eitaa logo
. ࡅ‌خ‍‌تـࢪاڼ ܝ۬‌ه‍‌ࢪߊ‌ی‍‌ࡊِ🇵🇸 .
1.4هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
170 فایل
بسمِ رب پروردگار جهانِ ؛ 💙 _ عشق ، سن سال نمیشناسد ؛ دلی ك ناگهانِ عاشق شود . - اینجا پناهگاه ِ دل شکسته هایِ امام حسینِ . -همسایه ی حاجیِ . [‹ ماعاشِقانِمَہدۍفاطِمہایم ›] کوچه پشتی ِ زهرایی ♥ . @owhhvv
مشاهده در ایتا
دانلود
خب بعد از اندی مدت یه چالش یهویی داریم . . . یه صلوات محمدی پسند بفرست پیوی بنده🥲💘✨ . پیویم : @fatiiii_110
https://eitaa.com/joinchat/1690960955C8061513bc7 سلام چند نفر میشه بیاین تولدشو تبریک بگین🤍
- شروع ِتبادلات‌ ِفـادیــٰا :)! .
. ࡅ‌خ‍‌تـࢪاڼ ܝ۬‌ه‍‌ࢪߊ‌ی‍‌ࡊِ🇵🇸 .
#پارت‌نهم - نه په با عمم! پاشو هیکله قشنگتو از رو من بردار له شدم! تازه فهمیدم تو چه موقعیتیم سریع
- اِ ... مامان تویی! ببخش فکر کردم این شقایق گالبیه! سالم. خوبی؟ بابا خوبه؟ رسیدین؟ - از دست تو! اره هممون خوبیم تقریبا چند ساعتی هست که رسیدیم . تو چطوری؟ خوش میگذره؟ - عالیم! باور کن اگه میرفتم دیزیلند انقدر حال نمیکردم! - داری مسخره میکنی؟ - مدیونی اگه همچین فکری کنی! - شادی انقدر اذیتم نکن! - من غلط بکنم! - پس مراقبه خودت باش . - هستم . - از من خدافظ بابات میخواد باهات حرف بزنه! - یاشه خدافظ. دیگه مکالمه پدر دختری رو نمینویسم میترسم خسته شید پشت سرم حرف بزنید! تقریبا یه ساعتی میشد با این ماسماسکم مشغول بازی بودم دیگه واقعا کالفه شده بودم که در اتاق زده شد! - بفرمایید. صنم درو باز کرد و گفت: - شادی خانوم بفرمایید ناهار حاضره! قیافه ادمای با کالسو به خودم گرفتمو گفتم: - رژیم داشتم ولی دیگه زحمت کشیدی نمیخوام نارا حتت کنم! اونم لبخند زدو در اتاقو بست تا رفت مثل اسگال بلند شدم رو تخت پریدم! یوهو! پیش به سوی ناهار! باز یه دست به سرو روم کشیدمو خیلی خوشمل موشمل از اتاقم زدم بیرون! از پله ها پایین رفتمو به سمت اشپزخونه رامو گرفتم . وارد اشپزخونه شدم دیدم بعله اقا کیوونم پشت میز نشستن! یعنی من باید با این ناهار بخورم! یا حضرت فیل! تا منو دید انگار قاتله باباشو دیده همچین بهم نگاه کرد که داشتم پس میوفتادم! یه دفعه نمیدونم چی شد که بهش گفتم: - چته؟ خودمم از حرفی که زدم جا خوردم! کیوونو که دیگه نگو با حالت عصبانیت بهم نگاه کردو گفت: