*#معرفی_کتاب*
*#مربع_های_قرمز*
حاج حسین یکتا راوی و جانباز دفاع مقدس را کمتر کسی است که اردوی راهیان نور شرکت کرده باشد و ایشان را نشناسد. روایتگری های ایشان در شب های بله برون شلمچه در مناطق عملیاتی جنوب، حال و هوای معنوی و آسمانی روزهای جنگ را یادآور شده و حس پرواز و سبکی توام با اشک چشم و آگاهی و تلنگر را برای همگان به ارمغان می آورد، آنجا که همه خاک است و آسمان و خاکی آسمانی، مقتل و عروج گاهِ شهدا.
*#برش_کتاب*
همیشه میگفت:« همہ گرفتاری ها از توقع است».
وقتی یاد بگیرے ازڪسۍ توقع نداشته باشے خم خودت راحت ترے هم دیگران.☺️
هرچہ میخواهم ازخاطرات ورفتارش بنویسم مےبینم خاطره شیرین ترے ناگفتہ مےماند.هرچہ قدربگویم فقط قطره اےاست ازآن دریاے🌊 خوبی ها.
ناچار به یڪ جملہ اڪتفا مےڪنم؛مرحوم آیت اللہ میزراعلےاحمدےمیانجے نمونه ای مثال زدنی از اقتدا بہ این آیہ است ڪہ می فرماید:«لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ الله اُسوَه حَسنَه...».
برای سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
البته با تخفیف ویژه دلتکانی ها😍😉
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#برشی_از_کتاب
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
به جز پرچم چیزهای دیگری هم بود که باید همراهت میکردند. انگشتری که به مهدیه سفارش داده بودی و شال عزایت. همان شالی که هیچوقت اجازه نمیدادی شسته شود. به مادرت می گفتی« نشور. مگه کسی شال عزا رو میشوره؟ آیت الله مرعشی نجفی نزدیک چهل سال شال عزاش رو نشست» شالت هدیه مهدیه بود. هفت هشت سال، تمام ایام محرم و فاطمیه و عزاداریها همراهت بود. یک شال مشکی نخی بلند. آنقدر بلند که تا روی زانوهایت میرسید. و همیشه یک دور، دور گردنت میپیچیدی. چقدر دوستاش داشتی. هر وقت همراه پدرت هیئت میرفتی شال را دور کمرت میبستی. با همان شال دیگ نذری را بلند کرده بودی و شالت چرب شده بود. باز هم اجازه ندادی شسته شود. قبل از رفتنت شال را جاگذاشته بودی و همراه خودت نبرده بودی. قبل از محرم با مادرت تماس گرفتی و گفتی« مامان شال عزام رو احتیاج دارم. هرجا هیئت رفتی، شالم رو ببر و اشکات رو با اون پاک کن» مگر میشد تو برای کاری به مادرت سفارش کنی و نه بگوید؟ اما سربه سرت میگذاشت و میگفت« مردونه است. اصلاً بو میده. نمیبرم» تو التماس میکردی که « حتماً چیذر برو» چون میدانستی به خاطر دوری مسیر، فقط سالی یکبار به چیذر میرود. گفتی« هرروز برو چیذر و شال عزای منم ببر»
❤️🌸❤️🌸❤️🌸
برای سفارش کتاب به ایدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
تخفیف ویژه دلتکانی ها همچنان برقراراست...
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#پروفایل_کتاب
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
✳️شهیدغلام حسن اكبري زياراني یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس،توصیف زیبایی از امام حسن علیه السلام دارد و می نویسد:
✅ امام حسن (ع) بسيار مظلومانه شهيد شد، آن هم به دست نزديكترين فرد در خانه; يعني همسرش با زهر معاويه به لقاًاله پيوست و به سوي جاودانگي پرواز كرد. بعد هم در اين زمان، هنوز مظلوميت وي باقي است، بعضيها گفتند: چرا امام حسن (ع) جنگ نكرد؟ ولي ميدانند چندين بار امام حسن (ع) لشكر براي جنگ با معاويه آماده كرد ولي مسلمانان راحتطلب به وسيله پول معاويه خريداري شدند و او را تنها گذاشتند....
1366/01/23
.
#دفاع_مقدس
#شـهـدای_عـشـق
#هفت_صفر_را_زنده_نگه_داریم...
💟
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
[بہخودتاحتࢪامبذاࢪ]
¹- خودت ࢪو دوست داشتہ باش
²- همیشہ و هࢪجا آراستہ و تمیز و مࢪتب باش
³- #کتاب هاے خوب بخوݩ
⁴- وࢪزش ڪݩ
⁵- خواب ڪافے داشتہ باش
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
•• کهدرپناهِ تو ایمان ، اَمانگرفت حـسن ••
#شهادت_امام_حسن
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
*✋🏻السّلام عليك يا صاحب الزمان*
یکی از شاگردان مرحوم #حاج_ملا_آقاجان_زنجانی در احوال استاد خود می فرمودند :
خدا رحمت كند استاد ما مرحوم حاج ملاّ آقا جان زنجانى رحمه الله وقتى اول صبح از خواب بر مى خاست قبل از هر كارى روى پا مى ايستاد و مى گفت:
*"السّلام عليك يا صاحب الزمان"*
بعد خدمت حضرت عرض مى كرد:
*"آقا جان! من صبحم را به ياد شما شروع مى كنم، شما فرمانده منى، من غلام شما هستم من خودم و زندگى و همه چيزم را به شما مى سپارم، جانم به فداى شما..."*
وقتى هم مى خواست بخوابد دستش را مثل گداها باز مى گذاشت و مى خوابيد و مى گفت:
*"من گداى شما هستم يا صاحب الزمان، اى پادشاه عالم اگر گذرت از اين مسير افتاد به ما هم چيزى عنايت كن."*
خدا رحمتش كند او شب و روز به ياد حضرت بود، گداى حضرت بود، عاشق و فدايى حضرت بود...
#حاج_ملا_آقاجان_زنجانی
#اللّـــــهم_عـــجل_لــــولیک_الـــــفرج
#یـــــا_صـــــاحب_الـــــزمان
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#برش_کتاب
#نخل_و_نارنج
#وحید_یامین_پور
رگبار باران پاییزی به در و دیوار میخورد. غرّش رعد صدای مهیبی داشت و وقتی با سپیدی برق میآمیخت، مهیبتر میشد. ابرها آنقدر پایین بودند که مرتضی فکر کرد اگر به پشت بام برود، میتواند دستش را در آنها فرو کند. پسرک بیاعتنا به اینکه سرتاپا خیس شده، در کوچه میدوید. به درِ خانه که رسید، با هر دو مشت به لنگههای چوبی در کوبید.
خب… امان بده پسر! آمدم.
مادر چادرشبی روی سرش انداخت تا از شلاق دانههای درشت باران در امان بماند. در را باز کرد و خودش دوید بهسمت اندرونی. مرتضی عرض حیاط را از دهلیز تا لب پلهٔ شاهنشین دوید. از روی چالهای که میان آجرفرشهای کف حیاط پر از آب شده بود، پرید. ایستاد و انگار که چیزی از دستش در رفته باشد، برگشت و جفتپا پرید وسط چالهٔ آب. کودکانه خندید و بهسوی اندرونی برگشت.
مرتضی! این خلبازیها چیست؟ اینقدر عذابم نده. اگر سینهپهلو کنی، چه خاکی سرم بریزم؟
مرتضی ریز خندید و تندتند لباسش را از تنش درآورد، مچاله کرد و جلوی مادر گذاشت.
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
برای سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
قیمت روی جلد کتاب... 35000تومان
قیمت ویژه اعضای دلتکانی... 31500تومان
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
*🍂صلوات از ظهر تا عصر جمعه ثواب هفتاد حج دارد .*
ختم صلواتی میگیریم به نیت امام حسن (ع) و هدیه به مولانا صاحب الزمان (عج)
*شما هم به این خیل عظیم بپیوندید ...*
📿 سهم شما :
شرکت در ختم حتی با یک صلوات و ارسال دوستان و گروهها
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#معرفی_کتاب
#فرنگیس
"بخش ناگفته و با اهمیتی از حوادث دوران دفاع را، به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب میتوان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیه استوار و پرقدرت و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن با ما سخن گفته و منطقه ناشناخته و مهمی از جغرافیای جنگ تحمیلی را، با جزئیاتش، به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگیها و گرسنگیها و خسارتهای مادی و ویرانیها و داغ عزیزان آنها هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است خبر نداشتیم و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اولین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنایی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده کتاب، خانم فتاحی، به خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبهگیری و خاطرهنویسی، باید بسیار تشکر کرد."
📝 #تفریظ_رهبر_انقلاب_بر_کتاب_فرنگیس
برای سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
برای اعضای دلتکانی تخفیف ویژه لحاظ میشود..
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
🌤️
|°.. به نامِ خدای صبح ظهور.. °|
#العجل...
.
•[ وَاكْحَُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ..
.
دلم میخواست
چشمهایم
را سرمه میزد نگاهت...
.
پ.ن:
چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی
خستهای را که دل و دیده به دست تو سپرد.
[امید.همه.خلق.به.آقایی.توست]
᯽⊱┈──╌..🌻..╌──┈⊰᯽⊱
السلامُ علیکَ یا طامسَ آثار الزَّيْغِ و الأهواء
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#برش_کتاب
#من_میترا_نیستم
بعد از انقلاب و جنگ ، دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد.
دوست داشت همه جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به اراده و خواست خودش، نه به خاطر من ، جعفر یا مادربزرگش.
اینطور شد که اسمش را عوض کرد. اهل خانه گاهی زینب صدایش می کردند اما طبق عادت چند ساله اسممیترا از سر زبانشان نمیافتاد.
زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند یک روز ، روزه گرفت و دوستان هم فکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد.
می خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود…
بعد از آن چهها یا مادرم اشتباهی او را میترا صدا میکردند ، زینب جواب نمیداد.
آنها هم مجبور می شدند اسم جدیدش را صدا کند. من اسممیترا را خیلی زود از یاد بردم ، انگار که از روز اول اسمش زینب بود.
همیشه آرزویم بود که کربلا را به خانم بیاورم و اسم تک،تک بچه هایم بوی کربلا بدهد، اما اختیاری از خودم نداشتم.
به خاطر خوشحالی مادرم و رضایت شوهرم دَم نمی زدم و حرف هایم را در دلم می ریختم.
زینب کاری کرد که من سال ها آرزویش را داشتم. باعشق ، او را زینب صدا می کردم.
بلند صدایش می کردم تا اسمش در خانه بپیچد. جعفر و مادرم هم مثل بقیه تسلیم خواسته او شدند.
بین اسم های اصیل ایرانیِ بقیه بچه ها، اسم زینب بلند شد و روی همه آنها سایه انداخت….
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#پروفایل_کتاب
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
🌤️
|°.. به نامِ خدای غربتِ مهدی (عج) .. °|
السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ
سلام بر تو در تمامی لحظه ها و دقایق شب و روز
سلام بر تو ای به جامانده از طرف خدا در زمین!
#دعای_عهد
هزار بار هم افتد اگر به رخسارت
به چشم كس نَبُوَد باز تاب ديدارت
به شوق گرمي دستانت آمدم خورشيد
بيا و راه بده ذره را به دربارت
[آخر از غوغای دلتنگیت میمیریم ما]
⊰᯽⊱┈──╌..🌻..╌──┈⊰᯽⊱
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
°•›🌷
﷽
لبریز از توام!
از نگاهت که می کشاند مرا تا وادی امن عشق...
آنجا که ندای فخلع نعلیک می آید،
وبایدکفش هارا بیرون بیاوریم...!
{°.. اینبار تو موسی من شدی، بخوان مرا به سرزمینِ طورِ چشم هایت.. °}
⊰᯽⊱┈──╌..🕊️..╌──┈⊰᯽⊱
•|هفته دفاع مقدس گرامی باد.|•
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#برش_کتاب
#کاش_برگردی
#شهید_زکریا_شیری
این ناراحتی زکریا برای من قابل فهم بود؛ چون روی سربازهایش خیلی حساس بود. حتی یک دفترچه داشت که داخل آن اطلاعات کامل سربازها را نوشته بود. اینکه بچه کجا هستند، تحصیلاتشان چیست، وضعیت مالیشان چطور است، مشکلات خانوادگیشان چیست. همه اینها را به ریز در میآورد تا بداند با هر سرباز چطور باید سر حرف را باز کند و با آنها رفاقت داشته باشد.
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
برای سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
🤩😍از تخفیف ویژه نویسنده کتاب جانمونید رفقا😍🤩
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#برش_کتاب
#سلیمانی_عزیز
🔺اسمش ناصر توبهایها بود؛ فرمانده یکی از گردانهای لشکر41 ثاراللّه(ع). قطع نخاع شده بود، بیحرکت افتاده بود کنج خانه. حاجی نزدیک عید میرفت اصفهان خانهاش. همینکه میرسید، به همسر ناصر میگفت: «توی این دو روزی که اینجام همه کارها با من.» اولازهمه حمام را آماده میکرد. ناصر را بغل میگرفت و میبرد حمام. سرش را شامپو میزد، بدنش را لیف و صابون میکرد، کمرش را کیسه میکشید. بعد هم تنش را حسابی با آب گرم میشست و با حوله خشک میکرد. آخرسر هم یکدست لباس جدیدی را که برای ناصر خریده بود تنش میکرد. خلاصه حسابی ترگلورگلش میکرد؛ درست مثل یک تازهداماد. این دوروزه نمیگذاشت خانم خانه پا توی آشپزخانه بگذارد. هر سه وعده غذا را خودش آماده میکرد. تازه یک وعده هم باروبندیل جمع میکردند و میرفتند توی دل طبیعت تا ناصر آبوهوایی عوض کند. آنجا هم همه کارها با حاج قاسم بود.
بعد دو روز راه میافتاد میرفت سمت کرمان، سمت روستای قنات ملک. میرفت خدمتگزار پدر و مادرش باشد.
🎙 راوی: حجتالاسلام سعادتنژاد
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 42
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
برای سفارش کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
«یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم، ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد....
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
ادامه داستان را در کتاب #یادت_باشد دنبال کنید...
میتونید این کتاب رو از طریق ایدی زیر تهیه کنید..
@aghigh1369
و از تخفیف ویژه #نویسنده_کتاب بهره مند بشید...
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↲شـهـیدانھ...🌱
.
.
از یک سو باید بمانیم که شهیـد آینده شویم و از دیگر سو باید شهیـد شویم تا آینده بماند . هم باید امروز شهیـد شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهیـد نشود. عجب دردی، چه مےشد امروز شهیـد مےشدیم تا دوباره فردا شهـید شویم.
••شھـید رجـب بیگے••
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آمـــــــــــدنت را
جوانانی به انتظار نشستند
که اکنون پیر شده اند!!!!
و پیرانی که دیگر نیستند...
🍂 یا اباصــــــــــــــالح
جهــــــــــان در حـــــالِ
غــروب شــدن است!!!!
ای طلـوع هستی، بیــا!!
که آمدنت آرزوی ما شده...
#اللهــمعجـللـولیکالفــرج
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#معرفی_کتاب
#علی_از_زبان_علی
مفهوم امامت را باید از آغاز درک نمود. و آغاز علی علیه السلام است... هم او که سرانجام نیز هست...
باید نامه تاریخ را خوب خواند، به خصوص آنجا که با اعتقادات و دین انسان گره میخورد. «علی از زبان علی» از دقیقترین و خواندنیترین زندگینامهها درباره امیرالمؤمنین علیه السلام است که نویسنده با استفاده از منابع دستاول و مطمئن شیعه و اهل سنت به نگارش آن پرداخته است...
شما اعضای گل کانال دلتکانی میتوانید این کتاب ارزشمند رو با قیمتی عالی سفارش بدید... فقط کافیه به آیدی زیر مراجعه کنید
@aghigh1369
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
#برش_کتاب
#علی_از_زبان_علی
روز دوشنبه نبوت بر رسول خدا صلیالله علیه و آله ابلاغ و آن حضرت به رسالت مبعوث شد و من صبح روز سهشنبه اسلام آوردم و ایمان خویش را به رسول خدا صلیالله علیه و آله اعلام کردم. از آن روز به بعد رسول خدا صلیالله علیه و آله به نماز میایستادند و من در سمت راست ایشان میایستادم و با آن حضرت نماز میخواندم در آن روزها هیچ مردی با آن حضرت همراه نبود، جز من. (به نقل از کتابهای تاریخ مدینه دمشق (اثر ابن عساکر) و مجمع الزوائد (اثر هیثمی) که از کتب اهل سنت هستند. ) (ص ۲۱)
♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️
🌸
🌿
🍃 @deltekani
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹