📚اولویتِ نیکی، دخترانند...
هدیه دادن به همه خوبست اما به اعضای خانواده، بهتر است و هنگام هدیه دادن به اعضای خانواده، توصیه شده که دختران مقدّم باشند. در شرایط امروز جامعه، اگر نیاز عاطفی فرزندان به ویژه دختران از طریق والدین رفع نشود، چه بسا از راههای دیگری که اصلا به مصلحت نیست دنبال رفع آن باشند.
لذا لازم است که والدین مخصوصا پدرها توجه ویژه ای به خواسته ها و نیازهای دختران خود داشته باشند و از آن جمله میتوان به خرید هدیه درمناسبتهای مختلف برای دختران اشاره کرد. که این هدیه موجب تقویت محبت بین والدین و دختر خانواده میشود.
پیامبر گرامی اسلام میفرمایند: باید دختران را در دادنِ هدایا بر پسران مقدّم بدارید. زیرا هر کس دخترش را خوشحال کند گویا برده ای از نسل حضرت اسماعیل را آزاد کرده است.
📚اَمالی شیخ صدوق، ص۶۷۲
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#برگی_از_شهدا
#زیارت_عاشورا
#شهید_مرتضی_بهزادی
میگفت
شب ها وقتِ نگهــبانی
از هم فاصله داشتیم،
برای اینکه خوابمون نبَره
بلند بلند #زیارت_عاشورا میخوندیم،
یه فراز من ، یه فراز مرتضی ...
مرتضیِ شهید شد، شهیدِ ۱۶ساله جنگ !
•قشنگ میشه اگر
یه لحظه چشم هاتو ببندی و بری
پشت خاکریز ، تو دل تاریکی شب
و داد بزنی يا اَبا عَبْدِ اللهِ ...
+حالا به همان آرزوی قدیمی که
دوست داشتم
دنیا را از چشم های مرتضی ببینم ،
یک دنیا حسرت را هم اضافه میکنم؛
حسرتِ رفاقتی از جنسِ رفاقت
آقا مرتضی ..!
#دمی_با_شهدا
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
بزرگی میگفت:
اگر کسی برای درخواست کمک برای
حل مشکلی پیش تو آمد؛
هرگز نگو:
فلانی هم که هر وقت کاری داشته
باشه فقط ما را میشناسه!
👈 بلکه بگو:
الحمدلله که خدا به من
توفیق برطرف کردن نیازهای مردم
را عنایت کرده است.
✍آقای ما امام حسین علیهالسلام در این باره میفرمایند: "برآوردن حاجت و برطرف كردن مشكلات مردم به دست شما از نعمتهای خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منت گذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمت ها را نگیرید."
📚بحار الانوار، ج۷۴، ص۳۸
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
اهمیت خواندن سوره حمد🍃📖
در زمان سكونت حضرت ابی عبداللّه الحسین (ع) در مدینه، مردی معلم در آن شهر به نام عبدالرحمن، بچّهها را قرآن تعلیم میداد و آنها را با معارف اسلامی آشنا میساخت.
گویا یكی از فرزندان حسین ابن علی(ع) نیز در مكتب او درس میخواند معلّم به او سوره مباركه حمد را تدریس نمود، او به محضر مقدس پدر شرفیاب شد و جمله ای را كه معلّم تدریش كرده بود برای پدرش قرائت كرد حضرت امام حسین (ع) از این عمل عبدالرحمن مسرور شد و او را به حضور طلبید و جوایزی به شرح زیر به او عطا فرمودند:
۱. ابتدا دهانش را پر از دُرّ یا مروارید نمودند.
۲. هزار دینار به او بخشیدند.
۳. هزار حلّه «خلعت» به او عطا فرمودند.
عدهای تنگ نظر - كه در هر زمان حضور دارند به امام حسین (ع) اعتراض كردند كه این چكار بود كه كردید.
امام حسین (ع) در جواب این كوته نظران چنین فرمودند.
این هدایا و بخشش من كجا برابری میكند با تعلیمی كه او فرزندم را نموده است
📚عوالم: ج ۱۷، ص ۶۴و سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن: ج ۲، ص ۱۹
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
امام على عليه السلام:
كَفاكَ مِن عُيوبِ الدُّنيا ألاّ تَبقى
از عيب هاى دنيا، همين تو را بس كه نمى مانَد
المواعظ العدديّة صفحه60
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 شکایت از روزگار
مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگی واقع شده بود.
فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی، او را آزار می داد.
یک روز در محضر امام صادق (علیه السلام) لب به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد.
گفت فلان مبلغ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم؟
فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم.
بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده ام.
به هر در بازی می روم، به رویم بسته می شود.
در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فروبسته او بگشاید.
امام صادق (علیه السلام) به كنیزكی كه آنجا بود فرمود برو آن كیسه اشرفی را كه منصور برای ما فرستاده بیاور.
كنیزک رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد.
آنگاه به مفضل بن قیس فرمود در این كیسه چهارصد دینار است و كمكی است برای زندگی تو.
گفت مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.
امام فرمود بسیار خب، دعا هم می كنم، اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن.
اولین اثرش این است كه وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شكست یافته ای.
در نظرها كوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.
📚 بحارالانوار، جلد 11، صفحه 114
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚امانتداری
فضیل بن عیاض، پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند راهزن بود. وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت، همه دزد و راهزن. هر مال و جنس دزدیده شده اى که نزد او مى بردند، میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت.
روزى کاروانى بزرگ مى آمد، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید. ثروتمندى در میان کاروان، پولى قابل توجه داشت. برگرفت و گفت در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند. به بیابان رفت، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته، پول به او سپرد. فضیل گفت در خیمه رو و در گوشه اى بگذار، خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت.
چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به دزدى تصرف کرده بودند.آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد. چون آنجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند. گفت آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم.
خواست باز گردد، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا. چون نزد فضیل آمد، فضیل گفت چه کار دارى؟ گفت جهت امانت آمده ام. گفت همان جا که نهاده اى بردار. برفت و برداشت. یاران فضیل را گفتند ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى. فضیل گفت او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم. من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد.
📚 زیبایی های اخلاق، حسین انصاریان، صفحه 266
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🟣کوری در محشر
یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است.
📚 داستانهاي شگفت/ شهید دستغيب ص ۲۹۲
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#برگی_از_شهدا
#انگشت_مادرم_را_قطع_کردم!!
🌷در طول این سالها زجر زیادی کشیدم؛ بیمارستانها و شهرهای مختلف بستری میشدم؛ برخی جانبازان چشمهایشان را از دست دادند، اما جانباز اعصاب و روان قضیهای متفاوت دارد، چون معلوم نیست این حالتها چه زمانی به سراغش میآید. حالتهای آنها فرق میکند. اگر به نمونههایی از آن بخواهم اشاره کنم، آیا شما دیدهاید فردی که مادرش را خیلی دوست دارد، انگشت او را با دندان قطع کند؟!
🌷....من این کار را کردم. به مادرم گفته بودند اگر تشنج کردم نگذارد دندانهایش قفل شود، یک شیءای بین دندانهایش بگذارید. مادرم وقتی در این موقعیت قرار گرفت، انگشت خود را بین دو فک من گذاشت، من هم انگشت او را قطع کردم. بعد از اینکه به حالت عادی برگشتم، انگشت را از دهانم بیرون آوردند و بعد بردند پیوند زدند.
راوی: جانباز سرافراز اعصاب و روان رضا اکبری که در ۱۵ سالگی به درجه جانبازی نائل آمد.
❌❌ حواسمون هست که مدیون کیا هستیم؟!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💐💐آیتــ الله مجتهدی تهرانی (ره):
🍁 هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز مےماند )🍁
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
✅❶ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
✅❷ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
✅❸ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
✅❹ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
✅❺ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
✅❻ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
✅❼ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید
📔 نهج الفصاحه، ص ۳۶۶
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
😍 رفتار زیبا و پسندیده ی مامور شهرداری شیراز با پیرمرد دستفروش
امام صادق عليه السلام:
تَواصَلوا، وتَبارّوا، وتَراحَموا، وتَعاطَفوا
با همديگر، پيوند و نيكوكارى و مهربانى و همدردى داشته باشيد
الكافی ج 2 ص 175
وسائل الشيعة به نقل از محمّد بن ابى حمزه از قول مردى: مردى نابينا و سالخورده مشغول گدايى بود. امير المؤمنين عليه السلام پرسيد: اين كيست؟ عرض كردند: اى امير المؤمنين! او مردى نصرانى است. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: از او كار كشيديد و حالا كه پير و عاجز شده است، كمكش نمى كنيد؟! از بيت المال به او چيزى بدهيد
ميزان الحكمه جلد5 صفحه 176
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚داستان کوتاه و پندآموز
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست!!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•