🍀 شهدای تفحص مظلومترین شهدای انقلاب؛
شهید جلال شعبانی
جلال در سال ۱۳۵۱ هجری شمسی در روستای «آق تپه نشر» از توابع شهرستان همدان چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در روستا سپری کرد و در سن شش سالگی به شهر همدان مهاجرت نمود. پانزده سال بیشتر نداشت که برای گذراندن آموزشهای نظامی به پادگان قهرمان شهر رفت ولی پس از اتمام دوره مسئولان به علت کمی سن از اعزام او به جبهه جلوگیری کردند. جلال پس از اخذ مدرک دیپلم و انجام خدمت سربازی در امتحانات ورودی دانشگاه شرکت نمود. سپس از طرف نمایندگی جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح به قرارگاه غرب مستقر در ایلام و از آنجا منطقه سومار اعزام شد. شعبانی بار دیگر برای شرکت در مرحله دوم امتحانات ورودی دانشگاه به همدان بازگشت. (۱) وی مدتی بعد مجدداً در جبهه حاضر شد. او مدتها در نیمه شب میهمان مزار شهدا در باغ بهشت [گلزار شهدای همدان] بود. با آنان صحبت میکرد و میخواست واسطه اجابت دعایش شوند. سرانجام موعد وصال فرا رسید و جلال شعبانی، بسیجی و سرباز آیت الله خامنهای در ظهر روز پنج شنبه مورخ۳۰/۶/۱۳۷۴بر اثر انفجار مین در منطقه «قلاویزان» به عرشیان پیوست.
پیکر خونین و پاره پاره جلال در حالی که فقط دست راستش سالم بود، بدون سر، با سینهای سوراخ و دست و پایی قطع شده در گلزار شهدای همدان (باغ بهشت) به خاک سپرده شد تا همه بدانند درهای آسمان هنوز باز است.
باشگاه خبرنگاران
سایت شهدای ایران
#شهدای_تفحص
#شهید_جلال_شعبانی
@dghjkb
شهدای تفحص مظلومترین شهدای انقلاب؛
**شهید عباس صابری
در هشتمین روز از فصل پاییز سال۱۳۵۱ غنچه بهاری در خانواده «صابری» جوانه زد که مادر از قبل در عالم رویا نام او را عباس می دانست. هنوز چند ماهی از تولدش نگذشته بود که بعد از نوروز، خزان بیماری او را روانه بیمارستان کرد ولی با کرامت حضرت ابوالفضل (ع)شفا یافت. او مبارزی کوچک بود که در سنگر انقلاب رشد کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه شد و همیشه با صوت داوودی اش بر سر صف هنگام صبح قرآن می خواند. عباس از سال ۱۳۶۳ در بسیج مسجد نارمک شروع به فعالیت کرد و در سن ۱۳ سالگی قامت به لباس زیبای بسیج آراست و با تغییر سال تولدش در شناسنامه و ارایه رضایت نامه ای به امضای برادرش«حسن» و با بدرقه پدرش عازم جبهه شد و درسال ۶۴ در عملیات آبی – خاکی در منطقه فاو عراق شرکت نمود و مجروح شیمیایی شد. ا و با روحیه و ایمانی عالی همه کارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد و دوست نداشت کسی از کارهایش باخبر شود . او با توجه به حضور در میدانهای نبرد توانست دیپلم ریاضی را با موفقیت دریافت کند . در طول مدت جنگ در عملیاتهای کربلا۵ ،بیت المقدس۲،۴،۷وتک عراق در ابوغریب با عنوان بسیجی با سمت تخریبچی و بی سیم چی شرکت داشت و بعد از جنگ نیز در عملیاتهای برون مرزی ، بحران خلیج فارس حضور داشت و دچار موج گرفتگی شد. عباس با عضویت در کمیته جستجوی مفقودین مامور در گروه تفحص لشگر۲۷ در سمت مسئول تخریب همیشه در جستجوی شهداء، چون عاشقی دلسوخته در تمنای شهادت بارها روانه بیابانهای قلاویزان، فکه، طلائیه و شملچه شد تا محبت الهی را در دل خود به جایی برساند که به وصال حضرت دوست دست یابد، او پیوسته دعا می کرد تا به برادر شهیدش«حسن» بپیوندد. عباس که همیشه آرزو داشت در محرم شهید شود، سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با ۵/۳/۱۳۷۵ برای پیدا کردن شهدا در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد و پس از لحظاتی، کربلا لبریز عطر یاس شد، نوبت جانبازی عباس شد و او همچون مولایش ابوالفضل العباس (ع)با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) به وصال حق رسیده و از چشمه شهادت جرعه ای نوشید. و پیکرش درقطعه ۴۰ بهشت زهرا در جوار آن ارواح طیبه مأوا گرفت.
*باشگاه خبرنگاران
سایت شهدای ایران
#شهدای_تفحص
@dghjkb
شهدای تفحص مظلومترین شهدای انقلاب؛
**شهید مجید پازوکی
روز اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ خداوند ،عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه را سرمست کرد با اولین صدای گریه اش مادر را آرام نمود.هر سال که شکوفه های بهار با باز شدنشان گذر ایام را نوید می دادند ، مجید هم بزرگتر می شد تا این که نیمکت های مدرسه با دانش آموزان کلاس اول آشنا گشت.از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز ۱۷شهریور، مجید چون ژاله ای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست.انقلاب که پیروز شد یازده ساله بود که برای دیدن امام سر از پا نشناخته به مدرسه رفاه رفت و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود.بعدها به عضویت بسیج مسجد لرزاده درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت و به عنوان تخریبچی ، زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید.یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم، حالش خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.
پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین حضور او را در قرارگاه رمضان وجنگ با ضد انقلاب و اشرارغرب کشور به خاطر سپردند . دفاع هنوز برای مجیدادامه داشت ، او با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها، شرکت در بیست عملیات را آوردگاه عشق خود کرده بود.در سال ۷۰ ۱۳در برابر سنت نبوی سر تعظیم فرود آورده و پس از آن ، دو پسر به نام های علی و مجتبی را از خود برای ما به یادگار گذاشت .در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار تفحص لشکر ۲۷محمدرسول الله r در منطقه جنوب او نیز به خیل جستجوگران نور پیوست. با تمام سختی های منطقه و ناراحتی جسمی ،عاشقانه به دنبال پیکر شهدا می گردید.پرکار و کم حرف بود وبا اطلاعات دقیق از منطقه معبر میزد و با عروج دوست دیرینه اش شهید محمودوند او مسئول گروه تفحص لشکر ۲۷ شد.گذر لحظه ها را بی صبرانه به امید وصال انتظار می کشید و سرانجام در برگریزان روزگار ، او در استقبال وصال یار بهاری شد و هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰ دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی، نزدیک پاسگاه وهب عراق منطقه عمومی فکه مستجاب شدو تربت او در قطعه ۲۷ بهشت زهرا نزدیک مزار دوست همیشگی اش علی آقا ، دستگیر التماس دعاهای ره جویان است.
*باشگاه خبرنگاران
سایت شهدای ایران
#شهدای_تفحص
#شهید_مجید_پازوکی
@dghjkb