مانده ام در وسعت تاریک اقیانوس ها
نور می خواهد دلم از چشمه ی فانوس ها
سخت می کوبد میان سینه ام آوارگی
مثل فریاد بلند ممتد ناقوس ها
روزها در انتظار شب فقط جان می کنم
شب پر است از تلخیِّ بی وقفه ی کابوس ها
آنچنان تحت فشارم که حسادت می کنند
پنجه های خون فشان سرخ اختاپوس ها
کاش می خوابیدم و بعد از گذشت سال ها
چشم هایم باز می شد عهد دقیانوس ها
از رفیقان عزیزم راضیم هر چند که
بارها و بارها صد تکه شد قاموس ها
دوستان پر را نمی بینند اما پای را
خوب می بینند در زیر دم طاووس ها
«هر کسی از ظن خود شد یار من» پس وای من
پیشگویی می کنند این نوستراداموس ها
دردهایم را دوایی نیست جز مرگی سریع
گفته اند این نکته را بسیار جالینوس ها
باید از خاکستر خود ذره ای بخشش کنم
تا بیفتد آتشی در خانه ی ققنوس ها
#علیرضا_قربان_خان
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من... #مولانا
https://eitaa.com/hasandehghanzadeh
🥀🕊
شاعرم گوهر فروشم مهر یاران می خرم
همچو دریا می خروشم ناز جانان می خرم
می نویسم تا غزل٬ بر وصف یار مهربان
می برم بر منزل اش٬ دل را چه آسان می خرم
#مولانا
https://eitaa.com/delshodehgann
🥀🕊