من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم وبیمارشدم
فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار، فکنده است به جانم شرری که به جان آمدم و، شهرهٔ بازارشدم
در میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزارشدم
جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردم خرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم
واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد از دم رِند میآلوده، مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
✍#امامخمینیرحمةاللهعلیه
#غزلعارفانه
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363