eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
5هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘ @deltangekarbalaa_3 #دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄از هوایۍ تنفس می ڪنیم کہ بوۍ میدهد در زمینـۍ راه میرویم کہ از خوטּ شهـدا گلگوטּ استـ و این شهیـداטּ برهمہ ما ناظرند.. ۲۵ڪربلا🕊 ✨ 🕌 @karbalaye_3 👆
⁴چهـــار چيــز را هـرگز فراموش نڪن ¹بــه هــمــه نمى توانى ڪمڪ ڪنى ²همه چيز رانمى توانى عوض ڪنى 🔧 ³همه تـو را دوست ❤️ نخواهند داشت ⁴همــه را نمیتوانى ✖️ راضى نگه دارى پس آنطور ڪه خودت دوست دارى زندگى كن 🕌 @karbalaye_3 👆
🕊 به مادر قول داده بود بر می‌گردد چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زدوگفت: بچه‌م سرش می‌رفت ولی قولش نمی‌رفت... :) 🌷 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی‌‌در‌‌گناه‌‌زندگی‌‌میڪنی شیطان‌‌ڪاری‌‌با‌تو‌ندارد؛ 👈🏻اما‌وقتی‌‌تلاش‌‌میڪنی ‌تا‌از‌اسارت‌گناه‌‌بیرون‌‌بیایی؛ ‌اذیتت‌‌خواهد‌ڪرد! ✍🏻حاج‌اسماعیل‌دولابی 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ هرگاه ڪه نمازتــ قضاشدونخواندے دراین فڪر نباش ڪہ وقت نماز خواندن نیافتے بلڪه! فڪرڪن چہ گناهے را مرتڪب شدے کہ خداوندنخواست درمقابلش بایستے! نماز راسبڪ نشماریم 🕌 @karbalaye_3 👆
با آغاز جنگ سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حریم آل الله، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام‌های داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی «رزمنده» را داشت. به خاطر تعلقی که از نوجوانی به جمع‌آوری و ثبت اسناد و مواریث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به گردآوری اسناد جنگ همت گماشته بود هر بار که به ایران می‌آمد، آثاری از جنگ را به همراه داشت؛ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که تکفیری‌ها در صحنه‌های درگیری به جا مانده بود. اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی می‌دانست که در تاسوعای سال ۱۳۹۲ در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاک‌سازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری‌ها شد. در آخرین اعزام خود در دی ماه ۱۳۹۲ به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بی‌بازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه در بعد از ظهر ۲۹ دی ۱۳۹۲ هم زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار، در حالی که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت. در اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد. 🌷 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️͜͡✨ --نمیشہ‌سرگردون --نمیشہ‌آواره --کسۍ‌کہ‌تو‌دنیا --حسیـــــن‌رو‌دوست‌داره ♥️¦⇠ ✨¦⇠ 🕌 @karbalaye_3 ღــربــلا👆
☃🌲 این شعر آدم رو کجاها که نمیبره👌😔 بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن والاترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود باوجود سوز و سرمای شدید ریزعلی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود همکلاسی های درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می شد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچ ها که بودش روی دوش ای معلم نام و هم یادت بخیر یاد درس آب و بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشق ها را خط بزن 🕌 @karbalaye_3 👆
☃🌲 🔘 داستان کوتاه ❄️ ابراهیم ادهم را گفتند: خدای را بر ما تعریف کن! گفت: در ایام کودکی معلمی داشتم که از او می‌ترسیدم. روزی به او چند سیب هدیه دادم و ایشان گرفت و با من خوب شد. ❄️ در لشکر پادشاه سرباز شدم، فرماندهی داشتم که از هیچ کس چیزی نمی‌گرفت. هر چه به او هدیه دادم نپذیرفت. روزی جان او را در جنگ نجات دادم، و بهایش پرداخت کردم و خریدم و با من دوست شد‌. ❄️ به دربار راه یافتم، هرکاری کردم که پادشاه را هدیه‌ای دهم موفق نشدم. روزی دختر او بیمار شد، درمانش کردم و بهای دوستی او پرداختم و پادشاه شدم و برای خود بهایی نگذاشتم که کسی بتواند مرا با هدیه‌ای و خدمتی بخرد. جایی رسیدم که بالاتر از من یک کس بود آن هم خدا، هر چه فکر کردم به چه قیمتی دوستی او را بخرم دیدم بی‌نیاز است و نمی‌توانم، پس عاجز ماندم. ❄️ شبی برای خوش‌گذرانی با زنان دربار، قصد رفتن به کاخ دیگر خود کردم که زنان منتظر من بودند. اسب خود زین کردم. در کوچه‌ای تنگ، صدای ناله زنی با کودکان شنیدم. نزدیک شدم از فرط گرسنگی می‌لرزیدند. به کاخ رفتم و طعام گرمی همراه خود برای آنان آوردم‌ بدون آن‌که کسی خبر داشته باشد، گفتم: مرا عفو کنید از شما غافل بودم. صبح برای شما سرپناهی فراهم خواهم کرد. ❄️ زن گریست و اطفال دامن مرا به نشان تشکر گرفتند. زن دعا کرد و گفت: خدایا! خودت این پادشاه را عوض بده. از دعای زن گریستم و لذت رفتن به مقصد یادم رفت و ساعتی بعد به دربار بازگشتم. ❄️ ندایی درونم پاسخ مرا داد و گفت: کسی که همه چیز از اوست، همه چیز را هم بدهی باز بهای او نمی‌شود چون آنچه که تو به او داده‌ای (همه چیز) دوباره آن را خود با اشاره‌ای خلق کند. بدان مرا بهایی نیست که کسی توان خریدن مرا داشته باشد ولی من بهای تو را امشب دادم و تو را از نفس تو خریدم. این بهای سنگین را کسی جز من توان دادن‌اش نبود و کسی را که من بهای او را به نفسش بپردازم و بخرم او را برای همیشه برای خودم می‌خرم. ❄️ای بندۀ من! دیدی هر اندازه انسان‌ها بزرگ‌تر شوند بهای خریدن‌ شان سنگین‌تر می‌شود. تو را امشب به خاطر هدیه‌ای خالصانه و کوچک که به من دادی خریدم، پس تو را از تاج و تخت پادشاهی آزادت نمودم تا در هر دو دنیا برای من باشی و به کسی که با من و برای من باشد، کنج خرابه با تخت پادشاهی برای او یکی است. ╔═.🌿.═════╗ @gholch👈🌹 ╚═════.🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍🌹 |°سجاده ام را پہن ڪرده‌ام..🌙 ڪھ عطرِ طُ بپیچد در اٺـاقْ..🥰 آمده ام ڪھ خودم را..✨ براےِ لحظاتے رها ڪنم.. در آغوشٺ! آغوش باز مےڪنے..❤️ براے این دِلـداده‌ے دِل سوخٺه‌اٺ؟! 🕌 @karbalaye_3 👆
💢یادی کنیم از مادران و همسران شهدای لشکر فاطمیون همانند خانم زینب جعفری اسطوره های زیادی هستند که هم همسرش رسول و هم پسرش مهدی در سوریه شهید شدند. کتاب این پسر من است: زندگینامه‌ مستند داستانی شهیدان رسول جعفری و مهدی جعفری را از این لینک ببینید https://bookroom.ir/book/92479/ 🕌 @karbalaye_3 👆
سعی ڪن مدافع قلبت باشی از نفوذ شیطان، شاید سخت‌تر از مدافع حرم بودن مدافع قلب شدن باشد . شهید مدافع حرم ...🕊 🌷 🕌 @karbalaye_3 👆
تاکھ‌‌پرسیدم‌زقلبم‌عشق‌چیست درجوابم‌اینچنین‌گفت‌وگریست لیلی‌ومجنون‌فقط‌افسانہ‌اند عشق‌دردست‌حسین‌بن‌علیست..:) 🕌 @karbalaye_3 👆
اگر خریدنی بود می خریدم! برای مادر؛ کمی جوانی برای پدر؛ عمر دوباره و برای خودم؛ خنده های کودکی... 🕌 @karbalaye_3 👆
✨﷽✨ ✅انصاف در کسب‌وکار ✍"ملا مهرعلی خویی" عالم و سخن‌ور و خطیب توانایی بود. روزی به مغازه‌ بقالی در بازار رفت و خواست مقداری گردو بخرد. قیمت گردو را پرسید. بقال پیمانه را داد و به ملا گفت: گردو‌ها را دستت بگیر و سبک سنگین کن، هرکدام وزنی نداشت (پوچ بود) جدا کن. ملا سؤال کرد: چرا چنین لطفی در حق من می‌کنید؟ (گردوی سالم را به من و خراب را به دیگران می‌فروشی!) بقال گفت: شما عالم باسوادی هستید. من مطالب زیادی از شما یاد گرفته‌ام و به وجود شما افتخار می‌کنم و می‌خواهم جبران علم کنم. ملا آه سردی کشید و سری به تأسف تکان داد و پیمانه را به بقال داد و گفت: این همه من در منبر، از انصاف سخن گفتم. بهای علم من آن بود که مانند دیگران، گردو به پیمانه برای من می‌کشیدی نه اینکه اختیار انتخاب دهی و چنین پیشنهادی به من بدهی! احترام من را زمانی نگه داشته بودی که آنچه را در پای منبرم شنیده بودی، استفاده و عمل می‌کردی. مرا نیازی به جبران حق‌الزحمه علمم با مقداری گردوی پُرمغز نبود. وای بر حال من که پای منبر من چنین کسانی می‌نشینند. 🕌 @karbalaye_3 👆
{قــبل از خواب همه را ببـخش و بــسپار به خــدا بعـد بخـواب 𓀿 برای شـروع یک روز نو باید آرام و سبڪ باشی بار سنگین اشتباهات اطرافیان را بر دوش نگیر بگذار بـرای خودشــان بمـاند تا به دوش کشند 👉} پر از آرامش 🌙 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا