بابڪ اگر میدید ڪسی توان مالے رفتن
بہ ڪلاس زبان نداره براشون ڪلاس
انگلیسی و عربی میگذاشت.📚
بیشتر سعے میڪرد بہ بچہ ها کمک کنہ،
تحقیق میڪرد افراد نیازمند روپیدا ڪنه
وازنظر درسی وآموزشی بہ اون هاکمک کنہ
معلم خیلی خوبی برای بچہ های محل و
کسانی کہ دوستانش معرفی می کردن بود
،وقتی به ڪسی قول میداد کہ تایم برای
آموزش داشتہ باشہ،🕰
تمام سعی اش رو
میڪرد ڪہ بد قول نشہ اگر فڪر میڪرد
نمیتونہ تایم داشتہ باشہ اصلا قول نمیداد
چون دوست نداشت بد قول بشہ.
براش مهم نبود ڪہ چقدر زمان میگذره.
میزان یاد دهی براش اهمیت داشت🌝💛
#داداش_بابکم
#خاطره💌
کلاس های بسیج با هم بودیم...
و طولانی بود کلاس ها،
یه روز بحث تحلیل و تفسیر طول کشید،
خوردیم به اذان مغرب.
گفتن پنج دقیقه صبر کنید کلاس تمومشه،
ما هم قبول کردیم...
بعد از دو دقیقه صدای اذان بلند شد،
و استاد مشغول صحبت بود...
که یک دفعه بابک باصدای بلند گفت:
آقای فلانۍ ، دارن اذان میگن...
بذارید برای بعد نماز!
همه برگشتیم یه نگاش کردیم و یه نگاه به استاد،
بعدش بابک گفت:
خب چیه اذانه نمیاید!
باشه خودم میرم...
بلند شد خیلی راحت و شیک درو باز کرد رفت برای وضو،
استادم بندهخدا دید اینجوریه گفت باشه بریم نماز بخونیم.
#داداش_بابکم✨
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک تماس از طرف شهید بابک..!! 🥲
#داداش_بابکم
کلاس های بسیج با هم بودیم...
و طولانی بود کلاس ها،
یه روز بحث تحلیل و تفسیر طول کشید،
خوردیم به اذان مغرب.
گفتن پنج دقیقه صبر کنید کلاس تمومشه،
ما هم قبول کردیم...
بعد از دو دقیقه صدای اذان بلند شد،
و استاد مشغول صحبت بود...
که یک دفعه بابک باصدای بلند گفت:
آقای فلانۍ ، دارن اذان میگن...
بذارید برای بعد نماز!🤲
همه برگشتیم یه نگاش کردیم و یه نگاه به استاد،🙄
بعدش بابک گفت:
خب چیه اذانه نمیاید!
باشه خودم میرم...😊
بلند شد خیلی راحت و شیک درو باز کرد رفت برای وضو،
استادم بندهخدا دید اینجوریه گفت باشه بریم نماز بخونیم.🤍🧎♂
#خاطره
#داداش_بابکم