🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهیدعباسبابایی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 وداع پدر شهید عباس بابایی با پیکر فرزندش
🥀سالروز شهادت سرلشکر خلبان #شهیدعباس_بابایی گرامی باد🩸🩸
شب عروسی هنگام برگشتن از آتلیه علی آقا به من گفتند: اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها اول برویم خانه خودمان و نمازمان را با هم بخوانیم یک نماز دو نفره عاشقانه... و این هم در حالی بود که مرتب خانوادههامون به ایشان زنگ میزدند که چرا نمیآئید مهمانها منتظرند. من هم گفتم قبول فقط جواب آنها با شما... ایشان هم گفتند مشکلی نیست موبایلم را برای یک ساعت میگذارم روی بیصدا تا متوجه نشویم. بعد با هم به خانه پر از مهر و محبتمان رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک زیارت عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم. بنای زندگیمان را با معنویت بنا کردیم و به عقیده من این بهترین زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم.
#علی_شاهســَنایی🩸
تاریخ_مستند
🔴 ۱۹ ماه محرم الحرام سالروز حرکت کاروان اسرا از کوفه به شام
🔻از کوفه تا شام
🔹عبیدالله بن زیاد،پس از روانه کردن سر حسین علیهالسلام فرمان داد که زنان و کودکان او را آماده کنند و فرمان داد تا علیبنالحسین علیهالسلام را تا گردن در بند کنند.
🔸آنگاه،آنان را با مُجفِربنثعلبهعائذی و شمربنذیالجوشن، در پی سر ، روانه کرد. 🔹آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علیبنالحسینعلیهالسلام در راه، کلمهای با آنان سخن نگفت تا به شام رسیدند.
📚شهادت نامه امام حسینعلیه السلام ص۵۰۲
▪️به نقل از الارشاد:ج۲ص۲۴۵.الاعلام الوری: ج۱ ص۴۳۷.
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
⭕️ از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه شما را شکنجهتان میکنند یا نه؟ همه به آقا سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید . آقا سید باز هم حرفی نزد . پس شما را شکنجه نمیکنند؟ آقا سید بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت . نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست . افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت: تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند . فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و بفکرعمیقی فرورفت میگفت شما الحق سربازان 🌹خمینی 🌹هستید . سید آزادگان 🌷آزاده مقاوم و سر افراز حاج آقا ابوترابی🌷
یاد شهدا، رزمندگان، ایثارگران، جانبازان و آزادگان سرافراز را گرامی می داریم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد "صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین"🌷
غفرالله لنا و لکم 🌷
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
✍شهیدی که با لبخند به استقبال شهادت رفت و به دشمن خود سلام کرد ؛ شهید علیجان همتی فر از شهدای گلزار مطهر شهدای کرمان که توسط اعضای گروه منافقین هنگام رفتن به سر کار هدف کینه و تیر منافقین قرار گرفت و به درجه ی والای شهادت رسید.
اعتراف قاتلین وی ؛ شهید عليجان همتی فر تنها شهيدی بود كه لحظه ترور هيچ عكس العملی از خود نشان نداد با روی باز از ما استقبال كرد و حتی با لبخند سلام كرد؛ اما ما وقيحانه او را زديم.
هدیه به روح مطهر و ملکوتی اش صلوات...
#گلزار_شهدای_کرمان
@shahidan_kerman
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🛑مادر است دیگر...
تنها پسرش بود که تقدیم خدا شد...
حال و روز مادر شهید مدافع امنیت سینا آراسته...
که شبها تا صبح کنار قبر فرزند شهیدش میخوابد...
امنیت چنین بهای سنگینی دارد...
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
هرشب یک داستان برای فرزندان دلبندتون🌙
🎤باصدای بانومریم نشیبا ⏰
دوستان سلام
قصهگویی مهارتهای شنیداری کودک را تقویت میکند
قصهگویی برای کودک میتواند وسیلهای باشد تا کودک بتواند زمان بیشتری را صرف گوش کردن کند و همین طور آنچه را گوش فرامیدهد، بفهمد. در نتیجه میتوان انتظار داشت قدرت تمرکز شنیداری کودک نیز افزایش یابد.
#هرشب یک قصه
برای فرزندان عزیزتون☺️❤️
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
197-AsbabBaziha-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.25M
#قصه_شب
💠 اسباب بازی ها
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#هر_شب_یک_قصه
👈عموکتابی | مربی تربیتی🌱
https://eitaa.com/joinchat/2468741149Ce4e515064e
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
✳ فرماندهای که برای روستاییها گل لگد میکرد!
🔻 «شهید بابایی» زمانی که با هواپیما پرواز میکرد، در حین عملیات و آموزش هوایی، از آن بالا روستاهای دورافتاده را در میان شیارها و درهها شناسایی و موقعیت جغرافیایی این روستاها را ثبت میکرد. آنگاه پس از اتمام مأموریت، با ماشین قدیمیای که داشت مقداری غذا، آذوقه و وسایل زندگی مانند قند و چایی برای روستاییها برمیداشتیم و از میان کوهها و درهها با چه مشکلاتی رد میشدیم تا برسیم به روستایی که از روی هوا شناسایی کرده بود.
🔺 شهید بابایی بعد از این که وسایلی را که آورده بودیم به روستاییها میداد، از آنها میپرسید که چه امکاناتی کم دارند. مثلا روستاییها میگفتند حمام نداریم و ایشان با پول خودش شروع میکرد برای آنها حمام میساخت و من به چشم خودم میدیدم که بابایی برای ساختن حمام با پای خودش گل لگدمال میکرد، حمام را میساخت و برای برق آن، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خود موتور برق سیار میخرید و روشنایی آنها را تأمین میکرد که این پروژه حدود دو ماه طول میکشید.
👤 راوی: حجت الاسلام محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری
📚 منبع: ماهنامه شاهد یاران
📍۱۵ مرداد؛ سالروز شهادت سرلشکر عباس بابایی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🩸 بِسمِرَبِّالشُهَداءِ وَ الْصِدّیقینْ🩸
🍃چلّه شانزدهم🍃روز بیستم
🩸هدیه به شهید :
« عباس آبیاری »
🗒 دوشنبه ۱۴٠۲/٠٥/١٦
بیستم محرم الحرام 🏴🏴
یکمرتبه «زيارت وارث»
📿١٠٠ مرتبه ذکر شریف صلوات همراه با (و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ)
1️⃣برای سلامتى وتعجيل درفرج حضرت وليعصر عج🤲
2️⃣سلامتی رهبرعزیزمان وسربازان گمنام امام زمان🤲
3️⃣خوشبختی وعاقبت بخیری جوانانمان
4️⃣ آمرزش امواتمان🤲
5️⃣وبه نیت حوائج دوستان عزیزمون🤲
6️⃣شفای مریضان ورفع مشکلات جمیع مومنین ومومنات🤲
7️⃣حفظ کشورعزیزمان دربرابردشمنان قسم خورده اسلام ومسلمین🤲
🥀💠🥀💠🥀💠🥀💠
🌱 قُربَةً اِلَی اللّٰه 🌱
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🩸«بِسْمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِدیقینْ»🩸
اَلْسَلٰامُ عَلَیْکَ یاٰ اَباٰعَبْدِالله (ع)
✏️لیست اسامی شهدا«چله ی شانزدهم»
•┈┈┈✾••🥀🥀🥀 •┈┈┈✾
١_شهیده حضرت فاطمه زهرا (س) 🌴
٢_ شهید سردار حاج قاسم سلیمانی 🌴
٣_شهید ابراهیم هادی 🌴
٤_شهید مجید قربانخانی 🌴
٥_ شهید داریوش رضایینژاد 🌴
(سالروز شهادت)
٦_ شهید حمیدرضا باب الخانی🌴
٧_شهید سید روح الله عجمیان 🌴
٨_شهید علی اصغر الیاسی 🌴
٩_شهید مصطفی صدر زاده 🌴
١٠_شهید وحید نومی گلزار🌴
١١_شهیده شمسی مرادی🌴
١٢_ شهید روح الله کافی زاده🌴
١٣_شهید مصطفی علیدادی🌴
١٤_شهید ایمان خزاعی نژاد🌴
١٥_شهید مصطفی اردستانی🌴
١٦_شهید حسین ولایتی فر🌴
١٧_شهید عدنان سابوته 🌴
١٨_شهید حجت الله رحیمی🌴
١٩_شهید عباس بابایی🌴
(سالروز شهادت)
٢٠_شهید عباس آبیاری🌴
٢١_شهيد علی اکبر جَزی
٢٢_ شهید محسن حججی
(روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم)
٢٣_شهید علیرضا ماهینی
٢٤_شهید علی اصغر بنافتی زاده
٢٥_شهید عباس کردانی
٢٦_شهید حاج کاظم رستمی
٢٧_شهید سید حسین صادقی
٢٨_شهید عباس حاجی زاده
٢٩_شهید منصور طالبی
٣٠_شهید سید احسان میر سیار
٣١_ شهید حسینعلی پور ابراهیمی
٣٢_شهید مجید بقایی
٣٣_شهید نورعلی شوشتری
٣٤_شهید میلاد حیدری
٣٥_شهید عبدالمطلب اکبری
٣٦_شهید مرتضی کریمی
٣٧_شهید محمد جواد خجسته
٣٨_شهید حاج حمید تقی زاده
٣٩_شهید سعيد طوقانی
٤٠_شهید علی سلگی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
شهید عباس آبیاری
شهید مدافع حرم
نــام :عباس
نـام خـانوادگـی :آبیاری
نـام پـدر :اصغر
تـاریخ تـولـد :۱۳۷۰/۱۰/۰۸
مـحل تـولـد :تهران
سـن :۲۴ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
مـلّیـت :ایرانی
جـزئیات شـهادت
تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۱۰/۲۱
کـشور شـهادت :سوریه
مـحل شـهادت :سوریه
نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری
اطـلاعات مـزار
مـحل مـزار :بهشت زهرا سلام الله علیها
وضـعیت پـیکر :جـاویدالاثـر
موقـعیت یـادبود در گـلزار شـهدا
قـطعـه :۵۰
ردیـف :۱۱۷
شـماره :۲۴
شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» متولد ۸ دی ماه سال ۷۰ که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حریم و حرم اهلبیت(س) راهی سوریه شده بود، در ۲۱ دی ماه سال ۹۴ به دست تروریستهای تکفیری در خانطومان به قافله شهدا میپیوندد.
بسیجی شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» قهرمان رشته رزمی هاپکیدو بود. اما او به قهرمانی در این دنیا بسنده نکرد و حکم اصلی قهرمانی را از صاحب اسمش حضرت عباس(ع) و در دفاع از حریم عقیله بنیهاشم گرفت. دو سال بیوقفه پیگیر کارهای رفتنش بود و در نهایت وقتی اربعین سال ۹۴ به کربلا میرود، کنار ضریح منور قمر بنیهاشم درد دل میکند و از علمدار کربلا میخواهد مقدمات دفاع از حرم خواهرش را نصیب او کند و همانجا نذر آب میکند. عباس ۴۶ روز آب خالص نمیخورد تا روزی که برای دفاع و زیارت به حرم حضرت زینب(س) میرود. بعد از دلاوریهای بسیار سرانجام چند روز بعد از پانهادن در ۲۴ سالگی، مدال شهادت را دریافت میکند. تروریستهای داعشی که تاب دلاوریهای این جوان را نداشتند، پیکر او را به اسارت گرفته و اربا اربا میکنند و در نهایت بعد از چندین ماه در مبادلهای بخش کوچکی از بدن را تحویل میدهند. شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» متولد ۸ دی ماه سال ۷۰ که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حریم و حرم اهلبیت(س) راهی سوریه شده بود، در ۲۱ دی ماه سال ۹۴ به دست تروریستهای تکفیری در خانطومان به قافله شهدا میپیوندد.
┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈
دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇
@demao_shohada
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
گفتوگو با مادر شهید مدافع حرم دهه هفتادی:
داعشیها برای انتقام گرفتن «عباسم» را اِرباً اِربا کردند/ پسرم برای سوریه رفتن، نذر آب کرد.
گفتوگو با «شهلا فریادرس» مادر این شهید بزرگوار :
عباس آقا فرزند چندم شما بود؟
من چهار فرزند دارم که عباس فرزند سوم و تک پسر بود.
پسرتان خصوصیت اخلاقی خاصی در دوران کودکی داشت؟
از بچگی یک خصوصیت اخلاقیای که داشت، حجب و حیا و غیرت بود. وقتی هنوز مدرسه نمیرفت، او را در کلاس ژیمناستیک ثبتنام کردیم، روز اول که رفت، گفت «دیگر نمی روم،» گفتم«چرا مامان جان؟»که گفت «لباسهایشان بد است، من دوست ندارم.» حدود هفت سالگی او را در کلاس فوتبال ثبتنام کردیم که آن را هم نرفت و گفت«لباسش کوتاه است و من دوست ندارم پاهایم بیرون باشد.» این حجب و حیا و غیرت در او ماند تا زمانی که شهید شد.
وقتی بزرگ شد، چه خصوصیت بارز اخلاقی داشت؟
عباس ۲۴ سالگی به شهادت رسید. در این ۲۴ سالی که از خدا عمر گرفت، چشمش به صورت نامحرم نیفتاد و هر موقع میخواست با خانم نامحرمی صحبت کند، سرش پایین بود.
دانشگاه هم رفته بود؟
نه، به خاطر اینکه دو سال پیگیر کارهای رفتنش بود. اوایل ما نمیدانستیم که در حال انجام کارهایش برای اعزام به سوریه است ولی بعد از مدتی مطلع شدیم. در مورد دانشگاه نرفتن میگفت«اگر بخواهم دانشگاه بروم، پیگیریام برای رفتن به سوریه، کمرنگ میشود.»
شما و پدرش چه سبک زندگی و روش تربیتی داشتید که پسرتان در مسیر اهلبیت قدم گذاشت و شهید شد؟
باید لقمه و پولی که در خانه آورده میشود، حلال باشد. پول حلال روی بچه تاثیر میگذارد. در زندگی ما هیچ وقت حتی یک قران پول حرام نیامد. خدا را شکر میکنم که پولی که در زندگی ما آمده، حلال بوده است. عقیده دارم که دوران بارداری نیز خیلی مهم بوده و شرط است. در آن دوران غذا یا خوراکی هیچ کس را نخوردم و نماز، قرآن و ذکرها را میخواندم. زمان شیردهی هم به همین شکل بود. عباس طوری زندگی کرد که تا روز رفتن به من و پدرش دروغ نگفت. در کل اهل دروغ گفتن نبود، یعنی همانطور که ظاهر بسیار زیبایی داشت، زیبایی باطنش هزار برابر بود و باطن بسیار خوبی داشت.
عباس آقا رزمیکار بود، در این باره توضیح بدهید.
عباس، رشته رزمی را از همان دوران کودکی دوست داشت و حدود ۱۵ سالگی وارد رشته رزمی شد. در رشته رزمی هم بسیار موفق بود و به قهرمانیهای متعدد رسید و مدالهای زیادی کسب کرد. هاپکیدو رشتهای است که نمیتوانند به خارج بروند، از کره استاد میآوردند و او در اینجا در مبارزه امتحان میگرفت و حکم قهرمانی را میداد. عباس قهرمان و استاد رشته رزمی هاپکیدو بود.
پدر عباس آقا پاسدار هستند؟
بله ولی الان بازنشسته شده و جانباز دوران جنگ هم است. از ۱۳ سالگی و ابتدای جنگ در منطقه بود. بعد که ازدواج کردیم تا سال ۷۳ در منطقه بودیم. بعد از جنگ برای پاکسازی مناطق مینگذاری شده و تفحص شهدا میرفت. ما دزفول بودیم که مدتی برگشتیم و عباس در تهران دنیا آمد و دوباره رفتیم و تا سه سالگی عباس، در دزفول بودیم.
پس پسرتان از همان دوران کودکی با ایثارگری آشنا بود؟
همسرم عباس را از همان دوران خردسالی با خود به تفحص شهدا و پادگان میبرد. از دوران کودکی با تمام سلاحها آشنا شده بود. بزرگتر هم که شد بهتر و بیشتر آشنا شد و در مسابقات تیراندازی سپاه شهریار همیشه مقام اول را کسب میکرد.
سپاهی بود؟
نه عباس بسیجی بود ولی به سپاه شهریار میرفت.
روز وداع با پیکر پسرتان در معراج شهدا، راجع به نذر عباسآقا برای رفتن به سوریه گفتید، در این باره توضیح میدهید؟
بالاترین و بهترین قهرمانی عباس این بود که شهادتش را آقا حضرت عباس(ع) امضا کرد، چون هر کجا میرفت تا به سوریه برود، این کار نمیشد تا اینکه اربعین سال ۹۴ به کربلا رفت.
میخواست از کربلا به سوریه اعزام شود چون از کربلا راحتتر اعزام صورت میگرفت که آنجا هم اعزام نشد. وقتی برای زیارت به حرم صاحب اسمش حضرت عباس رفته و گفته بود«یا حضرت عباس(ع)،۲۴ سال به اسم شما زندگی کردم، مامان، بابا و همه فامیل میگویند که یک سر سوزن از غیرت، شهامت، منش و خصوصیات شما را دارم، مامان میگوید که پایت را جای پای حضرت عباس(ع) گذاشتهای، نذر میکنم تا موقعی که مدافع حرم نشدم و به زیارت خانم زینب(س) نرفتهام، آب خالص نخورم.» آنجا نذر میکند که تا موقع رفتن به سوریه آب خالص نخورد. من همیشه در خانه به عباس میگفتم «عباس، پایت را جای پای حضرت عباس(ع) گذاشتهای» که میپرسید «از کجا میدانی مامان؟» میگفتم «از همانجایی که خودت میدانی.» عباس خودش متوجه شده بود که آقا نذرش را قبول کرده است و روی نذرش ماند. وقتی برگشت، گفت «میخواهم به مشهد بروم و با پاسپورت افغانستانی به سوریه بروم.»
ما نگذاشتیم این کار را انجام دهد. تا اینکه پدرش به عباس گفت «من شش روز برای دوره آموزشی میخواهم بروم، تو هم بیا.» بعد از اتمام دوره و وقتی به سوریه رفت، روز ۱۵ دی ماه بود که در حرم حضرت زینب(س) و بعد از زیارت، آب میخورد. این نذر آب، حدود ۴۶ روز طول کشید.
شما از تمام این ماجراها با خبر بودید؟هیچگاه شده بود که در کار اعزام به سوریه «نه» بیاورید؟
بله میدانستم، چرا نه میآوردم؟ما بیعتشکن نیستیم. هیچ وقت این کار را نمیکردم. ای کاش زمان عاشورا ما هم در کربلا بودیم. به حرف نیست باید عمل کرد.
از نذری هم که کرده بود، مطلع بودید؟
بله. ما تنها پدر و مادری بودیم که برای رفتن عباس، رضایت محضری دادیم، چون نمیبردند و گفته بودند که «باید رضایت محضری داشته باشید.» ما نخواستیم که لبیک گفتنمان همینطوری باشد چون لبیک باید واقعی باشد. میگفتیم یا امام حسین(ع)، ما همیشه و هر زمان که بخواهید هستیم و خدا را شکر که خدا قبول کرد.
عباس آقا توصیه یا صحبت خاصی داشت؟
عقیده عباس همیشه به داشتن غیرت و حجب و حیا بود. میگفت«چه زن و چه مرد باید به شخصیت خود نگاه کند و لباس بپوشد. لباس انسان شخصیتش را نشان میدهد.» معتقد بود که زن و مرد باید از نگاه نامحرم پرهیز کنند و عفت کلام داشته باشند. به احترام به بزرگترها را نیز خیلی تاکید داشت.
احترام پدر و مادر را به چه شکل نگه میداشت؟
عباس روی حرف ما، حرف نمیزد و به همه شکل احترام ما را نگه میداشت.
چقدر روی ولایتفقیه حساس بود؟
برای ولایت و ولیفقیه احترام خاصی قائل بود و کسی نمیتوانست حرفی نامربوط در این باره جلوی او بزند و واقعا از ولایت فقیه پیروی میکرد. در زمان فتنه ۸۸ با اینکه سن کمی داشت ولی به شدت فعال بود و از نظام و ولایت دفاع کرد.
دراین باره بیشتر توضیح دهید.
عباس خیلی درباره کارهایی که آن زمان انجام میداد، صحبت نمیکرد ولی برای جلوگیری از اغتشاشات میرفت. کارها و رفتارهای فتنهگران را میدید. روز عاشورای همان سال بعد از دیدن آن صحنهها، حال بسیار بدی پیدا کرده بود و در تمام آمادهباشهای بسیج، حضور داشت.
به مستحبات هم اهمیت میداد؟
به مستحبات و حقالناس خیلی توجه داشت چراکه اگر غیر این بود که عباس، عباس نمیشد. وقتی میگویم عباس، پایش را جای پای حضرت عباس(ع) گذاشت، پس از هر نظر ایمان و اعتقاد قویای داشت.
وصیت هم کرده بود؟
به صورت کتبی خیر، ولی زبانی به من وصیت کرده بود که همیشه پشت ولایتفقیه باشید و هر زمان که نیاز شد، جلوی ظلم بایستید، همدیگر را دوست داشته و مهربان باشید.
عباسآقا چه تاریخی به سوریه اعزام شد؟
قرار بود دی ماه سال ۹۴ عباس همراه پدرش به سوریه برود که پدرش را نبردند و گفتند «انشاءالله بعد» که سر این موضوع پدرش ناراحت شد و به عباس گفته بود «من تو را بردم، ثبتنام و حمایت کردم، چطور تو را ببرند؟ تو من را تنها گذاشتی و خودت میروی» که عباس گفته بود «بابا من میروم و مطمئن هستم که پنجشنبه میآیی.» عباس ۱۲ دی ماه از خانه رفت و ۱۳ دی اعزام شد و روز ۱۵ دی ماه بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) آب خورده بود و روز ۲۱ دی ماه در خانطومان سوریه به شهادت رسید.
نحوه شهادت عباس آقا را میدانید؟
بعد از شهادت عباس، همسرم نیز به عنوان مدافع حرم به سوریه رفته بود. آنجا فیلمی که توسط داعش گرفته شده بود را دید. عباس ساعت چهار روز ۲۱ دی ماه تیر خورده و وضعیت به شدت وخیمی پیدا کرده بود. آنها بالای یک شیار در خانطومان بودند و دو نفر از همرزمانش نیز کنارش بودند. تعریف میکنند که بعد از تیر خوردن، همرزمانش گفته بودند برگردیم ولی عباس گفته بود «نه». اینها مستقیم نیروهای داعش را میدیدند و فاصله نزدیکی با هم داشتند.
عباس میگوید «شما تمام مهمات و سلاح من را ببرید و یک نارنجک به من بدهید.» با این حرف دوستانش خندیده و به شوخی گفته بودند«با نارنجک میخواهی خودت را به شهادت برسانی؟» که عباس گفته بود «کجای کار هستید؟خود خانم دنبالم میآید.» نارنجک را میگیرد و دوستانش از شیار پایین میروند و زمانی که پنج تا از نیروهای داعش به او نزدیک میشوند، ضامن نارنجک را میکشد و آنها را به درک واصل میکند و بعد خودش به حالت سجده روی خاک میافتد و به شهادت میرسد. به خاطر اینکه عباس چند تا از فرماندهان و تعداد زیادی از نیروهای داعش را به هلاکت رسانده بود، فرمانده اصلی گفته بود زنده و مرده این آدم را باید اسیر کنید که از صبح تا حالا لبخند را به لب ما خشکانده است و هموزن دست و پایش، طلا جایزه میگذارد. بعد از شهادت، پیکر عباس را برمیدارند و سر، صورت و بدنش را اربا اربا میکنند و آن را در بخشهای مختلف پخش میکنند. چند ماه بعد جمجمه، دو تا دنده و حدود یک کیلو از بدنش را در مبادله تحویل دادند که روز هفتم تیرماه مصادف با ۲۱ ماه مبارک رمضان پیکرش را دفن کردیم.