eitaa logo
یـاران‌امام‌زمان(عج)🇵🇸
59 دنبال‌کننده
1هزار عکس
309 ویدیو
6 فایل
"بنَفْسي‌أَنْتَ‌مِنْ‌نازِح‌مانَزَحَ‌عَنّا" جانم‌به‌فدای‌آن‌غايبی‌که ازمادوراست،ولی‌جدانيست..!🍃 #الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
یـاران‌امام‌زمان(عج)🇵🇸
_
آقا نیامدی، رمضان هم تمام شد گفتم شبی کنارِ تو افطار می کنم .. !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| |• ✨ابراهیم دوستِ امام زمان ✨ ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده… هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد … و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال …! مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر … سریع بیا، ما شاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند … مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب… ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر … رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها … اما وقتی رفتم انجا نبود … کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم… عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم … زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد … و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش…🌸 @Deltang313_1
یـاران‌امام‌زمان(عج)🇵🇸
♡بـســم رب الحســـین علـیه الـسـلام♡ حسین جان دل آدمی مگر چقدر تحمل دارد ندیدنت را ! ابکی‌من‌فراق‌الحسین… آنقدر پشتِ درِ خانه تو می ایستم تاکه در باز شود بوسه زنم بر پایت🥀
کنار‌زینب‌نشستم‌و‌صورت‌لاغر‌واستخوانی‌اش‌را‌بوسیدم،چشم‌های‌بسته‌اش‌را‌یکی‌یکی‌بوسیدم‌.لب‌هایش‌را‌بوسیدم‌.سرم‌را‌روی‌سینه‌اش‌گذاشتم.‌قلبش‌نمیزد💔 روسری‌اش‌هنوز‌به‌سرش‌بود.‌چند‌تار‌مویی‌را‌که‌از‌روسری‌اش‌بیرون‌زده‌بود،پوشاندم. دخترم‌راضی‌نبود‌نامحرم‌موهایش‌را‌ببیند‌زینبم‌روی‌کشوی‌سرد‌خانه‌آرام‌خوابیده‌بود. سرم‌را‌روی‌سینه‌اش‌گذاشتم‌و‌بلند‌گفتم:بِاَیِ‌ذَنب‌قُتِلَت♡ "من‌میترا‌نیستم" @deltang313_1
زیرعلم‌ارباب‌حسین(ع)♡ دلتنگی @deltang313_1
•| |• صبرم از کاسه دگر لبریز است .. اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟ آنقدر من خِجِل از کار خودم ! اگر این جمعه بیاید چه کنم ...☁️ | 🌿
•| |• أنا لا أعلم بأي طريقة سينقذني المهدی، لكنه حتمًا سينقذني ☁️ نمیدانم امام زمان، مرا از چه راهی نجات می‌دهد، ‌اما‌ یقیناً نجاتم می‌دهد ... 🌱