eitaa logo
🇵🇸دِمـــاٰءُالشُــــهَداءْ🇮🇷
375 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
156 فایل
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈ شروع ختم چله ی بیست و پنجم ١٤٠٣/١٠/٠٦ سوره ی فتح و ١٠٠ مرتبه ذکر استغفار ┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈ ارتباط با ادمین @Admin2shohada @Admin1shohada لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا به دوستان و اقوامتون هم اطلاع بدیدتا بهره ببرن وتعداد رو به ما اعلام کنید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸دِمـــاٰءُالشُــــهَداءْ🇮🇷
دوستان سلام وقت بخیر🌹🌹❤️❤️ همینطور که این متن رو خوندیداین شهید خیلی غریب هستند اگر موافق باشید بمنا
دوستان لطفا در نظر داشته باشید هر نفر باید 350 مرتبه صلوات بخونن تا به تعداد 40 نفر 14000 مرتبه صلوات ختم بشود. چون عده ای از دوستان کمتر از 350 مرتبه اعلام کرده اند. با تشکر از شما. التماس دعا. اجرتون با شهدا 🙏🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا ما تو سوریه جنگیدیم؟ ‌ 🔹احتمالا شما هم با این سوال روبه‌رو شدید که چرا ایران باید بره تو کشورهای دیگه مثل سوریه مبارزه کنه؟ 🔹یه پرسش قدیمی که اینجا به ساده‌ترین شکل بهش جواب دادیم.
مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کرده اند و خدا هم خودِ آنها را از یادشان برده است. ✅ امضاء : شهید مهران (علی) بلورچی
این عکسو پخش کنید💚 شاید دل مادراین دوشهید شاد بشه و راضی بشه 💔:))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام نفاق و فساد هر آنچه عقده از بچه‌های رزمنده مدافع حرم داشتن، در این چند روز پای کار آوردن اما شما کوچکترین صدایی از سازمان و ارگانی شنیدید در دفاع از یک رزمنده جانباز مدافع حرم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠 🩸 بِسم‌رَبِّ‌الشُهَدا‌وَالصِدیقینً🩸 🍃چلّه یازدهم🍃روز بیست و پنجم🍃 ✨هدیه به حسن مختارزاده✨ 🗓️ سه شنبه ١٤٠١/١٠/٢٠ 🌹حدیث شریف کساء و 📿 ١٠٠ مرتبه ذکر شریف يا صاحب الزمان ادرکنی🌹 1️⃣برای سلامتى وتعجيل درفرج حضرت وليعصر عج🤲 2️⃣سلامتی رهبرعزیزمان وسربازان گمنام امام زمان🤲 3️⃣خوشبختی وعاقبت بخیری جوانانمان 4️⃣ آمرزش امواتمان🤲 5️⃣وبه نیت حوائج دوستان عزیزمون🤲 6️⃣شفای مریضان ورفع مشکلات جمیع مومنین ومومنات🤲 7️⃣حفظ کشورعزیزمان دربرابردشمنان قسم خورده اسلام ومسلمین🤲 🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 🌱 قربهً اِلیَ اللّه 🌱
🌷لیست اسامی شهدا🌷 🍃 ((چله یازدهم))🍃 ١_شهیده خانم فاطمه زهرا (س)🌴 ٢_سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🌴 ٣_شهیدحضرت حمزه(عموی پیامبر)🌴 ٤_شهید سید منوچهر مُدِق🌴 ٥_شهید سیدعبدالحسین دستغیب🌴 ٦_شهید علی اکبر دهقان توران پشتی🌴 ٧_شهید حمید پورنوروز 🌴 ٨_شهید عبدالحسین برونسی🌴 ٩_شهید محمد شالیکار🌴 ١٠_شهید جواد افقری🌴 ١١_شهید مهدی شکوری 🌴 ١٢_شهید سید روح الله عجمیان🌴 ١٣_شهید محمد شکری🌴 ١٤_شهید محمود رضا ساعتیان🌴 ١٥_شهید محمود داسدار🌴 ١٦_شهید محمد حسین حدادیان 🌴 ١٧_شهید ابراهيم هادی🌴 ١٨_شهید غلامعلی دهجو🌴 ١٩_شهید محسن قوطاسلو🌴 ٢٠_شهید عبدالمهدی مغفوری🌴 ٢١_شهید دانیال رضازاده 🌴 ٢٢_شهید محمد رضا الوانی🌴 ٢٣_شهید حسن انتظاری🌴 ٢٤_شهید سید ابوالفضل ندیمی 🌴 ٢٥_شهید حسن مختارزاده 🌴 ٢٦_شهید سعید سیاح طاهری ٢٧_شهید هادی زاهد ٢٨_شهید حسین زینال زاده ٢٩_شهید روح الله صحرایی ٣٠_شهید حیدر ریکا ٣١_شهید نور علی شوشتری ٣٢_شهید علی اصغر الیاسی ٣٣_شهید علی تمام زاده ٣٤_شهید عین الله مصطفایی ٣٥_شهید سید اسماعيل سیرت نیا ٣٦_شهید حمید شفیعی ٣٧_شهید سید مجتبی صالحی ٣٨_شهید علی ماهانی ٣٩_شهید سید مهدی سادات ٤٠_شهید فرید کرم پور
شهید مدافع امنیت حسن مختارزاده
روایت وداع با شهید دهه‌هشتادی امنیت/ درددل مادر شهید «حسن مختارزاده» با نسل جوان چه بود؟! معراج‌الشهدا مهمان تازه‌ای دارد. پاهایم مرا به شوق دیدن این مهمان راهی خیابان بهشت می‌کند. سرما می‌خورد روی گونه‌هایم و زیرپاهایم برگ‌ها خش‌خش صدا می‌کنند. فکرم اما نه سردی هوا را حس می‌کند نه خش‌خش برگ‌ها را. زودتر از من خودش را رسانده کنار این مهمان! شاید جایی کنار پیکرش. به خودم که می‌آیم روبه روی حسینیه معراج ایستاده‌ام. تا چشم در آن تاریکی کار می‌کند کفش به چشم می‌خورد و کفش که پشت در حسینیه جفت شده‌اند. چه مهمانی باشکوهی! پس کفش‌های مهمان کو؟! سوالم را بی‌جواب می‌گذارم و کفش‌های جفت‌شده‌ام را جایی همان حوالی می‌گذارم! چشمم که به آن جمعیت می‌خورد جمله‌ام را تغییر می‌دهم و زیرلب می‌گویم:« معراج‌الشهدا میزبان دارد.» مگر نه اینکه این همه انسان عاشق به شوق او به این مهمانی دعوت شده‌اند پس معراج میزبان دارد نه مهمان. اینکه می‌دانم این میزبان یک جوان دهه هشتادی‌است گرمای دلم می‌شود. قدم‌های بعدی‌ام را استوارتر برمی‌دارم تا خودم را برسانم به پیکرش! *رفاقت به سبک دهه هشتادی‌ها! دورش را گرفته‌اند. یک سیل آدم عاشق که به شوق دیدنش آمده‌اند. جوان و پیر فرقی نمی‌کند. ردیف اول انگار سهم دهه‌هشتادی‌ها است؛ دهه‌هشتادی‌هایی از جنس خودش که آرام پیغام‌شان را در گوش حسن نجوا می‌کنند:«سلام ما رو به ارباب برسون رفیق، حالا که میری به بی‌بی زهرا(س) بگو توفیق سربازی امام زمان(عج) رو نصیب ما هم بکنه، یادت نره بگی اسم ما هم تو لیست شهدا بزارند، تو لیست فدایی‌های حضرت مهدی(عج)!» و بعد صدای هق‌هق گریه است که امان می‌برد از کلمات! او اما آرام خوابیده و گوش می‌سپارد به این همه دل گویه، روی صورتش رد چند زخم است. تاب دیدن ندارم سربرمی‌گردانم! * زخم‌‍ های صورتش برگی از تاریخ است سوال از زخم‌ها می‌پرسید؟! می‌گویم. تاب شنیدن دارید؟! نامش«حسن‌مختارزاده» است. متولد 1380 و طلبه. از همان روزهای اول اغتشاشات دلش غم دار جان و مال مردم بود. به همین خاطر اعلام آمادگی کرد تا در بسیج به عنوان یک مدافع امنیت، ماموریت آرام‌سازی اغتشاشات تهران را برعهده بگیرد. ۲۶ آبان همراه با برادرش در حال بازگشت از مأموریت آرام سازی بود که بر اثر روغن و گازوییل ریخته شده توسط اغتشاش‌گران در مسیر حرکت، دچار سانحه می‌شود و یکی از اغتشاش گران با خودرو از روی بدن وی گذر می‌کند. پس از ۲۲ روز بستری در حالت کما عصر جمعه ۱۸ آذرماه به فیض شهادت نائل می‌شود. زخم‌‍ های صورتش برگی از تاریخ است؛ برگی برای رسوایی اغتشاشگران. چشم‌ها سرخ، صورت‌ها نمدار، شانه‌ها لرزان. هر که را که می‌بینم حال و روزش همین است. صدای یا زهرا(س) می‌آِید و حسن از میان آن شلوغی برای وداع اختصاصی با مادرش دعوت می‌شود. مداح زمزمه می‌کند:« جوانان بنی‌هاشم بیایید. علی را بر در خیمه رسانید. خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم!» لرزش‌های شانه پدرش شدت می‌گیرد، گویی حرف دلش را به زبان آورده باشند. یک عمر روضه برایش مجسم می‌شود. یک عمر روضه علی‌اکبر که شنیده. دهه‌هشتادی‌ها می‌آیند و حسن را بدرقه می‌کنند. *زینب‌ها باید بمانند علمداری کنند! حالا حسن می‌ماند و مادر، البته این مادر و این دل بزرگ اجازه می‌دهد تعدادی از دختران هم‌سن و سال حسنش هم در این وداع بمانند. صحبت‌ها دارد برایشان. اگر علی‌اکبرش رفته. زینب‌ها باید بمانند و علمداری کنند. زینب‌ها باید بمانند و تبین کنند. آرام صورت پسرش را نوازش می‌کند و می‌گوید:«خواسته من از شما این است که حجاب‌تان را محکم بگیرید. زینب وار و زهراگونه باشید چرا که تربیت نسل‌های بعد با شماست. شماها می‌توانید یک نسل را تغییر دهید. بدانید مسئولیت سنگین‌تری روی شانه ما زنان است. مخصوصا شما جوان‌ها. پس حجاب‌تان را محکم بگیرید و زینب‌وار زندگی کنید.» نگاهش که به صورت حسن می‌افتد رشته کلامش مثل دلش آشفته می‌شود. مکث می‌کند. می‌گویم داشتید از وظیفه‌ما زنان و دختران می‌گفتید. سر تکان می‌دهد به نشانه تایید و دست‌هایش دوباره مشغول نوازش صورت شهیدش می‌شود:« خیمه ولایت را حفظ کنید. جان و مال و بچه‌هایمان فدای این ولایت باشد. همانطور که می‌دانید جمهوری اسلامی حرم است و هر که بخواهد به انقلاب و جمهوری اسلامی آسیب برساند دشمن ماست. فرقی نمی‌کند چه آمریکا باشد چه اغتشاشگر. از این خیمه مراقبت کنید.» *می‌شود برایمان دعای شهادت کنید؟! یکی از دختران دهه‌هشتادی طاقت نمی‌آورد و می‌گوید:« حاج‌خانم میشه برامون دعای شهادت کنید؟ شهادت در رکاب امام زمان؟!» مادر شهید سرش را به آغوش می‌گیرد گویی همه این دختران فرزند خودش باشند؛ می‌گوید:« ما فکر می‌کنیم همه راه را ما باید برویم. ما باید همانی را که گفتند رعایت کنند مابقی را خود اهل‌بیت هدایت‌مان می‌کنند. خودشان نظر می‌کنند و آن وقت می‌شوی شهید!»
ماجرای انشای شهادت! مهمان‌های تازه‌ای از راه می‌رسند. گوشه‌ای می‌نشیند و به مهمان‎‌های پسرش خوش‌آمد می‌گوید. فرصت خوبی است برای هم کلامی با او و دانستن از شهید حسن! نامش «فاطمه محمددادخواه» است و از اعضای کادر درمان. حسن فرزند دومش است و نور دیده‌اش. لب می‌گشاید و برایم می‌گوید:«پسر مهربان و خوش دلی بود. بلند پرواز بود. شاید بلندپروازی را هم از من به ارث برده. همیشه وقتی کاری را شروع می‌کرد بهترین درجه را برای آن متصور می‌شد و به اصطلاح دست بالا می‌گرفت. شهادتش هم از همین اخلاقش است که بهترین عاقبت را برای خودش در نظر گرفت.» دلم می‌خواهد بدانم شهید حسن قبل از این، گوش مادر را آشنا کرده به واژه مادر شهید یا نه؟! که اگر روزی کسی در خانه را زد و خبر شهادتش را آورد، دلش هری نریزد و پاهایش سست نشود از شنیدن این واژه ؟! از شنیدن ترکیب اسم حسن و با واژه خونین شهید؟ سوالم افکارش را می‌برد به سال‌های دور به روزهایی که حسنش 9 ساله بود. می‌گوید:« 9 سالش که بود یک روز پدرش سری به اتاق حسن زد تا کتاب‌هایش را مرتب کند. حسن خانه نبود. چند دقیقه که گذشت دیدم صدای گریه حاج‌آقا بلند شد. خودم را رساندم به اتاق و پرسیدم برای چه گریه می‌کنید؟! یک کاغذ نشانم داد. حسن انشایی نوشته بود و آرزوی شهادت کرده بود. من این را می‌دانستم که حسن یک روز به این آرزو می‌رسد!» *می‌دانست رفتنی است! کلمه‌ها محکم ادا می‌شوند. صورتش نشانی از اشک ندارد. عجیب است. اوست که دل ناآرام مهمان‌های حسن را تسلی می‌دهد. شاید هم دارد علمداری می‌کند. اما گاهی وقتی صحبت از حسن سمت و سویی پیدا می‌کند، صدایش می‌لرزد. برایم می‌گوید:« باهوش و مستعد بود.گفتم مثل من پزشکی بخوان و از این راه به مردم خدمت کن اما دلش می‌خواست در حوزه به مردم خدمت کند. می‌گفت حوزه را که به درجات عالی برساند پزشکی هم می‌خواند. من هم همین کار را کرده بودم هم پزشکی خواندم و هم حوزه. در شبانه روز بیشتر از 3 ساعت نمی‌خوابید. درس می‌خواند. غریق‌نجات بود و بعد از درس سرکار می‌رفت. شب‌ها هم داوطلبانه برای نگهبانی به حرم حضرت معصومه(س) می‌رفت. مخصوصا این اواخر که حادثه شاهچراغ پیش آمد مصمم‌تر بود برای نگهبانی از حرم. دلش می‌خواست خادم حرم بشود.گاهی می‌گفتم مادر مگر عجله داری که همه کارهایت را باهم انجام می‌دهی؟! انگار عجله داشت. انگار می‌دانست که زود قرار است پر بکشد.» این واژه ها همان واژه هایی هستند که صدایش را می‌لرزانند. دلش را هم همینطور. باید گذر کرد و نپرسید. باید فقط گوش بود و هرچه که دل می‌گوید را شنید. *حسن شهادتش را همان روز اربعین گرفته بود! دلش آشفته است. کلماتش هم همین طور چیزی نمی‌پرسم پا به پایش دنبال خاطرات حسن می‌روم. می‌گوید:« اربعین با هم کربلا بودیم. از کربلا که آمدیم جریان اغتشاشات هم در ایران شروع شد. از همان روز داوطلبانه با برادرش راهی شد تا در تامین امنیت کشور سهیم باشد. از اربعین خدمت کرد و فاطمیه اجرش را با شهادت گرفت. حسن هیئتی بود. فاطمیه برایش فرق داشت. لباس سیاه را از تنش در نمی‌آورد. گاهی که می‌گفتم مادر پیرهن مشکی‌ات را دربیاور. می‌گفت من پیرهن عزای حضرت فاطمه(س) را پوشیدم.» به تو فکر می‌کنم حسن! به این که اربعین خودت را به کربلا رساندی و به کاروان امام حسین علیه السلام. چه گفتی و چه شنیدی را نمی‌دانم. اما خوشا به سعادتت که اینطور حضرت مادر نگاهت کرد. خوشا به سعادتت که در راه حفظ دین و وطنت در رکاب امام زمان عجه الله تعالی فرجه الشریف شهید شدی. *حسنم را به تو سپرده بودم چه شد مادر؟! برایم آرام خاطرات حسن را نجوا می‌کند و با چشم، مهمان‌های پسرش را نظاره می‌کند. چشمش که به پسر بزرگ‌ترش می‌افتد می‌گوید:«حسن ورزشکار بود مدال داشت. چهارشانه بود و تند و تیز. دو برادر با هم برای حفظ امنیت می‌رفتند. همیشه پسرم محمد را با اینکه بزرگ‌تر بود به حسن می‌سپردم. می‌گفتم حسن، مراقب محمد باش اما این‌بار حسن را به محمد سپردم. وقتی خبر شهادت را آوردند، فقط می‌گفتم محمد، حسنم را به تو سپرده بودم چه شد مادر؟!» لحظه‌های آخر وداع است. دلش می‌خواهد برود و یک بار دیگر حسن را به آغوش بگیرد. خوب نگاهش کند. یکی یکی اعضای صورتش را بخاطر بسپارد برای روزهای دلتنگی. به جای یک عمر، حسن را ببیند و مشتش را پر کند از عطر تن او. همانطور که به سمت پیکر می‌رود می‌گوید:« این دوماه حسن بیشتر اوقات ماموریت بود. گاهی می‌گفتم مادر دیگر کافی است استراحت کن می‌گفت نه مادر من برای ولایت می‌روم برای دفاع از دین و ولایت‌مان می‌روم که رهبرم تنها نماند.»
حدیث شریف کساء عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ فَقَالَ یا فاطِمَهُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ 1 فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ 2 فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ لى یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ 3 فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ 4 ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِساَّءِ 5 فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخاَّصَّتى وَحاَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً 6 فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَیا سُکّانَ سَمواتى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّهِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها 7 فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبِطَ اِلَى الاْرْضِ لاِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَهَبَطَ الاْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىّ
ُ الاَْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَالاِْکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ لاِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً 8 فَقالَ عَلِىُّ لاَبى یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَاللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَهُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَهِ 9 فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه 10
1_2643259306.mp3
14.19M
حدیث شریف کساء 🎤صوت حاج مهدی سماواتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2120063371.mp3
8.21M
📝 عزیززهرا ای دادرس بی پناهان کجایی؟ صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور سرعت مناسب برای قرائت روزانه