#عاشقانه_شهدا🙃🍃
نزدیکِ در بهم گفت:
رفتم کربلا زیر قبهیِ امامحسین(ع) گفتم که
آقا...برام پدری کنید
فکر کنید منم علیاکبرتون
هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون
انجام بدید برای منم انجام بدید..💍
همسر#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
خرید عقدمان یک حلقه ۹۰۰ تومانی بود
برای من.همین و بس!
بعد از عقد رفتیم حرم
بعدش گلزار شهدا
شب هم شام خانهی ما
صبحِ زود مهدی برگشت جبهه..!
همسر#شهیدمهدیزینالدین
#عاشقانه_شهدا🙃🍂
وقتےمیومدخونہ
دیگهنمیذاشتمنکارکنمـ
زهرارومیذاشتروپاهاش
وبادستبہپسرمونغذامیداد
میگفتم : یکےازبچہهاروبدهبہمن!
بامھربونےمیگفتـ :
نہشماازصبحتاحالا
بہاندازهکافےزحمتکشیدی؛🌿
دوستاشبہشوخےمیگفتن :
مهندسکہنبایدتوخونهکارکنہ!
میگفت: منکہاز#حضرتعلے؏
بالاترنیستم؛مگہبہ#حضرتزهرا
کمكنمیکردند✨؟!
#شھیدعباسبابایے
#عاشقانه_شهدا
با چندتا از خانواده های
سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم🏢
یه روز که حمید از منطقه اومد،
به شوخی گفتم:" دلم میخواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدن ومن هم کشته شدم
اونوقت برام بخونی
فاطمه جان شهادتت مبارک!"😓❤️
بعدشروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم😅
دیدم ازحمید صدایی در نمیاد😢
نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه😭
جا خوردم😳گفتم:" تو خیلی بی انصافی!☹️هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو،اونوقت طاقت اشک ریختن من رو نداری و نمیزاری من گریه کنم،حالا خودت نشستی و جلوی من گریه میکنی؟😔😢
سرش رو بالا آورد و گفت:
"فاطمه جان به خداقسم اگه تونباشی💔
من اصلا از جبهه برنمیگردم"😭
عشق ❤️و عاشقی 💞را هم باید از شهدا آموخت ...!
شهدا اسوه زندگی اند؛قدرشان را بدانیم 🌹
#همسر_شهید_حمید_باکری
#عاشقانه_شهدا
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
خودم مـوها و ریـش
حمید را ڪوتاه میڪردم و
همیشہ هم خــراب میشد.
مـوهایش آن قــدر
چیــن و چــروڪ داشت
ڪہ چیــز؎ معلــوم نبود😅
بعــد از اصــلاح
جلو؎ آینــہ میایستاد
و دستی در مــوهایش
میڪشید و میگفت:
تو بهتــرین آرایشگر دنیایی😇
همسر#شهیدحمیدباکری
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
روزهای جمعه میگفت: امروز میخواهم
یک کار خیر برایت انجام دهم
هم برای شما، هم برای خدا!
وضو میگرفت و در آشپزخانه میرفت
هرچقدر میگفتم این کار را نکنید من ناراحت میشوم، باعث شرمندگیِ، گوش نمیکرد!
در را میبست و آشپزخانه را تمیز میکرد :)🤍
همسر#شهیدعلیصیادشیرازی
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
وابستگیمان آنقدر زیاد بود
که زمانی که من ساعت را نگاه میکردم
و متوجه میشدم نزدیک است
از سر کار به خانه برسد
تپش قلبم شروع میشد
وقتی در خانه را میزد
تپش قلبم بیشتر میشد
و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بینهایت بود :)
همسر#شهیدسیدیحییسیدی
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
در زدند،پیک بود
نامہ آورده بود قلبم ریخت
فکر کردم شهید شده
وصیت نامہاش را آوردهاند
نامہ را گرفتم باز کردم
یک انگشتر عقیق برایم فرستاده بود
از جبهہ نوشته بود
این انگشتر را فرستادم
بہ پاس صبرها و تحملهاے تو
بہ پاس زحمتهایے کہ کشیدهاے
این را بہ تو هدیہ کردم
آرام شـدم... :)♥
همسر#شهیدعلیصیادشیرازی