eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
5هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘ @deltangekarbalaa_3 #دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
°•~🌱 تَمامِ‌ دَغدَغِه‌اَش‌ حَسرَت‌ هَمین‌ جُملِه‌ اَست  خُدا کُنَد کِه‌ مَسیرَم بِه‌ کربلا بُخُورَد ...💔
اَعوذباللّٰه‌از تعَلقاتِ دُنیا ،که مـٰآرا دیر به حُسَین(ع)رساند...🥹💔
وَ أَنَا أفقَرُ الفُقَراءِ إِلَيكَ... من از همه به تو محتاج ترم... 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
وَ أَنَا أفقَرُ الفُقَراءِ إِلَيكَ... من از همه به تو محتاج ترم... #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله 🕌
°•~🌱 گدای‌عشق‌ِتُواَزهرکسی‌که‌پابخورد  تُوراکه‌داشته‌باشد،غم‌چه‌را‌بخورد 💔
تا یاحسین‌ ذکر شریف‌ شفاعت‌ است نامی‌ به‌ غیر‌ نام‌ شما بُردن‌ نشد روا❤️
آره شاید ڪربلا از سرم زیادیه .. ولے قربونت برم یہ خواب ڪربلا رو لااقل نصیبم ڪن ڪه از دلتنگیت پریشون شدم :)! 💔 ↝′ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
13 دی ماه روز تولد امیرحسین افصلی بود، که در حادثه کرمان به شهادت رسید درروزتولدش آسمانی شد🌹 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
❤️کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و یکم پاییز ۱۳۶۴بود. تغییر در رفتا
❤️کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و دوم پاییز سال 1364 بود.به همراه دوستان به منطقه اعزام شدیم.وقتی وارد پادگان دوکوهه شدیم ما را تقسیم بندی کرده و به گردان سلمان فارسی فرستادند. گردان سلمان از گردان های دائمی نبود.بلکه هر زمان نیروی اعزامی زیاد بود تشکیل میشد و زمانی که نیرو کم بود این گردان منحل میشد. فرمانده گردان ما برادر میر کیانی و جانشین ایشان شهید مظفری بود.من به همراه سی نفر دیگر به دسته دوم از گروهان سوم این گردان رفتیم. مسئول دسته ما شهید طباطبایی بود.چند جوان خیلی خوب از منطقه شمال تهران نظیر برادران میرزایی و طلایی با ما بودند. جمع خوبی داشتیم.ما همگی در دو اتاق از طبقه اول ساختمان گردان سلمان در دوکوهه مستقر شدیم. در همان روزهای اول متوجه شدم که یکی از جوانان دسته ما حالت خاصی دارد!به او برادر نیّری میگفتند. آن روزها همه رفقا اهل معنویت بودند اما حالات او فرق میکرد!وقتی فهمیدیم که از شاگردان آیت الله حق شناس بوده از او خواستیم که امام جماعت دسته ما شود.... ادامه دارد ... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🌹
دلتنگ کربلا 🕊
❤️کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و دوم پاییز سال 1364 بود.به همراه
🌹کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و سوم هر چند زیر بار این مسئولیت نمیرفت،اما با فرمان مسئول دسته مجبور شد جلو بایستد.اطاعت از فرمانده واجب بود. برادر نیّری انسان ساکت و ارامی بود.لذا به راحتی نمیشد به شخصیت او پی برد.بیشتر اوقاتی که ما مشغول صحبت و خنده و استراحت و...بودیم او مشغول قرائت قران و یا مطالعه میشد. در میان دسته ما یک نفر بود که بیش از بقیه با برادر نیّری خلوت میکرد.ان ها با یکدیگر مشغول سیر و سلوک بودند.علی طلایی هیچ گاه از احمد آقا جدا نمیشد. طلایی تنها پسر یک خانواده از شمال تهران بود،در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود.خانواده ای که بعدها متوجه شدیم زیاد در قید و بند مسائل دینی نیستند! او اینگونه آمده بود و خدا احمد آقا را برایش قرار داد تا باهم مسیر کمال را طی کنند. هر چند که او چند سال بزرگ تر از احمد آقا بود،اما مثل مراد و مرید به دنبال برادر نیّری بود،او بهتر از بقیه احمد آقا را شناخته بود برای همین هیچگاه از او جدا نمیشد. ادامه دارد ... امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🌹
تا به دل عشق تو را دارم چه غم دارم حسین رابطه با کربلا دارم چه غم دارم حسین تو هزاران یار داری من ولی غیر از تو هیچ تا به دربار تو جا دارم چه غم دارم حسین ای که تو دست نوازش بر سر حُر می کشی گر چه من بارِ خطا دارم، چه غم دارم حسین شبتون حسینی💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم: تا کربلا چقدر راه است؟ گفت: چند لحظه ... هر کجا باشی مهمان اویی! رو به قبله بایست و سه بار بگو: صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین❤️ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
...🔗 دردِدلتنگۍ‌ِشـش‌گوشــه‌مرا‌غالب‌شد چشم‌‌هاۍِ‌تَرِ‌مَن‌،سوی‌حَرَم‌‌طالب‌شد باز‌این‌دل‌‌به‌هـوای‌حَرَمت‌محتاج‌است سفـــر‌ِ‌کرب‌وبلا‌،‌بَحرِ‌ شَـفـا واجــب‌ شد...💔 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
...🔗 دردِدلتنگۍ‌ِشـش‌گوشــه‌مرا‌غالب‌شد چشم‌‌هاۍِ‌تَرِ‌مَن‌،سوی‌حَرَم‌‌طالب‌شد باز‌این‌دل‌‌به‌هـوای
عاشقی دل می دهد؛ معشوقه ای دل می برد.. بُرد در بُرد است و من مشغول حسرت بُردنم.. صل الله علیک یااباعبدالله
majid_rezanejad_migan_7_sanie 128.mp3
2.36M
اگه قهری با من باشه رفاقت که سرجاشه ولی بیشتر عزیز من حواست به منم باشه..❤️‍🩹 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
جُز‌دَر‌خانه‌تُوهیݘ‌ڪُجٰاخِیری‌نیسټ❣️ هَرݘه‌خیراَست‌ْآقٰا‌جٰاݩ‌به‌دَرخانه‌تُوسټ:) صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله
زبانزدِ تَمامِ عالَم اَست مِهربانی‌اَش❣️ دِل مَرا که بُرده اَست این عُطوفَت حُسین؏ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
🌹کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و سوم هر چند زیر بار این مسئولیت
🌹کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و چهارم به یک امامزاده رفتیم از انجا پیاده برگشتیم.توی راه بودیم که بچه ها با برادر نیّری مشغول صحبت شدند.آنجا حرف از شهادت شد.مسئول دسته ما زمان و نحوه شهادت خودش را بیان کرد!من با تعجب گوش میکردم. احمد آقا هم گفت:من خواب برادرم را دیدم.امد دنبالم و من رو برد به آسمان.البته مدتی مانده تا زمانش برسد.! علی طلایی هم گفت من منتظر یک خمپاره شصت هستم....! طلایی اطلاعات خوبی از حالات درونی احمد آقا داشت.چیزهایی میدانست که کسی از آنها خبر نداشت. برای همین هیچ گاه از احمد آقا جدا نمیشد... ادامه دارد ... امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🌹
دلتنگ کربلا 🕊
🌹کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و چهارم به یک امامزاده رفتیم از انج
❤️کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هفتاد و پنجم در منطقه فاو بودیم که احمد آقا شهید شد و علی طلایی هم مجروح شد. بعد از عملیات دیدم رفقای قدیم دور هم نشسته اند و از احمد آقا حرف میزنند .آنها چیزهایی میگفتند که باور کردنی نبود! از ارتباط همیشگی احمد آقا با امام عصر عج و یا اطلاع از برخی موارد و... به رفقا گفتم: باید این موارد را از علی طلایی سوال کنیم. او بیش از بقیه احمد اقا را شناخت. یکی از دوستان قدیمی گفت: می خواهی بری سراغ علی طلایی؟با علامت سر حرفش را تاکید کردم. دوستم گفت:خسته نباشی .علی طلایی چند روز پیش تو پدافندی منطقه فاو شهید شد و رفت پیش برادر نیّری.... ادامه دارد ... شهید🌹