همدیگر را متعجب و مبهوت نگاه کردیم. مهدی را به بقیه سپردیم و با علی به سمت جایی که از هم جدا شده بودیم، دویدیم. هراسان و با سرعت دو طرف جاده را که مملو از جمعیت زائران در صفهای کوتاه و بلند موکب ها بود از زیر نگاهمان گذراندیم و قدمهایمان را تندتر برداشتیم. یادم آمد تا قبل از اینکه جدا شویم، دستش توی دست من بود. فکرش را هم نمی کردم با همسرم نرفته باشد. بچه ها همیشه بخاطر اینکه راحت زیارت کنند و دستشان به ضریح برسد، همراه پدرشان می روند.
تا به محل جدا شدنمان برسیم اشک من مثل ابر بهار جاری شده بود و رنگ از رخسار همسرم پریده بود. متوسل شدم به بانو نرجس خاتون و عرضه داشتم: "بانو جان پسر شما قرنهاست در غربت و تنهائی غیبت هستند، من طاقت شما رو ندارم! فقط شما حال من رو میفهمید! شما را به فرزندتون، شما را به غریب سامرا پسرم رو به ما برگردونید!"
دو ساعت زمان کمی نبود! کجا باید دنبالش میگشتیم؟!
نزدیک محل تفتیش شده بودیم که علی فریاد زد: "محمدحسین!محمدحسین!"
به طرف جایی که اشاره میکرد دویدیم. اشک پهنای صورت کوچک محمدحسین را پوشانده بود و چشمهای درشت پر اشکش به جاده نگاه میکرد.
به سمتش دویدم و بغلش کردم. نشسته بود زیر چتر کوچکی که رویش نوشته بود امور گمشدگان. دقیقا چند قدمی همان جا که از هم جدا شده بودیم.
مسئولش با اشاره خواست که آرام باشیم. گفت: "با شمارهای که محمدحسین به ما داد، بارها تماس گرفتیم، پیام دادیم، ولی کسی جواب نداد!"
محمدحسین شماره پدرش را حفظ است، همان را داده بود که متاسفانه خاموش بود.
عکس محمدحسین را در چند کانال هم بارگزاری کرده بودند.
ما فقط چند دقیقه متوجه گم شدن محمدحسین شده بودیم و چیزی نمانده بود دنیا روی سرمان خراب شود. محمد حسین دو ساعت و چند دقیقه را با این فکر گذرانده بود.😢
همسرم محمدحسین را بغل کرد و بوسید، آقای مسئول گمشدگان خندید و گفت: "کلاه من رو پس نمیدی؟!"
کلاه لبه دارش را گذاشته بود روی سر محمدحسین که گرما اذیتش نکند.
آن را پس دادیم.
محمد حسین برای برگشتن به سمت جایی که ون را ترک کرده بودیم، پا پا و دل دل میکرد. همسرم پرسید چیه بابا جون، بیا تا بریم!"
محمدحسین همانطور که هنوز اشک از چشمهایش جاری بود، گفت: "همش نگران این بودم نتونم برم زیارت!"
محمدحسین حقیقتا حرمها را دوست دارد، ادا در نمیآورد و تقلید هم نمیکند. از بچگی همینطور بود.
همسرم با جان و دل او را روی دوشش گذاشت و مسافت طولانی تا حرم را دوید و او را به زیارت برد.
همراهانمون همراه با مهدی رسیدند و سراغ محمدحسین را گرفتند.
مهدی به سمت من دوید، محکم بغلم کرد و گفت: "خدالو شُکل من دُم نشدم، مامان دون!" (خدارو شکر من گم نشدم مامان جون!)
همگی خندیدیم و به سمت ون به راه افتادیم...
✍#بتولمحمدی
#پیادهرویاربعین
#خاطره
#سفرنامه
#سامرا
#نرجسخاتون
#گمشده
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363#
در روضه کم میآورد غمهای عالم
آه از غم جانسوز و عالم گیرِ این قوم
✍#بتولمحمدی
بساط روضهها هم کمکم داره جمع میشه😔💔
الهی سفرهاش همیشه تو دلامون پهن باشه
که تا بوده غمهامون را بردیم سر سفرهی اهل بیت و شادی دستمون دادن
این روزها و ساعات آخر هر جا رفتین روضه التماس دعا🙏🌷
الهی تا آخر این ماه حاجت روا باشین و دست و دلتون پر از شادی و معرفت
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#شهادت_امام_حسن
#رحلت_پیامبر_اکرم
#روضه
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
دلنویس🇵🇸
به فصل تابستان، امام حسین علیهالسلام، قرار بیقراریمان میشود... به فصل زمستان، امام رضا علیهالسل
دلتنگ بارانم که با اذن شما آن صبح...
بارید و من با اشک مهمان شما بودم
✍#بتولمحمدی
✨خوش به حال مشهدیها✨
یادش بخیر💔
دلنویس🇵🇸
کشتی نوح نماند منتظر هیچ کسی این #حسین است که با خود همه را خواهد برد #حی_علی_العزاء محتوای کانال
سلام و نور و سرور
فردا که بریم مسجد دیگه این کتیبهها به دیوارهاش نیست.
اول محرم سر در خونهها و کانال کوچکمون را سیاهپوش کردیم و محتوا را تقدیم امام عشق حضرت امام حسین جانمون و شهدا و اسرای کربلا کردیم به امید گوشه چشمی، نگاهی از حضرت مادر، بانو فاطمه سلام الله علیهما.
واقعا جنس این غم فرق داره، دل کندن ازش، دل کندن از روضههاش، چایی روضههاش، کتیبههاش، دستهجات عزاداریش، منبر و وعظش، مداحی و ذکر و شورش، مشکی تن خودمون و بچههامون، پیاده روی اربعینش❤️ و...
برامون واقعا سخته.
الهی که نوکری و اشک و آه همه قبول باشه و به امضای سرور و سالار شهیدان رسیده باشه.
ما که حقیقتا خاک پای نوکراشون هم نیستیم💔
ماه صفر را با شام غریبان غریب الغربا امام رضاجانمون به انتها رسوندیم به امید رضایت قلب رئوفشون
خدا رو شکر که غم ما غم اهل بیت علیهم السلام هست
غمی که غم نیست، اگر بیحرمتی نباشه دلم میخواد بگم عینه شادیه
چه عزتی بالاتر از این که غم شیعه غم امامش باشه
و به حرمت شروع ماه شادی اهل بیت عزیزمون سردر کانالمون را عوض میکنیم
که با افتخار و اعتقاد کامل می گیم شادی ما هم شادی اهل بیت علیهم السلام است و شادیها و لذتهای نصف و نیمه دنیا هیچوقت آنقدر که شادی اهل بیت روبراهمان کرد به ما نچسبید😊
الحمدلله رب العالمین
الهی هر کسی هر کاری برای این بهترینها و عزیزکردههای خداوند انجام داد، حتی به اندازه قطره اشکی، کمترین پاداشش قدم زدن در بین الحرمین باشه🥰
با قلب های پاکتون خیلی برامون دعا کنید
فرارسیدن ماه شادی اهل بیت علیهم السلام مبارک باشه💐💚
✍#بتولمحمدی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
همین ارتباط در بیت سوم با آوردن واژه "خانه" در ابتدای مصرع اول و انتهای مصرع دوم بسیار زیبا برقرار شده، تکرار واژه این زیبایی را بیشتر تداعی میکند و تصویر بسیار قشنگ ارتباط خانهها با هم با صوت زیبای الله اکبر...
بیت چهارم هم که واژهها با کلمات "شمع" در مصرع اول و "پروانه" در مصرع دوم در هم تنیده شده اند و تصویر شمع و پروانه را برای ما به زیبایی ساخته.
بیت پنچم هم ارتباط کلمات با نخ تسبیح و دانههایش به تصویر کشیده شده
بیت پایانی هم چون بیت مطلع بسیار محکم و دلنشین است.
چه زیبا پیامبر عزیزمان را به تصویر کشیدند، از عرفان در بیت اول تا عشق در بیت انتها
تمام واژههای درخوری که عنوان شد، باعث تولد شعری عرفانی و عاشقانه و تقدیم شدنش به محضر پاک رسول الله شده است.
✍#بتولمحمدی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
مثلا:
پیامبر اکرم صلی الله علیه شخصا هیچوقت در هیچ جنگی کسی را نکشتن، بخاطر رسالت پیامبری🌷✨💚
یا به همین خاطر هرگز از هیچ جنگی نگریختن، حتی در جنگ احد که به جایی رسید که تنها امیرالمومنین علیه السلام محافظشون بودن
قضیه چگونگی شروع جنگ خیبر هم بسیار مقتدرانه و شیرین بود...
همینقدر بگم که جلوی در خیبر( تنها قلعه باقی مانده از ده قلعه یهودیان) یک خندق هم حفر کرده بودن( از جنگ احزاب و حفر خندق مسلمانان یاد گرفته بودن😏)
پیامبر اول ابوبکر و بعد عمر بن خطاب را میفرستن که از هیبت مرحب یهودی میترسن و بر میگردن.
پیامبر هم میفرمایند فردا پرچم اسلام را دست کسی میدم که هم خدا و پیامبر او رو دوست دارن و هم او آنها را.💚
و همه در حسرت هستند تا اینکه پیامبر پرچم را به دست امیرالمومنین علیه السلام می دن.
ایشون بالافاصله راه میوفتن که یکی از صحابه فریاد میزنه که بایست ما هم برسیم که ایشون میگه من می رم شما هم خودتون را برسونید.
مرحب غول پیکر یهودی را در هم می کوبه و سر و کلاه خود و الماس تخم مرغی که روی کلاه خودش بوده را همه را با هم از وسط دونیم می کنه.
بعد برادر مرحب میاد و او هم کشته میشه و بقیه یهودیها فرار میکنند و میرن داخل قلعه خیبر.
امیرالمومنین با اسب از خندق میپره و در خیبر را از جا میکنه و روی خندق میندازن و میشه پل و درست همون موقع سپاه اسلام می رسه و ازش عبور میکنن.
آمده که امیرالمومنین در خیبر را ۶ زرع دورتر پرت میکنه که بعدا ۸ مرد جنگی هم نمیتونن حتی از جا بلندش کنن
با مرور تاریخ معصومین چقدر حس خوب از این حماسه ها و دلاوری ها نصیبمون میشه☺️
بیصبرانه دنبال میکنم که به جلسات مربوط به امیرالمومنین علیهالسلام و بانو فاطمه سلام الله علیهما برسم و امیدوارم به جواب سئوالهام برسم👌🍃✨
✍#بتولمحمدی
https://eitaa.com/delnevis_1363
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥آنچه در یک روز به سر اسرائیل آمد...
روئیده صدها لاله بر دامان اَقصی
از قلب سرخ غزّه تا دستان اَقصی
برخیز! راهی تا رهائی نیست ای قدس
باران سجّیل است در طوفان اَقصی
✍#بتولمحمدی
🇵🇸 #القدس_لنا ✌️
#طوفان_الاقصی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
19.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخیز بازی کن! جهان را کُشت داغت
نفرین به آنکه بازی ات را ریخت بر هم
✍#بتولمحمدی
خوابمان اشک است و بیداریمان اشک
تا قدس عزیز را پس بگیریم🇯🇴✌️✊
#طوفانالاقصی
#القدسلنا
#فلسطین
#غزّه
#بیمارستانالمعمدانی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
دلنویس🇵🇸
برخیز بازی کن! جهان را کُشت داغت نفرین به آنکه بازی ات را ریخت بر هم ✍#بتولمحمدی خوابمان اشک است
هم آسمان و هم زمین را ریخت بر هم
لعنت به آنکه بازیت را ریخت بر هم
✍#بتولمحمدی
#طوفانالاقصی
#القدسلنا
#فلسطین
#غزّه
#بیمارستانالمعمدانی
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
گر چه لذت دنیایی در این دنیا لذت حقیقی نیست. لذت نیست، رفع درد و اَلَم است.مثلا ما فکر میکنیم از نوشیدن آب لذت می بریم، در واقع بعد از نوشیدن آب احساس لذت میکنیم چون رنج تشنگیمان برطرف شده است و این لذت حقیقی نیست. مخصوصا که هر چیزی در این عالم تصویر و ظاهری از آن است در عالم آخرت؛ تصویری از حقیقتش. ولی میتوان به آن حقیقت و لذت واقعی هم رسید با نگاه و توجه بیشتر، با نگاه آخرتی داشتن.
مثل مثالی که زده شد، اینطور بی شک بیشتر لذت خواهیم برد و چنین دیدی در عالم دنیا به هر چیزی، تحولی را که در درون و نفس ما رقم میزند، بزرگتر خواهد بود و به بالاتر رفتن درجه وجودیمان کمک می کند. همانجا که زندگی در جریان است یعنی درون خودمان. این همان نگاه آخرتی است که ما را از کوته فکریهایی مانند اینکه چرا دوستم به فلان مقام دنیایی رسید؟! مصون میدارد. در واقع دید آخرتی و تفکر در آن فرصتی برای نگاه دنیوی باقی نمی گذارد اگر انسان آن را دریابد و از سیر در عالم موجودات به عالم وجود برسد. این نگاه باعث میشود به قول نویسند تیزنگر شویم، و در همین دنیا عالم آخرت را ببینیم. یعنی نه تنها تشخیص عالم ماده از وجود و هستی بلکه به آن رسیدن، یکی شدن با آن و خود آن شدن است.
پیش از این مطلب در مورد توجه انسان به اعمالش و دوری از گناه صحبت میکنه.
با در نظر گرفتن مجموع این مطالب به نظر میرسد وقتی توجه عمیق بر هر آنچه مادی نیست، مانند توجه و تمرکز داشتن حین به جای آوردن نماز، قرآن خواندن، خواندن ادعیه و ...در بالا بردن درجات وجودی بسیار موثر است.
به این موضوع با توجه و تفکر در نعمتهای مادی خداوند بیشتر پی خواهیم برد.
✍#بتولمحمدی
برگرفته از:
کتاب #فطرت
#نویسنده #حسینعلیپور
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
مرگ آمد و دنیا فرو افتاد وقتی...
غزّه برای زندگی کردن به پا خاست
غزّه غزلخوان خدا روی زمین شد
حتما خدا از غزّه عشقی بیبدل خواست
بر خانهها ویرانهها را ساخت دشمن
قرآن هزاران حرف زیبای جدا شد
هر دست آغوش دعایی مستجاب و ...
ذکر لبان خشک تسبیح خدا شد
سنجاق شد بر موی هر کودک رد خون
نفرین بر آنکه بازی اش را ریخت بر هم
هرچند زخم بمبها زخمی است کاری
بازی همیشه بوده درمان، بوده مرهم
بر دستها صدها علی اصغر که ذبحند
در چشمها باران، میان سینهها کوه
این رمز ماندن پای عشقی آسمانی است
در قلبها ایمان نهصدسالهی نوح
روزی فلسطین را به اهلش میسپارند
آغوش مسجد خانهی ناپاک ها نیست
در خون غزّه غسل کن یک بار دیگر
ای قدس! قلبت خانهی هر بی خدا نیست
✍#بتولمحمدی
#فلسطین
#غزّه
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه را مژدهی فصل بهاران رسید
پنجره را باز کن، معنی باران رسید
عشق تربناک شد، ماهتر از ماه شد
از سفر آسمان، مژدهی مهمان رسید
باز بگو آه را، ترک کند خانه را
مهر وزیدن گرفت، غصّه به پایان رسید
یوسف پیغمبر است، جان محمّد در اوست
چشم و چراغ نبی، نور به کنعان رسید
مورتر از مور من، خارتر از خار من
چشم قدمگاه شد تا که سلیمان رسید
شهر چراغانیِ آمدن گل شده است
قرعهی آوارگی هم به زمستان رسید
پنجره را باز کن، بوی جهان تازه شد
عطرِ نسیم از بهشت سوی گلستان رسید
✍#بتولمحمدی
#اربابعزیزمتولدتونمبارک❤️
#شبسومشعبان
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363