✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت43 (1)
🔹 الگوهای انسانی (فضائل اخلاقی یکی از یاران)
💠 امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در این حکمت در یادکرد از خباب بن اَرَت، یکی از اصحاب بزرگوار پیامبر عظیم الشأن و امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید:
یَرحَمُ الله خَبابَ بنَ الاَرَت، فَلَقَد اَسلَمَ راغِبا و هاجَرَ طائعا و قَنِعَ بِالکَفاف و رَضِیَ عَنِ اللهِ و عَاشَ مُجَاهِداً.
🔻ابتدا باید ببینیم خَباب بن اَرَت کیست و چه شخصیت و جایگاه و سوابق و خدماتی در اسلام دارد.
خَباب بن اَرَت، یکی از اصحاب پیامبر عظیم الشأن اسلام و امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، که هفده سال بعد از عام الفیل و بیست و سه سال پیش از بعثت در مکّه متولد شد.
درباره اینکه او عرب است یا عجم، اختلاف است؛ اما قرائنی وجود دارد که ثابت می کند خباب بن ارت عجم است. حالا یا ایرانی است از ناحیه کسکر یا نبطی است.
یکی از قرائنی که برای اثبات عجم بودن خباب بن ارت هست، وجه تسمیه پدر او به ارت است. ارت از آن جهت به پدر خباب گفتند، چون در تکلّم به زبان عربی «رِتَّه» داشت. «رِتَّه» یعنی لکنت. یعنی وقتی می خواست عربی صحبت کند گیر می کرد. بنابراین معلوم می شود زبان مادری او عربی نبوده است. البته در اسامی افراد صدر اسلام یک خبّاب دیگر هم هست که در واقع کنیه اش ابویحیی است و غلام عُتبَةِ بنِ غزوان بوده که در سال ۱۹ هجری در زمان خلیفه دوم از دنیا رفت.
خَباب بن اَرَت که در حکمت ۴۳ است کُنیه اش ابوعبدالله است. جالب است که این کنیه را هم وقتی اولین فرزند خباب به دنیا آمد، پیامبر نام فرزندش را عبدالله و کنیه خباب را ابوعبدالله گذاشتند. خباب فرزندانی هم دارد که یکی از آنها همین عبدالله است که از فرماندهان سپاه امام (علیه السلام) در جنگ نهروان با خوارج بود، که در همان جنگ به دست خوارج به شهادت رسید.
نسل خَباب بن اَرَت تا زمان هشام بن ملک (یعنی تا ۲۱۸ هجری قمری) در کوفه بودند.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#ندای_نهج_البلاغه
#روز_ششم
@dghjkb
چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين ميسايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت ميفرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده ميشد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليهالسلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مارا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.
آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.
مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطمه بنت الحسين (علیهالسلام) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهالسلام بست و الله تعالي العالم.
شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بيشوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.
بعضي از ارباب مقاتل گفتهاند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:
ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ
و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.
مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاءالله تعالي.
و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد، و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:
وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا
منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
rasekhoon.net
*بیتوته
#وقایع_روز_ششم_محرم #روز_ششم
@dghjkb