شب عملیات رفتن غسل شهادت کردن، محمد غسلش طول کشید، رفقا باهاش شوخی می کردن و می گفتن: «بیا بیرون دیگه! چقدر طولش میدی؟!»
اونم جواب داد: « دارم یه جوری غسل شهادت می کنم که خدا دلش نیاد منو شهید نکنه!»
وقتی اومد بیرون اونقدر چهرش نورانی بود که می خواستم بهش بگم: «محمد تو هم رفتنی هستی، منو هم شفاعت کن!» اما روم نشد!
همون شب تو عملیات، ترکش خمپاره به سمت چپ سینه اش خورد، دقیقاً روی قلبش، همون جایی که همیشه توی جیب لباسش زیارتنامه حضرت زهرا (سلام الله علیها) رو می گذاشت و دقایقی قبل از شهادت هم خونده بودش. ترکش لباس و زیارت نامه و سینه اش رو سوراخ و غرق خون کرده بود.
راستی اون شب، شب شهادت حضرت زهرا(س) بود...
🔹به یاد سردار شهید محمد غیبی، قائم مقام فرمانده تیپ امام حسن(ع)، شهادت ۶۵/۱۰/۲۵ شلمچه
#حضرت_زهرا
#غسل_شهادت
🔻دوستانه ای با شهدا در دیار دلیران
https://eitaa.com/diare_daliran