eitaa logo
🇵🇸دِمـــاٰءُالشُــــهَداءْ🇮🇷
379 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.1هزار ویدیو
166 فایل
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈ شروع ختم چله ی بیست و پنجم ١٤٠٣/١٠/٠٦ سوره ی فتح و ١٠٠ مرتبه ذکر استغفار ┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈ ارتباط با ادمین @Admin2shohada @Admin1shohada لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 آن شب هوا بارانی بود ما هم در سنگر خوابیده بودیم نیمه های شب، باران شدیدتر شد و آب به داخل سنگر نفوذ کرد. ◇ من بیدار شدم و دیدم همه جا خیس شده خواستم بچه ها را بیدار کنم که دیدم حسین نیست. ◇ از سنگر خارج شدم همینطور که در حال مشاهده اطراف بودم احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان می خورد. ◇ حسین را دیدم که در آن نیمه شب و باران شدید به نماز ایستاده بود. 👤 راوی: آقای علی میر احمدی 📘 در کتاب نخل سوخته ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
✍حالات معنوی سوختن و گریستن با اشعار عارفانه سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... 🔹یک بار محتاج مسئول قرارگاه را برای شناسایی منطقه به هور بردم محمد حسین یوسف الهی مسئول شناسایی بود و می بایست برای توجیه همراه ما بیاید. 🔸سه تایی سوار قایق شدیم او سکان را به دست گرفت و راه افتادیم داخل هور همین طور که می رفتیم زیر لب اشعاری را زمزمه می کرد کم کم صدایش بلندتر شد و به طور واضح خطاب به محتاج شروع به خواندن کرد... 🔹نیمی ام ز آب و گل نیمی ام ز جان و دل نیمی ام لب دریا نیمی همه دردانه... 🔸گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه... 🔹من بی سر و دستارم در خانه خمارم یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه... 🔸حالات عجیبی داشت انگار توی این عالم نبود بنده خدا محتاج که با این حالات محمد حسین آشنایی نداشت خیلی تعجّب کرده بود. 🔹نگاهی به او می کرد و نگاهی به من رو کرد به من گفت این حالش خوب است گفتم نگران نباش این حال و احوالش همین طور است. 🔸با اشعار عارفانه سر و سری داشت و با توجّه به محتوای اشعار حالات معنوی خاصی به او دست می داد گاهی سر شوق می آمد و می خندید و گاهی هم می سوخت و می گریست. 💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات ۷۰_۶۸ راوی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی... حیدر ❬اللّٰھم‌صَلِّ‌عَلۍمُحَمـَّدوآلِ‌مُحَمـَّد!❭