ما گنهکاران...
در بهشتی آرام گرفتیم که روی زمین است
حسین جان
کلید بهشتی شدنم همان یا حسین است...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#حسین_جان
#دلتنگ_کربلا
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
🕌@deltangekarbalaa_3
وقتی از نفس افتم
گویم یا امام زمان
تو کجایی که من
دلبسته اسمت شدم...
السلام علیک یا أباصالح المهدی
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#امید_دل_زهرا
🕌@deltangekarbalaa_3
حجاب
احترام به حرمتهای الهی ست
و
چادر – حجـاب برتر –
بلهی بلند من است به یکتا معشوق عالم، به خدای مهربانم
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
@deltangekarbalaa_3
زمینه کاری برات نکردم استودیویی نماهنگ_۲۰۲۳_۰۶_۱۷_۰۸_۱۲_۱۷_۳۱۸.mp3
2.33M
"کاری برات نکردم....
🎤حاج ابوذر_بیوکافی
#اللهم_ارزقنا_کربلا😭💔
🕌@deltangekarbalaa_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
مناجات زیبای شهید چمران
🔹 ۳۱ خرداد سالروز شهادت
#شهید_چمران
🕌@deltangekarbalaa_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️͜͡🌼
جنونیعنۍ
کسۍدرشھرخودسِیرمیکند
امادلشدرکوچه های ڪربُبلاست:)
🎞¦⇠#استوری
♥️¦⇠#دلتنگڪربلا
🕌@deltangekarbalaa_3
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
#چله_زیارت_عاشورا تا اول محرم
به نیت سلامتی و ظهور
امام زمان (عج) ،
سلامتی و طول عمر مقاممعظمرهبری،
شادی روح شهدا و آمرزش اموات،
شفای مریضان ،رفع گرفتاری ها،
رفع مشکل وگرفتاری جوانان،
عاقبت بخیری مردم کشورمون
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
🕌@deltangekarbalaa_3
حسین جانم
عشق من به ارباب که شب و روز ندارد
از بچگی عاشقت شدم
سلام من هم خدمت شما شب و روز نمی شناسد
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالل
#امام_حسین
#کربلا
🌟شبتون حسینی🌟
🕌@deltangekarbalaa_3
#سلام_امام_زمانم💚
اے راحت دل، قرار جانها برگرد
درمان دل شکستهےِ ما برگرد
مانديم در انتظارِ ديدار، اے داد
دلها همه تنگِ توست، آقا برگرد
🌤أللَّھُـمَ_عـجِّـلْ_لوَلیِڪَ_ألْـفَـرَج
🕌@deltangekarbalaa_3
دست بر سینه✋
سلامی بفرستیم، ز دور ...
اینچنین در حرمت
زائر نامحسوسیم ایهاالعشق
همین لحظه گدا را دریاب
خودم و تذکرهام،
دستِ تو را می بوسیمــــــــــ ...♥
#السلام_علیک_یااباعبدلله_الحسینـ【ع】
#صبحتون_حسینی🌤
🕌@deltangekarbalaa_3
اگه مردم چی؟_۲۰۲۲_۰۹_۱۰_۲۰_۰۷_۴۰_۶۷۶.mp3
7.71M
اگه مُردم چی؟!
اگه قبل اربعین چشمامو بستم چی
🎤کربلایی روح الله_رحیمیان
#اللهم_ارزقنا_کربلا😭💔
🕌@deltangekarbalaa_3
دلتنگ کربلا 🕊
*زندگینامه شهید چمران
تولد : 18 اسفند 1311 قم
تحصيلات : دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما
مسؤوليت : وزير دفاع
شهادت : 31 خرداد 1360 دهلاويه- سوسنگرد-خوزستان
مزار : تهران ، بهشت زهرا
آن بزرگوار در سال 1311 در شهر مقدس قم به دنيا آمد.
دوران كودكي و تحصيلات ابتدايي را در تهران گذراند و به عنوان دانش آموز ممتاز دبيرستان البرز ، به دانشكدة فني راه يافت .
در سال 1336 با احراز رتبة اول در دانشكده فني دانشگاه تهران در رشته الكترونيك فارغ التحصيل شد
در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به آمريكا اعزام شد
پس از تحقيقات علمي در جمع معروف ترين دانشمندان جهان دردانشگاه بركلي كاليفرنيا ، با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسماگرديد
در سال 1342 پس از قيام خونين 15 خرداد ، در اقدامي جسورانه و در حالي كه مي توانست به عنوان يكي از بزرگترين دانشمندان جهان داراي يك زندگي كاملاً مرفه در آمريكا باشد ؛ اما به جهت احساس تكليف در مقابل دين خود ، رهسپار مصر شد .
در آن جا به مدت دو سال ، سخت ترين دوره هاي چريكي و جنگ هاي پارتيزاني را آموخت و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره انتخاب شد .
در سال 1350 جهت ايجاد پايگاه چريكي مستقل براي تعليم رزمندگان ايراني و مبارزه بر عليه صهيونيزم اشغالگر به كشور لبنان عزيمت كرد.
درآن جا به كمك امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان ، سازمان اَمل را پي ريزي كرد و به عنوان يك چريك تمام عيار در مقابل اسراييل خون خوار به مبارزه پرداخت
در سال 1356 با زني به نام « غاده جابر » كه دختر يكي از تاجران ثروتمند لبناني بود ، ازدواج كرد .
در سال 1357 با پيروزي ا نقلاب اسلامي به ايران بازگشت و در مدت كوتاهي توانست با توكل برخدا و ايمان و اعتقادي راسخ ، و به كار بستن تمام اندوختة علمي و تجربي خود ، مسئوليتهاي بزرگي را بر دوش گرفته و اقدامات مؤثري را در جهت تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران به انجام رساند
از برجسته ترين مسئوليت ها و خدمات وي ، مي توان به موارد زير اشاره كرد
- وزير دفاع ،
-نمايندة مردم تهران در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي ،
- نمايندة امام در شوراي عالي دفاع ،
- فرمانده جنگهاي نامنظم ،
- پاكسازي منطقة كردستان و آزادي شهر پاوه از لوث وجود دشمنان
سرانجام در تاريخ 31 خرداد 1360 در حالي كه از پرواز عارفانة خود كاملاً آگاه بود ، به سوي قربانگاه عشق حركت كرد و در منطقة دهلاويه حوالي شهر سوسنگرد ، بر اثر اصابت تركش خمپاره دشمن شهد شيرين شهادت را نوشيد...
*یادش بخیر وروحش شاد و نامش تا ابد بر تارک تاریخ ایران جاودانه باد🌹
🕌@deltangekarbalaa_3
#خصوصیات_اخلاقی
او شخصیت بسیار دوست داشتنی داشت نه تنها برای برادرش؛ بلکه برای همه همکلاسیها و دوستانش، اهل جوانمردی و ایثار و فداکاری بود، یک بار خودش میگفت:« یکی از دوستانش نمره پایین گرفته بود و رد شده بود»، دکتر همگریهاش گرفته بود که چرا دوستش رد شده است و خود او دکتر را دلداری داده بود.
چمران در کمک به مردم فقیر لبنان نقش مؤثری داشت، وبرای شیعیان فقیر آن منطقه کارگاه قالیبافی دایر کرد.
از و نیازهای عارفانهاش، در دستنوشتههایی که از او به جا مانده، حاکی از عشق و علاقه خالصانه او به خدا و اوج محبت و دوستیاش نسبت به هم نوعانش است، چنانکه دوستانش لقب «خدای عشق» را به او داده بودند.
🕌@deltangekarbalaa_3
چمرانانقلاب
چندتا خاطره و یادداشت از زندگی آن شهید بزرگوار که اگه حالشو داشتید بخونید.....*
۱- ریاضیش خیلی خوب بود.شب ها بچه ها را جمع می کرد کنار میدان سرپولک ؛پشت مسجدبهشان ریاضی درس می داد. زیر تیر چراغ برق.
*************
۲- مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند.
خواستش و بهش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود،ولی شهریه می گرفت.دکتر مجتهدی چند سؤال ازش پرسید. بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر مجتهدی گفت: "پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی."
*************
۳- سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند.
سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد.
شد هجده،بالاترین نمره.
*************
۴- یک اتاق را موکت کردند. اسمش شد نمازخانه .
ماه اول فقط خود مصطفی جرأت داشت آنجا نماز بخواند.
همه از کمونیست ها می ترسیدند.
*************
۵- آن وقت ها که در دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.
ازش حساب می بردم. یک روز رفتم خانه شان ؛ دیدم پیش بند بسته، دارد ظرف می شوید.
با دخترم رفته بودم. بعد از این که ظرف ها را شست. آمد و با دخترم بازی کرد.
با همان پیش بند.
*************ن
۶- وقتی جنگ شروع شد به فکر افتاد برود جبهه.نه توی مجلس بند می شد نه وزارت خانه. رفت پیش امام. گفت
"باید نامنظم با دشمن بجنگیم تا هم نیروها خودشان را آماده کنند، هم دشمن نتواند پیش بیاید."
برگشت و همه را جمع کرد. گفت:
"آماده شوید همین روزها راه می افتیم".
پرسیدیم "امام؟" گفت:"دعامان کردند."
*************
۷- حدود یک ماه برنامه اش این بود؛
صبح تا شب سپاه و برنامه ریزی، شب ها شکار تانک.
بعد از ظهرها، اگر کاری پیش نمی آمد، یک ساعتی می خوابید.
*************
۸- تلفنی بهم گفتند:
"یه مشت لات و لوت اومده ، و میگن می خوایم بریم ستاد جنگ های نامنظم."
رفتم و دیدم و ردشان کردم.چند روز بعد، اهواز، با موتورسیکلت ایستاده بودند کنار خیابان. یکیشان گفت"آقای دکتر خودشون گفتن بیاین.می پریدند؛ از روی گودال، رود، سنگر. آرپی جی زن ها را سوار می کردند ترک موتور، می پریدند. نصف بیشترشان همان وقت ها شهید شدند.
*************
۸- وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت "دکتر گفته قوطی ها شو سالم نگه دارین."
بعد خودش پیداش شد، با کلی شمع.
توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد.
شب قوطی ها را فرستادیم روی اروند.
عراقی ها فکر کرده بودند غواص است، تا صبح آتش میریختند.
*************
۹- گفتم :
"دکتر جان، جلسه رو می گذاریم همین جا، فقط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب نمیدهد. ما صد، صد و پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم، اگه یکیش را بگذاریم این اتاق...".
گفت :"ببین اگه می شه برای همه ی سنگرا کولر بذارید، بسم ا... آخریش هم اتاق من."
*************
۱۰- هر هفته می آمد، یا حداکثر ده روز یک بار. از اول خط سنگر به سنگر می رفت. بچه ها را بغل می کرد و می بوسید.دیگر عادت کرده بودیم.یک هفته که می گذشت، دلمان حسابی تنگ می شد.
*************
۱۱- برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو.
یک بار بهش گفتم "چرا سر نماز این طورمی کنی؟"
گفت:
"وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ت صاف باشد."
با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.
*************
از فرمان دهی دستور دادند "پل را بزنید."
همه ی بچه ها جمع شدند، چند گروه داوطلب. دکتر به هیچ کدام اجازه نداد بروند. می گفت "پل زیر دید مستقیم دشمن است."
صبح خبر آوردند پل دیگر نیست. رفتیم آن جا. واقعا نبود. گزارش دادند دکتر و گروهش دیشب از کنار رود برمی گشتند
می خندیدند و برمی گشتند.
*************
۱۲- ناهار اشرافی داشتیم ؛ ماست.
سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید.
دعوتش کردیم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.
یکی می پرسید
"این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟"
*************
۱۳- دکتر آرپی جی می خواست، نمی دادند.
می گفتند دستور از بنی صدر لازم است.
تلفن کرده بود به مسئول توپ خانه. آن جا هم همان آش و همان کاسه. طرف پای تلفن نمی دید دکتر از عصبانیت قرمز شده.
فقط می شنید که "من از کجا بنی صدر رو گیر بیارم مجوز بگیرم؟" رو کرد به من، گفت "برو آن جا آرپی جی بگیر. ندادند به زور بگیر برو عزیز جان."
🕌@deltangekarbalaa_3