💠شهید دکتر بهشتی :
ما در زير بار سختي ها و مشکلات و دشواري ها قد خم نمي کنيم.
ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند.
تنها موقعي سرپا نيستيم که يا کشته شويم، و يا زخم بخوريم و به خاک بيفتيم
و الا هيچ قدرتي پشت ما را نمي تواند خم کند.
#شهید_بهشتی
@dghjkb
💠۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام:
در زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام، یک نقطهی برجسته، مثل قلهای که همهی دامنهها را تحتالشعاع خود قرار میدهد، وجود دارد و آن عاشورا است. ۱۳۷۱/۱۱/۰۶
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
#محرم
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 منم عمار همون بچه بسیجی
🇮🇷 زخاک فکه فاو و شلمچه
🇮🇷 همون سینهزنی که میره هیئت
🇮🇷 کلاس عشق بازی باولایت......
#ما_ملت_شهادتیم
#منم_عمار
@dghjkb
🌾 به راه آمدنم را مدیونم به شما ای شهیدان....
که اگر در این طوفان بلاها دست یاریم را پذیرا نبودید غرق شده بودم....
🌾گمانم این است که با همه بار گناه شمایید که میتوانید مرا بسازید...
مرا خوب کنید...خوب از جنس خودتان...
@dghjkb
14000202-10-hale-khoob-Low.mp3
4.97M
✨امام زمانم....
🌱میان من و شما گرچه راه بسیار است،
اجازه هست که از دور عاشقت باشم ؟!
🍃جانم به لب رسیده بیا
@dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌱امام حسین علیه السلام:
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آرزویش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.
تحف العقول، صفحه248
#امام_حسین علیهالسلام
@dghjkb
🌾آلودگی هوای زمین
از حد هشدار گذشته
ودنیا، منهای تو
برابر شده با خفگی...
کجایی ای اکسیژنِ ناب حیات؟!
ریههای جهانم، تو را کم دارد...
زمان آمدنت نرسیده مهدیجانم؟
@dghjkb
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘☘☘☘☘☘☘☘
خیر در چیزی است که اتفاق می افتد؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ،
ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
🔵 ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ:
"ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..."
🍃ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ...
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﺸﺎﻧﺪﯼ
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پهلوون کیه؟
سالهاست عاشقانه با تمام عقل، دیوانه این آقا هستیم.
پدری که همه چیز تمام است.
#پدر
#پهلوان
#حضرت_آقا
#مقام_معظم_رهبری
#پهلوون_کیه
@dghjkb
🔹نگاهی به زندگی شهید ورزشکار سهراب اسماعیلی:
شهید سهراب اسماعیلی در عملیات والفجر4 در منطقه ای کوهستانی و صعب العبور به همراه بی سیم چی اش در اثر اصابت گلوله توپ 106 به شهادت رسید.
سهراب اسماعيلى
فرزند: مختار
تاريخ تولد: 1340
تاريخ شهادت: 1362
مسؤول آموزش عقيدتى و سياسى و عضو
شوراى فرماندهى سپاه زنجان
«سهراب اسماعيلى» از مادرى به نام طيبه اسماعيلى، در سال 1340 در روستاى «قارخودلو» از توابع زنجان در خانواده اى كشاورز به دنيا آمد. او سومين فرزند خانواده مختار بود. در خردسالى براى فراگيرى قرآن به مكتب خانه رفت و در اين راه موفق بود. او از كودكى آرام، متين و محجوب بود و كمتر با كودكان درمى آميخت و از برخورد و درگيرى پرهيز داشت و بيشتر اهل سازش و گفتگو بود؛ خصلتى كه تا پايان عمر ويژگى او بود. تحصيلات دوران دبستان را در سال 1347 در زادگاهش در مدرسه اى غير رسمى كه نامى هم نداشت گذراند و در اين مدت در كسب و فراگيرى دروس كوشا بود. در كنار تحصيل در كشاورزى و چراى دام به خانواده و حتى همسايگانى كه نياز به كمك داشتند، كمك می کرد. در همسايگى آنها زن و شوهرى بودند كه فرزند نداشتند ولى به خاطر كمك هايى كه سهراب و برادر كوچكترش« قنبر» به آنها می کردند، هميشه می گفتند كه ما كمبود فرزند را حس نمی کنيم. زمانى كه دوران دبستان به پايان رسيد از پدر خواست تا براى ادامه تحصيل به شهر برود اما پدر پاسخ مى دهد كه توان پرداخت هزينه تحصيل او در شهر و هم استخدام كارگرى به جاى او را ندارد. سهراب به ناچار مى پذيرد كه خود خرج تحصيل را فراهم آورد و پدر كه اشتياق او را براى ادامه تحصيل مى بيند راضى به رفتن او به شهر مى شود. او براى ادامه تحصيل به تهران رهسپار شد و هم زمان با تحصيل به كار در مغازه نانوائى عموى خود پرداخت تا از اين رهگذر هزينه تحصيلى خود را فراهم كند.
همزمان با اوجگيرى انقلاب اسلامى درس را رها كرد و به صحنه مبارزات انقلابى پيوست تا آنكه انقلاب به پيروزى رسيد. در هيجده سالگى با دخترخاله اش خانم «ربابه اسماعيلى »ازدواج كرد. او به هنگام خواستگارى شرط ازدواج با دخترخاله اش را تحمل هر گونه سختى در طول زندگى تعيين كرد و آنها با تعيين 500 تومان مهريه پيوند زناشويى بستند و يكسال اين دوران ادامه يافت. پس از گذشت يكسال بنا به درخواست سهراب مراسم عروسى در كمال سادگى برگزار شد و آنها از طريق كشاورزى امرار معاش می کردند تا آنكه به زنجان نقل مكان كردند و در آنجا ساكن شدند. در همين زمان به عضويت سپاه پاسداران انقلاب درآمد و از آن پس زندگى خود را از اين رهگذر تامين می کرد. در سپاه به صورت جدى به ورزش روى آورد و در كنار مسؤوليت آموزش سياسى - عقيدتى، زير نظر «پرويز عطايى» به آموزش تكواندو پرداخت و كمربند سياه گرفت. او ضمن گذراندن دوره سربازى در سپاه به ادامه تحصيل پرداخت و ديپلم گرفت.
با آغاز جنگ تحميلى «حضور در جبهه را واجب شرعى» دانسته و از طرف سپاه عازم جبهه شد و به عنوان مسؤول آموزش عقيدتى فعاليت می کرد. از اين پس او به دفعات در سالهاى 1358، 1359 و 1362 به جبهه اعزام شد. در بازگشت از جبهه نيز آرام و قرار نداشت و به جمع آورى و تهيه وسايل مورد نياز رزمندگان مى پرداخت و براى تهيه آنها گاه تا قم نيز مى رفت. با نيروهاى جهاد سازندگى همكارى می کرد و به كشاورزان در زمان برداشت محصول كمك می کرد،به ديدار خانواده شهدا مى رفت و بر اين كار تاكيد فراوان داشت. خواهر بزرگ او «رقيه اسماعيلى»نقل می کند: «يازده روز از عيد گذشته بود كه سهراب به ديدنم آمد، وقتى از او گله مند شدم در جوابم گفت: خواهرم پدران و مادرانى كه فرزندانشان شهيد شدهاند چشم اميدشان به ما است كه آنها را تنها نگذاشته و به ديدارشان برويم.»
او كمتر لباس سپاه بر تن می کرد چرا كه معتقد بود مبادا اين لباس وسيله سوءاستفاده شود. در وصيت نامه خود نيز نوشت: «وقتى امام فرمود:«كاش من هم يك پاسدار بودم»، اى واى بر من و شما كه اين لباس مقدس است و مسؤوليت ما را بيشتر می کند.»
*بنیاد شهید و امور ایثارگران نوید شاهد
#شهید_سهراب_اسماعیلی
@dghjkb
سهراب در طول زندگى مشترك سه ساله اش در امور خانه و بيرون از خانه ياور همسر خود بود و به يگانه دختر خود «زهرا »علاقه اى وافر داشت. همواره همسرش را سفارش به حفظ رابطه با همسايه ها می کرد و می گفت: «در قيامت بعد از نماز از حق همسايه دارى از انسان سؤال مى شود.» دوستانش می گويند: «او بيشتر اهل عمل بود تا نصيحت و سعى می کرد با رفتارش ديگران را راهنمايى كند، كم حرف بود و متين و همواره ديگران را به اين امر ترغيب می کرد. و هر دوشنبه و پنج شنبه روزه می گرفتو با قرآن مأنوس بود و در ماه رمضان كلاس قرآن برپا می کرد و در سپاه به عنوان قارى برگزيده انتخاب شد. به حفظ بيت المال اهميت زيادى مى داد؛ صندوقى در محل كار گذاشته بود تا هر كس از تلفن اداره استفاده می کند پول آن را در صندوق بيندازد؛ با اين حال باز در ترديد بود كه نكند نفس عمل اشتباه باشد. زمانى كه به فرماندهى منصوب شد در كارهاى جمعى سبقت می گرفتو حتى در نگهبانى كمك می کرد؛ پيش آمده بود كه ساعتها وقت نگهبانى تمام شده ولى چون فرد بعدى در خواب بود او را بيدار نكرده و خود به جايش نگهبانى داده بود. همرزمانش مى ديدند كه شبها از چادر خارج شده و مشغول نماز شب مى شود و براى آنكه شناخته نشود پتويى بر دوش خود مى انداخت.
براى اولين بار كه از ناحيه پا مجروح شد براى آنكه خانواده اش ناراحت نشوند به مدت يك ماه آنها را از خود بى خبر گذاشت؛بار دوم هم كه از ناحيه بازو و كتف مجروح گرديد موضوع را پنهان كرد تا اينكه در بازگشت از جبهه همسرش به ناراحتى او پى برد. وقتى جوياى قضيه شد، دريافت مجروح شده است. روزى پس از بازگشت از جبهه، همسرش از حضور مداوم او در جبهه و مشكلات زندگى شكايت كرده و گريه سر مى دهد. سهراب با خنده به همسرش گفت: «شما تصور می کنيد كه من و امثال من در خط مقدم هستيم ولى نه، من شهادت مى دهم كه شما زن ها در خط مقدم هستيد كه مشكلات زندگى و تربيت فرزندان ما را به تنهايى عهده دار شده ايد و بدين ترتيب به همسرش آرامش مى داد.»
بعد از شنيدن خبر شهادت برادر كوچكترش «قنبر» در عمليات فتح المبين در سال 1361 شكرگزارى كرد و آرزوى شهادت خود را می کرد و همواره در نماز و در دعاها می گفت: «اللهم ارزقنا توفيق الشهادة». نقل است كه در يكى از روزهاى زمستانى به همراه همسرش براى خريد رفته بود كه پايش لغزيد و نزديك بود، با اتومبيل در حال حركت تصادف كند. پس از اين حادثه گفت: «لطف خدا بود كه اين گونه نميرم چون آرزوى شهادت دارم.» و بار ديگر كه مشغول تعمير سيمكشىبرق منزلبود برق اتصالكرد و اطرافيانديدند كه رنگ از رخسار او پريد، وبعد از آن گفت: ترسيدمكه بدين طريق بميرماز شهادت محرومشوم.
*بنیاد شهید و امور ایثارگران نویدشاهد
#شهید_سهراب_اسماعیلی
@dghjkb
سهراب اسماعيلى در وصيت نامه خود نوشت:
از حضرت رسول (ص) نقل كرده است: «بهترين عمل مرد مسلمان تيرى است كه در راه خدا مى اندازد و از هموطنان خود مى خواهد كه اسلام و ميهن را يارى كنند كه بهشت در زير سايه شمشيرهاست و بهترين عمل مومن جهاد در راه خداست».و در ادامه وصيت نامه بعد از طلبيدن حلاليت از مادر كه در سفر حج بود، به خاطر قصور در خداحافظى از او از ترس ممانعت براى رفتن به جبهه مى نويسد:«شما به زيارت كعبه رفتيد و من هم به زيارت خداى كعبه، شما در عيد قربان گوسفند قربانى كرديد و خواهيد كرد و من خودم را، شما سعى بين صفا و مروه نموديد و من بين خيمه و قتلگاه، شما با سنگ رمى جمره كرديد و من با فشنگ شيطان هاى تاريخ را، ملحدان را، مزدوران آمريكا را و دشمنان اسلام را نشانه رفتم و سينه هاى خصم را با فشنگم شكافتم و در آخر جان به جان آفرين هديه می کنم، شما با لباس سفيد محرم شديد و احرام بستيد و من با لباس رزم احرام كردم، شما حجرالاسود را بوسه زديد و من ريگها و سنگهاى جنوب و جنوب غربى كربلاى ايران را، شما در مقام ابراهيم اقامه نماز نموديد و من در سنگرهاى خونين شهيدان و اين زيارت براى من بهترين زيارتهاست.»
قبل از عمليات والفجر 4 به فرماندهى سهراب، گردانى از زنجان عازم جنوب شد. او در آخرين وداع قبل از رفتن، عطرى از جيب خود در مى آورد و به لباس تنها دخترش، همسر و خواهرش زد و از آنها خواست كه بردبار و صبور باشند و در مرگ او شيون نكنند. در منطقه جنوب و در عمليات والفجر 4 وقتى حمله آغاز شد سهراب اسماعيلى فرمانده گردان در منطقه اى كوهستانى و صعب العبور براى خود و بى سيم چى اش چاله اى كند و در آن قرار گرفت. تا هم بر نيروهاى تحت امر اشراف داشته باشند و هم بتوانند با عقب تماس بگيرند. نيروهاى گردان در بالاى تپه مستقر بودند كه دشمن با توپ 106 محل استقرار آنها را هدف قرار داد كه سهراب در اثر اصابت گلوله توپ 106 سر از بدنش جدا شد، وقتى به بالاى سرش رسيدند، بدن او و قرآنى را كه همواره مونسش بود، غرق در خون يافتند. بىسيم چى او نيز با دل و روده بيرون ريخته، شهيد شده بود. همرزمانش نقل می کنند:«شب قبل از عمليات شهيد سهراب اسماعيلى به نقل خاطرات زندگى خود پرداخت كارى كه بسيار غريب بود. همرزم او سيدجمال موسوى بدن به خون آغشته شهيد را به عقب برگرداند و خانواده او بنا بر وصيتش جنازه سهراب را در زير پاى نيروهاى همرزمش دفن كردند.»
*بنیاد شهید و امور ایثارگران نویدشاهد
#شهید_سهراب_اسماعیلی
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در آرایشگاههای زنانه چه خبر است؟
⛔️ فاجعه ای که بدون نظارت مسئولین و توجه ما رخ می دهد!
🔻 آرایشگاه های زنانه چه بلایی بر سر اعتقادات و فرزندان ما می آورند؟
@dghjkb
🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶
🔵 فکر کردن به گناه
مثـݪ دود میمونه!
🔹 آدمو نمیسـوزونه ولی
درو دیوار دل رو سیاه میکنه
و آدمو خفه...
⭕️مواظب افکارت باش!!
@dghjkb
🌺 عکسی جالب از دیدار سید ابراهیم رئیسی با سایر نامزدهای انتخابات
اینه رسم بزرگمردی..
@dghjkb
🍀 شهدای تفحص مظلومترین شهدای انقلاب؛
**شهید حسین صابری
اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۷ که شکوفههای بهاری در چهلمین شب شهادت دومین پسر حضرت فاطمه (س) خلعت ماتم بر تن کرده بودند، صدای گریه غنچه نوشکفتهای به نام «حسین» در فضای خانه پیچید، او دوران کودکی را در خانوادهای پر محبت همراه برادرانش با بازی های کودکانه سپری کرد. صابری همیشه مؤدب و بسیار تیز هوش بود و به فراگیری علم علاقه زیادی داشت. اوبا اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی همپای دیگر اقشار مردم در تظاهرات و راهپیمائیها با عشق به امام خمینی حضور پیدا میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۴ سالگی به عضویت بسیج پایگاه مسجد امام حسین (ع) درآمد . شبها در سنگر مسجد به پاسداری مشغول بود و در این پایگاه الهی حضوری چشمگیر داشت تا جایی که چند بار توسط منافقین مورد تهدید و تعقیب قرار گرفت ولی این امر نمی توانست مانعی در حرکت او ایجاد کند. با شروع جنگ تحمیلی، مدت ۳ ماه دوره آموزشی را در پادگان گذراند و راهی کردستان شد در اولین مأموریتش در پاوه هنگام مبارزه با اشرار از ناحیه سر مجروح شد و پس از بهبودی دوباره سودای سفر به دیار دوست نمود. حسین با شرکت در عملیاتهای مختلف از جمله کربلای ۵ و کربلای ۸ در منطقه حلبچه به خیل جانبازان شیمیایی پیوست. او در دوران دفاع مقدس به عنوان تیربارچی ، تک تیرانداز، تخریبچی و در قسمتهای مختلف توپخانه (توپ ۱۰۶) و پدافند حضوری عاشقانهای داشت.
پس از جنگ و بعد از شهادت دومین برادرش عباس که یکی از اعضاء گروه تفحص بود در کمیته جستجوی مفقودین جنوب به عنوان مدیریت داخلی قرارگاه مشغول به خدمت شد. هنوز یازده ماه بیشتر از فعالیتش نمیگذشت که در تاریخ ۲۸/۳/۷۶ دقیقاً یکسال پس از عروج خونین برادرش هنگامی که ۷ روز به شب اربعین و سالگرد تولدش مانده بود، در ماه صفر، بار بر بست و بر اثر انفجار مین والمری در منطقه فکه اجر صابران را دریافت کرد و مزارش در قطعه ۴۰ بهشت زهرا دارالشفای آزادگان شد.
باشگاه خبرنگاران
سایت شهدای ایران
#شهید_حسین_صابری
@dghjkb
.
🍃 برکت رهبری
ما از تو درس همت و غیرت گرفتیم
در سایۀ والاییات دولت گرفتیم
میخواستیم از وصف رخسارت بگوییم
از علم و ایمان و یقین رخصت گرفتیم
گفتیم که یارب خمینی را نگه دار
تو آمدی، یعنی که ما حاجت گرفتیم
"خُذْها بِقُوَّه" خوانده بودی اول کار
در مکتب قرآنیات قوّت گرفتیم
همچون خمینی آبرو دادی به ایران
از با تو بودن ارزش و قیمت گرفتیم
برخاستی و مهر تو بنشست در دل
بنشستی و از هیبتت شوکت گرفتیم
ترک و بلوچ و ترکمن، کُرد و عرب، لُر
تا فارس زیر سایهات الفت گرفتیم
نور هدایت را به ما تاباندی ای ماه
تا با تو دل از وادی غفلت گرفتیم
تا پرچم دانش به دستانت گرفتی
در علم و در فنّاوری سرعت گرفتیم
در پیشرفت علم، ایران شد سرآمد
با شهریاریها چنین سبقت گرفتیم
روزی که از موج بلا ترسیده بودیم
از شوکت دریاییات جرئت گرفتیم
تا گام در میدان نهادی ذکر گفتیم
تا آستین بالا زدی عزت گرفتیم
هم دوست هم دشمن تو را در اوج دیدند
با حاجقاسمهای تو زینت گرفتیم
یک دست تو مجروح و یک دستت علمدار
از هر دو دستت یا علی برکت گرفتیم
#محمدتقی_عارفیان
#رهبر
#علمدار
#ما_میتوانیم
#با_افتخار_ایرانی
#عزت_و_اقتدار_علمی
#به_تولید_ملی_افتخار_کنیم
#با_سیدعلی_تا_فتح_قلههای_دانش
@dghjkb
14000203-11-hale-khoob-Low.mp3
6.83M
مقایسه جالب سایت انگلیسی رهبر انقلاب درباره وضعیت ایران و امریکا پس از انتخاباتهای اخیر
@dghjkb
🌾علی اقا اربابی بیدگلی:
🍃خدایا!
من حقیر که لیاقت این لباس بسیج را نداشتم تو به من عنایت کردی.
🍃خدایا!
من فقط در این دنیا دوستیم با علی محمّدها و علی حسین ها و جواد عنایتی ها و... بود.
🍃خدایا!
حال که این عزیزان، بهترین انسانها رفتند ما را نیز پشت سر این عزیزان بفرست.
🍃خدایا!
کاروان خونین حسینی در حال حرکت است همة دوستان که با هم و پشت سر ما بودند رفتند ما از این کاروان عقب ماندیم
🍃خدایا!
من می خواهم در روز قیامت با لباس بسیجی و با همسنگرانم و صورت خونین خدمت امام حسین(علیه السلام) و مادرش زهرا(علیه السلام) برسم....
*نوید شاهد، پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت
#شهید_علی_آقا_اربابی_بیدگلی
#نیایش
@dghjkb
⛔هنوز 150 نفر زیر آوار هستن
❌در تاریخ ثبت کنید که در قویترین و پیشرفتهترین کشور جهان، برجی در فلوریدا ریزش کرد و بعد از ۵ روز هنوز ۱۵۰نفر در زیر آوار ماندهاند! در تاریخ ثبت کنید همانها که بخاطر ریزش پلاسکو روزی علیه نظام اسلامی ایران نوشتند،
امروز خفهخون گرفتند!
@dghjkb