣ با سلام خانمی 30 ساله و شوهرم 36 ساله 9 ساله از دواج کردیم دختری 7و پسری 2 ساله دارم از همان ابتدای زندکی شوهرم بد دهن و عصبی بود ک بارها حلوی مادرش هر فحشی ک ب ذهنتون برسه بهم گفته سر چیزای الکی بعد توقع داره ک فراموش کنم و دوباره ... الان بعد 9 سال هنوز همون کارارو داره در حالی ک میگه خیلی عاشقمه ولی سر گیرای الکی و چیزای الکی عصبی میشه و جلو برادر و هر کی ک باشه براش فرق نمیکنه هر فحشی ک از دهنش در میاد میگه خسته شدم حتی ب طلاقم فکر کردم نمیدونم دیگه نمیکشم دلم برای بچه هام میسوزه باهمه چیز زندگیش ساختم ولی دیگه دلم سرد شده هر روز فحشاو حرفاش تو سرم میچرخه تو قع داره بعد دعوا همه چی رو فراموش کنم موندم چکار کنم میشه راهنماییم کنین
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 0⃣2⃣1⃣ سلام خسته نباشید من وهمسرم بیست ساله که با هم ازدواج کردیم من ۴۰وایشان ۵۰سالشون هست ودو دخترداریم که ۱۸و۹ساله هستند .متاسفانه همسرم بدون رضایت و اطلاع من و خانواده ام همسر دوم اختیار کردند."برای اینکه فرزند پسر می خواستند ومن شرایط بارداری مجدد را نداشتم". با وجودی که دو سال از این قضیه می گذره اما من به این قضیه هنوز عادت نکردم وهمیشه ناراحت و عصبی هستم وبچه هام دارن ازاین شرایط آسیب می بینند.شوهرم از لحاظ مالی عدالت رو رعایت می کنه اما من گذشته از درد هوو داشتن اینو عدالت نمی دونم چون شوهرم تازه چهار سالی میشه که وضع مالیش خوب شده ومن سختیها وکمبودهای زیادی تو زندگیم داشتم از طرفی همسری که اختیار کردند خیلی از من زیباتر و کم سن سن تر هستند که گاهی این نکته رو به زبون میاره وباعث آزارم میشه .به فکر طلاق هستم ولی به خاطر اینکه خودم شاغل نیستم وپدرم پیر و وضع مالی خوبی نداره می ترسم بعدا پشیمان بشم لطفا راهنماییم کنید.
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 1⃣2⃣1⃣ سلام من حدودا۹ساله ازدواج کردم امابعدازعروسی فهمیدم شوهرم اعتیادداره بارهامیخاستم جدابشم امانشدوهمسرم بعدازچندوقت ترک میکردومجدداوسوسه میشدودوباره شروع میکردالان یه دختر۵ساله دارم وهمسرم دوسال هست سمت موادنرفته وتحت درمانه خیلی من ودوست داره ولی اگه سمت موادبره من نمیتونم تحمل کنم البته وکالت تام هم دارم وهروقت بخام میتونم جدابشم خیلی فرصت بهش دادم ونمیدونم ایندفعه اگه خدانکرده دوباره بره سمت موادمن چیکارکنم دوباره فرصت بدم یاجدابشم ممنون
🍃👨🏻🌸 👩🏻❤️ 🌸 3⃣2⃣1⃣ من مادری ۳۹ ساله هستم ۱۷ ساله که زندگی مشترک باهمسرم را شروع کردیم رابطه مون باهم خوبه بد نیست بچه اولمون دختر که الان کلاس نهم که از وقتی که راهنمایی رفته دل به درس نمی ده من از این وضع خیلی ناراحت هستم دارم افسره می شم هرچی باهش حرف میزنم هم من هم باباش که چرا درس نمی خونی هیچ حرفی نمی زنه با وجود اینکه امسال انتخاب رشته داره من دوست دارم نه ریاضی حداقل تجربی یا انسانی انتخاب که ولی اصلا گوش نمی ده فقط به تیپ اهمیت میده مو بزاره بیرون یا اینکه مدرسه میره چون کمی پشت لبش مو داره اونو بپوشونه که کسی نبینه مسخرش نکن فقط فکرو زکرش تبیپ حتی برای اینکه کس مسخرش نکند یه مدت ماسک می زد از شما می خوام که منو راهنمایی کنید که تادیر نشده یه رشته خوب انتخاب کنه ممنون که این کانال رو راه انداختین به من که توان رفتن به مشاوره روندارم از تریق کانال شما راهنمایی بشم