#شاید_تلنگر روایتۍازشھیدهادۍ‌🗞-!- رفتم‌پیشِ‌ابراهیم،هنوزمتوجھ‌ حضورِمن‌نشده‌بود! باتعجب‌دیدم‌هرچندلحظھ‌سوزنۍ رابھ‌پشتِ‌پلک‌چشمش‌میزند!😧 گفتم؛چیکارمیکنۍداش‌ابرام؟ تامتوجھِ‌من‌شد،ازجاپریدوگفت: هیچۍ،چیزۍنیست!🚶🏻‍♂ گفتم‌:بایدبگۍبرای‌چۍسوزن زدۍتوصورتت😕!! مکثۍکردوخیلۍآهستھ‌گفت: سزاۍچشمۍکھ‌به‌نامحرم بیفته‌همینھ‌...! -ابراهیم‌به‌نامحرم‌آلرژۍداشت! حتۍبراۍِصحبت‌بابستگانِ‌نامحرمشان هم‌سرش‌رابالانمیگرفت...! چقدرمثل‌شهداییم؟... شهیدابراهیمِ‌هادی🤍✨

شھیدحججۍ میـگفت یھ‌وقتـایۍ‌دل‌ڪندن‌از یھ‌سـرےچیـزاۍِ"خـوب" باعـث‌میشه.... چیـزاۍِ"بهترے" بدسـت‌بیاریم... بـراے‌ِرسیـدن به مھـدےِ‌زهـرا"عج" از‌چـۍ‌دل‌ڪندیم؟!💔🖐🏻 بس نیست خوندن و رد شدن؟! نشر دادن و نفهمیدن؟ بابا یه دقیقه وایسا! عجله چی داری؟! پنج دقیقه جمله آخر فک کن... فقط پنج دقیقه! شاید همین پنج دقیقه ساختت. #شاید_تلنگر

#شاید_تلنگر دستش‌رومحڪم‌گرفتم..🤝 گفتم‌بحثُ‌عوض‌نکن! این‌سوختگۍروۍ‌دستت‌چیہ‌هادۍ خندید...🙂 سرشُ‌پایین‌انداخت‌گفت: یہ‌شب‌شیطون‌اومدسراغم‌ منم‌اینجورۍ‌ازش‌پذیرایۍ‌کردم شهید محمد هادی ذوالفقاری اینجوری شهید شدن ..❤️‍🩹

میگفت:چادریا اعتماد به نفس ندارن که چادر سر میکنن... تو خوبی که عمل میکنی دوش آرایش میگیری با اسنپ چتم عکس میگیری:🖐🏻 خوشگل بودن خوبه 🙂 ولی خوب بودن خوشگل تره✌️🏼😁 #شاید_تلنگر