🔹آزادسازی خرمشهر در توفان عملیات بیتالمقدس:
چهارم آبان ماه سال ۵۹ و تنها پس از ۳۵ روز از هجوم ناجوانمردانه رژیم بعثی عراق به کشور ما، شهر خرمشهر که تا آن روز توانسته بود با ابتداییترین سلاحهای جنگی در برابر دشمن تا بن مسلحی که با استفاده از مجهزترین سلاحهای جنگی آن زمان به کشور ما یورش آورده بود ایستادی و مقاومت کند، سقوط و به اشغال عراق درآمد.
تصور خام دشمن بعثی آن بود که با حمله ناگهانی به ایران و اشغال برخی مناطق حساس و سوقالجیشی مانند خرمشهر بتواند ظرف مدت چند هفته خود را به تهران برساند و با این کار به آمال و آرزوهای خیالانگیز خود برسد در حالی که به جز تصرف ناتمام خرمشهر، به هیچ یک از اهداف از پیش تعیین شده خود دست نیافت تا جایی که به خاطر رشادت و فداکاری نیروهای رزمنده و مردمی ما، در مناطق تحت اشغال خود از جمله بیابان های خوزستان، کرمانشاه و ایلام زمینگیر شد و ادامه جنگ به کابوسی برای صدام و حامیان آن تبدیل شد که آرزوی پایان هرچه زودتر آن را داشتند.
آماده نبودن نیروهای مسلح ایران به خاطر وقوع انقلاب اسلامی، درگیریهای داخلی با گروهکهای ضد انقلاب، آشفتگی اوضاع سیاسی، بیتدبیری رییس جمهور وقت به عنوان فرمانده کل قوا و در ادامه خیانت وی در جنگ را میتوان از مهمترین مسایلی دانست که ایران نتواند در ابتدای جنگ مقابل نیروهای متجاوز ایستادگی لازم را کند.
فتح خرمشهر در چهار مرحله، که در نهایت به عملیات بیتالمقدس ختم شد، صورت گرفت و نیروهای رزمنده ایرانی در ساعت ۳۰ بامداد ۱۰ اردیبهشت ماه سال ۶۱ عملیات خود را برای آزادسازی این شهر و دشت آزادگان آغاز و سرانجام نیز در سوم خرداد ماه همان سال با درهم شکستن مقاومت نیروهای عراقی، وارد این شهر شدند.
*خبرگزاری جمهوری اسلامی
#خرمشهر
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر
#سوم_خرداد
@dghjkb
🇮🇷🌱🇮🇷
💐🇮🇷 فرارسیدن سوم خرداد ،سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد..
#سوم_خرداد #سالروز_آزادسازی_خرمشهر
@dghjkb
🌷چند خاطره کوتاه از آزادسازی خرمشهر
«فرمانده»
عملیاتی که از حدود بیست روز پیش شروع شده به جای سخت و نفس گیر خودش رسیده, اکثر تیپ ها خود را به دروازه های خرمشهر نزدیک می کنند. یکی دو روز مانده بود به فتح خرمشهر. در آن گیرو باگیر چشمم افتاد به رزمنده ای که آر پی جی به دوش می رفت. از هیبت و راه رفتنش خوشم آمد. بلند فریاد زدم خدا قوت برادر...
چرخید به سمتم. صورتش پوشیده از گرد و غبار بود. لباس سبزش از عرق و خاک به سیاهی می زد... تا مرا دید خندید و گفت سلام برادر اسدی...
لبخند زیبایش، دندان های سفیدش که تنها جایی بود که از خستگی در امان مانده بود. شناختمش، سید محمد کدخدا بود...
ساعتی بعد که حاج نبی را دیدم غر زدم، پیر شده، مگه سید محمد فرمانده نیست؟! چرا آرپی جی دستشه!
حاج نبی، دستش را به قنداق ژ س اش زد و گفت:ای برادر، تو این گیرو واگیر کی سرجاشه که سید محمد سر جاش باشه...
«حسن عراقی»
عملیات بیت المقدس بود، آزاد سازی خرمشهر. حسن تک تیرانداز بود من هم تیربارچی. اولین روز سقوط شهر بود که وارد خرمشهر شدیم. تک و توک درگیری توی شهر بود. هلیکوپترهای عراقی هم که دیگر محل نیروهای خودشان را نمی دانستن، مرتب در حال گشت بودند.
حسن گفت: مجید من برم تو این سنگر ببینم چه خبره.
ربع ساعتی گذشت که دیدم، یک عراقی از در سنگر آمد بیرون، تا آمدم ببندمش به رگبار، گفت:نزن بابا، حسنم!
خودش بود، یک دست لباس نو عراقی پوشیده بود. قیافه سبزه اش هم کمک کرده بود تا بشود یک عراقی تمام عیار!
به سنگر لجستیک عراقی ها تک زده بود. چند دقیقه بعد سر و کله یه هلیکوپتر عراقی پیدا شد, من پناه گرفتم, اما حسن ایستاد و چشم دوخت به هلیکوپتر. چند لحظه بعد یک بسته بزرگ از هلیکوپتر جلو حسن افتاد. تا هلیکوپتر چرخید هر دو بستیمش به رگبار.
هلیکوپتر که فرار کرد، رفتیم سراغ بسته. بازش کردیم، پر آب میوه خنک بود. در آن گرمای خرداد چقدر چسبید.
حسن دیگر آن لباس را بیرون نیاورد و بین بچه ها معروف شد به حسن عراقی!
«پرچم ایران»
حاج موسی می گفت: ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم. روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم. لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند. اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می کرد. گفتم:« برادر اسلحه رو بردار.»
تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی!»
شانه ای بالا انداختم، اسلحه ها را برداشتم و آن چهار عراقی را به سمت جایگاه اسرا راهنمایی کردم.
خرمشهر آزاد شده بود. قرار شد پرچم ایران را به نشانه پیروزی روی گنبد مسجد خرمشهر نصب کنیم. هنوز تک و توک عراقی ها در شهر بودند و هنوز روی شهر آتش بود. یک روحانی بلند گفت کی حاضره این پرچم را ببره بالای گنبد!
قبل از همه، الله کرم، که موهایش سفید شده بود و راننده تدارکات بود پیش از همه پیش قدم شد و برای نصب پرچم پیروزی رفت روی گنبد مسجد خرمشهر!
*پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ ایثار و شهادت"نوید شاهد"
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر
@dghjkb
🇮🇷روز آزاد سازی خرمشهر؛
از شش ماه اوّلِ شروع جنگ، یعنی نیمهی دوّم سال ۵۹ تا شش ماه اوّل سال ۶١ چقدر فاصله است؟ در این فاصله، حرکت ملّت ایران و نیروهای مسلّح ما آنچنان شد که دو عملیّات بزرگ و مهم در همان دو سه ماه اوّل سال ۶١ به وجود آمد؛
یعنی فتحالمبین در اوّل[سال] در فروردین، و بیتالمقدّس و فتح خرّمشهر در اردیبهشت و اوّل خرداد؛
یعنی اینجور پیش رفت، اینجور حرکت سریع بود!
یعنی ما همان ماهی که از ده کیلومتری اهواز را با خمپاره میزدند - یعنی از دُبّحردان که تا اهواز به نظرم حدود ده کیلومتر است، اهواز زیر آتش خمپاره بود - از آن وضعیّت رسیدیم به این وضعیّت که چند هزار اسیر در فتحالمبین و چند هزار اسیر در بیتالمقدّس [گرفتیم]و گرفتن سرزمینهای بسیار و گرفتن خرّمشهر و استحکام نیروها و مسائل دیگر [اتّفاق افتاد]. ۱۳۹۶/۰۳/۰۳
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
*پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر #سوم_خرداد #دفاع_مقدس
@dghjkb