ای آنکه طبیب دردهای مائی
این درد ز حد رفت چه میفرمائی؟
والله اگر هزار معجون داری
من جان نبرم تا تو رخی ننمائی
✍#مولانا
#رباعی
معلم و استاد میتواند طبیب درد باشد.
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
دیروز یه غزل برای استادم خانم کرباسی عزیزم فرستادم و امروز قسمتی از داستانی بلند را برای استادم خانم محمدی عزیزم.
هر دو از اساتید خوب کشوری و صاحب اثر هستند و البته سختگیر🥲
باورم نمیشد، خیلی تمجید کردند.
در مورد شعر فرمودند انگار یه استاد باتجربه و چیرهدست این شعر را نوشته
و نظرات خوبی هم داشتند
و در مورد داستان فرمودند خیلی عالیه( واقعا خیلی کم پیش میاد اینطور تعریف کنند😊) هر روز قلمت داره قویتر میشه...
واقعا اساتیدی که همیشه همراهمون هستند، و بیچشم داشت میآموزند و تنهامون نمیگذارند، گنجاند باید قدرشون را بدونیم.
خدارو شکر که چنین اساتیدی دارم. اساتیدی که صمیمانه، مهربانانه، خواهرانه و مادرانه پیگیر رشد و پیشرفت ما هستند و هر کاری بتونند در این مسیر برامون انجام میدن، انگار که عضوی از خانوادشون هستیم.
اتفاقا حضرت آقا امروز در سخنرانیشون در بین معلمین فرمودند: فکر کنید دانشآموز فرزند خود شماست، برای او چه میخواهید؟ موفقیت، رشد و... به دانش آموزتون هم همین نگاه را داشته باشین(نقل به مضمون)
کم پیش میاد ولی این آشنایی با اینکه مجازی بوده، بسیار عمیق شده اونقدر که واقعا دوست دارم دعوتشون کنم و این دوستی برای همیشه ادامه داشته باشه😍
✍ب. محمدی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
معصومان بزرگوار علیهمالسلام به ما سفارش کردهاند که از نیمهشبها به بعد، وقتی از خواب بیدار میشویم، نگاهی به آسمان بیندازیم و این آیه و چهار آیه بعدش را بخوانیم.
#قرآنکریم
#کریمه۱۹۰آلعمران
#ترجمهخواندنیعلیملکی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
تنگ است آشیانه، به ما آسمان ببخش
بالی برای پر زدن از آشیان ببخش
باد بهار آمد و آتش شدید شد
ما را یکی دو لاله از آن ارغوان ببخش
باد بهار آمد و هنگام رفتن است
این غنچه را برای شکفتن توان ببخش...
✍#قربانولیئی
📔#موسیقینواحیجان
#عاشقانهعارفانه
فصل بهار، فصل کوچ کردن از خود به سوی خود است. پر زدن از آشیان تن
فصل دمیده شدن روح دوباره در جسمهای بیجان
و این شور و عشق و مستی را که زاییده این حال است را مثل یک آتش شدید میداند( گویی همان حال بادهای پرهیاهوی اسفندماه را مد نظر دارد!)🌹
✍ب. محمدی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
زری از همانجا که نشسته بود میدیدش. پای تخت دوقلوها ایستاده بود و تماشایشان میکرد و بعد جلوتر رفت و زری نمیدیدش. اما میدانست که دارد زیر سرشان را صاف میکند. دست کلید زری را که وسط متکایشان گذاشته بودند بر میدارد. میدانست میبوسدشان و میدانست که خواهد گفت: «عروسکهای ملوسم....» و بعد صدای در را شنید. میدانست که یوسف به اتاق خسرو رفته... میدانست روی او را خواهد پوشانید، پیشانیش را خواهد بوسید و خواهد گفت: «پسرم، اگر من نتوانستم تو خواهی توانست. از تخم چشمم عزیزتری. یک روز که نمیبینمت مثل مرغ سرکندهام.»
✍#سیمیندانشور
📔#سووشون
زری و یوسف دو تا از شخصیتهای کتاب سووشون هستند( به احتمال زیاد شخصیت اصلی یوسف است) و دو دختر دوقلو و یک پسر بزرگتر به اسم خسرو دارند.
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه ازم بپرسن خدا چجوری روزی میرسونه...🌸
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363