‌ ⛔️ #نباید‌های‌تشکیلاتی 📚برگرفته از فــــرمــایشات مقام معظم رهبری ۱۰ـ تشکیلات را حجیم نکنید. 🔹در نظر داشته باشید که پر حجم کردن تشکیلات، وقتی که انسان نتواند به کارها برسد، مثل بدن‌های خیلی بزرگی است که قلب‌های ضعیفی دارند. صاحبان بدن های بزرگ، غالباً سرانگشتان پاهایشان یخ کرده است و دچار نارسایی خون به قلب می شوند. آدمی از این، نگران است. حالا اگر مثلاً خون به آپاندیس نرسد، چندان جای نگرانی نیست؛ چون آپاندیس تقریباً یک عضو زاید است. یا مثلاً به کیسه ی صفرا اگر یک وقت خون نرسد، انسان چندان نگران نمی شود. اما یک وقت است که خون به چشم نمی رسد. این، واقعاً غصه دارد. وقتی حجم کار زیاد شد، گسترده شد، و روزبه روز هم گسترده ترش کردیم، همین مشکلات به وجود می آید. 🔸 ”قلیل یدوم، خیر من کثیر یزول“ . کار کمی که استمرار داشته باشد، بهتر از آن کار زیادی است که گاه هست و گاه نیست. این، در روایات هست. #تشکیلات 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

🔻 تجمع مردمی 🔰 حمایت از حافظان امنیت✊ 🔹دوشنبه 7 آبان ماه، ساعت 18:30 📌 پارک شهر گرگان، خیمه مقاومت #دختران_حاج_قاسم 🔸 @dhgh_golestan

‌ - بایستی خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد! امام خامنه‌ای | ۶ آبان ٠۳ 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

ما بزر‌گ‌ترین و مهم‌ترین کاری که در عالم داریم و هیچ‌کاری از اطوار و‌شئونِ زندگی ما از آن مهم‌تر نیست، این است که خودمان را درست بسازیم! - علامه‌ طباطبایی 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

‌ غزه هم که دارد قفل تمام صحنه‌های هالیوودی و بالیوودی را باز می‌کند .. پرستار آمبولانس تمام مدت پیکری را حمل کرده و به بیمارستان رسانده.. کاور صورت را که کنار زدند دید مادرش بوده.. 💔 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

‌ •عصر جمعه‌ای ما داشتیم بازی می‌کردیم. یک مرتبه مرحوم پدر [آیت‌الله‌محمدعلی‌شاه‌آبادی] صدا زدند: نصرالله! گفتم:بله. فرمودند:بیا، خسته نیستی؟ گفتم: نخیر! فرمودند: پس بیا الان بشین نزدیک غروب جمعه است! این صلوات را بفرست. -گفتم بفرمائید: «اللهمَّ أدْفَعْ عَنّا البَلاءَ المُبْرَمَ مِن السَّماءِ إنَّكَ عَلى کُلِّ شَئٍ قَدِیرٌ اللهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ». فرمودند: هفت مرتبه این را بخوان. •البته من بعدا فهمیدم ظاهرا امام[خمینی] هم در یکی از کتاب‌هایش این را ذکر می‌کند که آقای شاه‌آبادی دستور داده این را انجام بدهید. نکته: [قبل و بعد از دعا یک مرتبه «صلوات» فرستاده شود] -آیت‌الله‌شاه‌آبادی #برای‌ساعات‌آخرعصر‌جمعه 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

‌ اگر از شجاعت مردان فلسطینی متعجب شدید زنانشان را ببینید .. زنانی که حتی زیر آوار پای اعتقاد و آرمانشان هستند! #مقاومت_از_جنس_زنانه 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

‌ ای عشق دل‌افروز .. دل ما به تو گرم است:) ‌ #استوری 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

‌ پیرزن پرچم را، مثل زنی که خدا بعد چند سال دامنش را سبز کرده، بغل زده بود. گاه پرچم را چونان جام ملت های آسیا می‌گرفت بالا و با دست‌های کم جانش تکان میداد. بعد شعار میداد، چونان لات های پایین شهر که برای بدخواه عشقشان خط و نشان می‌کشند. و گاه می‌بوسیدش، مثل دست‌های پر از چین و لای مادری زحمتکش. و من توی ذهنم می‌خواندم «ای وطن ای مادر پیر جوان احوال ما ..» پ.ن: یک قاب باشکوه اکستریم کلوزآپ در حاشیه راهپیمایی امروز:) #سیزده_ابان #روایت_دختران_حاج_قاسم 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

‌ ⛔️ #نباید‌های‌تشکیلاتی 📚برگرفته از فــــرمــایشات مقام معظم رهبری ۱۱- نباید از نگاه بلند مدت غفلت کرد 🔹مبادا بعضی از محاسبات موقتی یا بعضی از پدیده های کوتاه مدت و موقت، ما را از نگاه بلندمدت نسبت به آنچه که وجود دارد، غافل کند و دور بیندازد. اگر قبول داریم که جبهه ی دشمن برای کشور ما و انقلاب ما برنامه ریزی بلند مدت دارد، پس ما هم باید برنامه ریزی بلندمدت داشته باشیم. نمی شود قبول کرد که جبهه ی دشمنان اسلام و انقلاب برنامه ریزی بلند مدت نداشته باشند. این را هیچ کس نمی تواند باور کند، مگر خیلی ساده لوح باشیم، غافل باشیم که این را باور کنیم. #تشکیلات 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

📄| حتما #بخونید یک دوستِ یهودی دارم. چند سالی از خودم بزرگتر. اصطلاحاً از طلاب حوزه هایِ علمیه‌یِ یهودیان است. قبلا ساکنِ سرزمین‌هایِ اشغالی بود؛ اما حالا فرار کرده و تبدیل به ناتوری کارتا شده! به من می‌گوید: رفیقِ دیوانه‌یِ خودم! البته که محبت دارد. دیشب که زنگ زد، بابِ درد و دل باز شد. جملاتش مهمترین مانیفستِ انگیزشیِ زندگی‌ام شد! چون زنده، واقعی و از رویِ دغدغه بود. گفت: برایِ مقاومت علیهِ اسرائیلـی‌ها باید ابتدا مقابلِ دشمن هایِ کوچکتری مقاومت کنیم! مثل مقاومت علیه نیمه‌شب خوابیدن و ظهر بیدار شدن. مقاومت علیه صبحانه نخوردن و بدنی نحیف و بدون زور و بیمار داشتن. مبارزه با غریزه گرایی هایمان، که همیشه محرک هایِ بیخودی بودند برای ادامه‌یِ زندگی! برای مقاومت علیه اسرائیل، باید مقابلِ غریزه ها ایستاد و آنها را در خلوتمان خاک و مال کنیم! نه یکبار و دوبار، بلکه این مبارزه باید تبدیل به عادتی معقول شود. مقاومت عليهِ باتلاقِ اینستاگرام و تلوزیون و اخبار گوش دادن. علیهِ شهوتِ خریدن و خوردن و راحت گراییِ بیش از حد! مقاومت علیه بی‌دردی مقابل دردمندان! اصلا ما باید مقاومت کنیم، مقابل آدمهایِ رهزن و بیخودی که تمامِ دقیقه هایِ زندگی‌شان پوچ و بی‌فایده است و ما را هم همینطور می‌خواهند. علیه دزد هایِ عاطفه و قلب! محمدعلـی؛ چرا شماها مثل داوید نیستید؟ رفیق سابقم داوید که این روزها در تل‌آویو مشغولِ شیعه شناسی است! پنج زبان بلد است. تمام دروسِ طلبه هایِ ایرانی را به زبانِ فارسی از سایتِ "شیعه درس" در طول ده سال خوانده و حاضر است تک تک جملاتِ آن درس‌ها را امتحان بدهد و حالا این‌روزها متخصصِ آموزشِ زبان فارسی و بینش و تفکرِ ایرانی‌ها و شیعیان شده؛ در حالی که تنها سی‌سال سن دارد! مبارزه را باید از اینجا شروع کنیم که چرا تا به الان حداقل دو زبان دیگر بلد نیستیم تا با آنها شعر بگوییم؟ چرا دشمنتان اسرائیل است ولی هنوز عبری بلد نیستید؟! گورِ پدرِ عبری! چرا فارسی را یاد نمی‌گیرید؟ تا حرفی بزنید که آنقدر ارزش داشته باشد که ترجمه‌اش کنند؟! چند دقیقه در سال مطالعه میکنید؟! چقدر نوشته‌اید؟! چقدر برای رشدِ روحیِ خود و خانواده و دوستانتان تلاش کردید؟! آیا آنقدر ارزشمند شده اید که به دنبالِ ترور شما باشند؟ جوابش را من نمی‌دانم؛ اما باید مقاومت کنید علیهِ خودتان، علیهِ این همه "بیخود بودگی" که اگر مقاومت می‌کردید تا به الان اسرائیل تبدیل شده بود به خاطره ای غیر قابل تکرار! تمام شده بود! نیست و نابود شده بود! خاکسـتر... - نوشته از آقای «محمدعلی» + این متن بی‌نهایـت من رو به فکر فرو برد و تویِ ذهنم درباره‌ی خودم بسیـار سوال ایجاد کرد که به راسـتی نقشِ من به عنوانِ شیعه چیه؟! 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan

📸 از امروز | روزی که مسابقه حفظ داشتم، دور میدان ترمینال، سوار تاکسی پیکان زرد یک پیرمرد شدم که عرقچین سبز روی سرش بود. یک صورت تپل مپلِ گوگولی و ته ریشِ تمام رنگِ سفید با هنرمندیِ روزگار. انگار پدربزرگم از برزخ تا میدان ترمینال را با پیکان مدل هفتاد و هشت رانندگی کرده بود تا ترمز بزند جلوی پایم و اضطرابم را مثل هر صبحی که جلوی در خانه‌اش را میشست، بشورد و ببرد. یک آویز به آینه ترک برداشته‌اش آویزان بود. آویز، عکس آقای خامنه‌ای بود. نور خورشید پشت آویز درآمده بود و از لبه‌هایش می‌پاشید توی صورتم. پیرمردِ پدربزرگ نما نیاز نبود حرف بزند. همان آویزِ پرنورش دلم را گرم کرده بود. نگاه خیره‌ام را که به آویز دید گفت:«نور پشت حق در میاد دخترم.. حق؟» گفتم:«حق...» تا ابد حق! و امروزی که مدیر قرارگاه این عکس را برایم فرستاد و نوشت:«از آسمونِ دلند.. یه تیکه ابر شبیه فلسطین..» دیدم پیرمرد چه حقی گفته بود. نور پشت حق درمی‌آید. پشت سرزمینِ نور. پشت تکه ابری به شکل فلسطین. #دوکلام_حق 〰〰〰〰〰〰 🔸 @dhgh_golestan