هدایت شده از {اباعبـدالله﴾
رمان: خاطرات فلزی
نویسنده: دینا عرفان | کاربر انجمن دیوان
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، غمگین
خلاصه:
کوثر که بعد از مرگ خانوادهش توسط داییش بزرگ شده بود، خودش رو مدیون اون میدونست؛ پس وارد رشتهی روانشناسی شد تا بتونه به داییش در بیمارستان روانیش مددی برسونه.
یکی از نزدیکان کوثر پس از مدتی به طرز عجیبی به قتل میرسه و مظنون اصلی پرونده، همون فردیه که کوثر بیشتر از چشمهاش بهش اعتماد داشت و این اعتماد، باعث خیلی چیزها میشه. دوستی؟ تنفر! درد یا….
سرانجام این حس، اون فرد، و این بیمارستان چی میشه؟
آیا اون واقعا مرتکب قتل شده؟ هدف خاصی پشت این قتل بوده یا…
مقدمه:
گاهی تصورش را نمیکنی؛ شاید هم توقعش را نداری؛ هی باور نمیکنی، باور نمیکنی ولی باور….
بعد، زمانی چشم باز میکنی و میگویی هی پسر، های منِ بی نوا، با خودتم! خوب خودت به خودت رکب زدی، آفرین جانم، آفرین!
مثلا آمده بودم که روح خواهرم را آباد کنم؛ اما دریغ که من خودم بدِ قصه بودم؛ شاید یک قدم تا قاتلش بودن، شاید همان سوختهبختی که در گور لرزاندش؛ خواهرش را….
«نیایش نوشادی نارگموسی»
هدایت شده از {اباعبـدالله﴾
یادش بخیر...
یه روزایی نزدیک بود بشیم ۳۰۰ اما الان...
هدایت شده از {اباعبـدالله﴾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسایه های قبلی و کسایی که میخوان همسایه شن.. این پیام رو فور کنن تا تو لیست قرار بگیرن
*سلام و نور ..✨*
*از امشب ساعت ۲۰:۲۰ ، شبکه ۳ سیما ، انیمشین سلام بر ابراهیم پخش میشه ..*
*زندگی برادر عزیزمون، شهید ابراهیم هادی ..💚*
*نشر حداکثریش با شما♡*
هدایت شده از {اباعبـدالله﴾
میشه ضمن انرژی گرفتن نویسنده برای نوشتن پارت جدید پنج نفری بهمون اضافه شن؟ هر روز میام میبینم یکی لفت داده انرژیم میره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار عالی
نشرحداکثری
#جهاد_تبیین
May 11