eitaa logo
دیدار روی ماه🌙
90 دنبال‌کننده
324 عکس
109 ویدیو
2 فایل
قصه های توفیق دیدار بچه های هیئت انصارالقائم (عج) با خانواده معظم شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز با اشک زنگ زده بودند! صدای گریه‌شان پشت تلفن هم مخفی نمی‌شد: "امروز خیلی حالِ بدی دارم، به بچه‌هایتان بگو خیلی دعا‌یم کنند. روضه حضرت رقیه که می‌خوانند..... انگار فاطمه خودم است که کتک خورده... انگار فاطمه خودم است که بی پدر و غریب مانده... دلم خونِ خون است." 🖤 صدای همسر شهید کمانی بود. ماجرا فاطمه شان را قبلا برای‌مان گفته بودند، فاطمه را ساواک ازشان گرفته بود، در حالی که داشت می‌مرد... فاطمه را هم نگذاشته بودند دفن شود... فاطمه را هم نگذاشته بودند مادرش ببرد... فاطمه هم از وقتی به دنیا آمده بود گریه میکرد! بهانه پدرش را میگرفت... پدری که شهید شد... و فاطمه ای که شهید شد... حق داشتند که روضه حضرت رقیه سلام الله علیها انقدر داغشان را تازه کرده بود... آدرس دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
🕊️ «نتوانستند قرآن را تحریف کنند رو به قرآن سوزی آوردند ، غافل از اینکه قرآن در قلب هر مسلمانی زنده است.» 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem
شرکت دوستان بین الملل هیئت انصارالقائم در اعتراض به هتک حرمت قرآن کریم در کشور لبنان آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
✍ملیحه سادات مهدوی من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضه‌ی عمه می‌خواندم! اینطور رسم است که روضه‌خوان‌ها هر شبِ محرم، روضه‌ی یکی از شهدا را بخوانند. من هم می‌خواندم، اما به سَبکِ خودم! مثلا شبِ اول که روضه‌ی مسلم، باب است، از آنجایی می‌خواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهم‌آور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند می‌روند! هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیده‌ها که به همین راحتی حسین را رها می‌کنند... هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همه‌شان هم که بروند، خودم هستم... بعد هم دوید سمتِ خیامِ بی‌بی‌ها، آرامشان کرد، دل‌داریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند... باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زن‌ها و بچه‌ها... هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ... یا مثلا شبِ چهارم که روضه‌ی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پرده‌ی کجاوه‌ها را انداخت تا یک وقت این زن‌ها و بچه‌ها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچه‌ها را مشغول بازی کرد، زن‌ها را گرمِ تسبیح... همان روز، بینِ خیمه‌ها آنقدر دوید و آنقدر به دانه‌دانه‌شان سر زد و به تک‌تک‌شان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد... یا مثلا وقتی قرار بود روضه‌ی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد! برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتل‌ها حسین را بلند کرد و به خیمه‌گاه رساند... اما نوبت به دو آقازاد‌ی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمه‌گاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمه‌گاه بیرون نیامد، می‌خواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند.... در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همه‌ی روضه‌ها را به زینب گره می‌زدم... آنقدر از زینب می‌خواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم... بعد تازه آن وقت روضه‌ی اصلی را رو می‌کردم... حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد... حالا تازه دویدن‌هایش شروع شده... اول باید یک دور همه‌ی بچه‌ها و زن‌ها را فرار بدهد... یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد... یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند... در تمام این دویدن‌ها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد... بعدِ غارتِ خیمه‌گاه، باز دویدن‌های بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچه‌ها را پیدا کند... بچه‌ها را بشمارد و هی توی شماردن‌ها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچه‌ها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شده‌ها را پیدا کند... بعد باز دور بعدیِ دویدن‌هایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زن‌ها و بچه‌ها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد.... تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود... از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدن‌های زینب شروع شد! زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچه‌ای از آن بالا پایین نیفتد... تا یک وقت، سری از بالای نیزه‌ها فرونیفتد... من آقای مداح نیستم ولی اگر بودم تمام این ده شب، روضه‌ی دویدن‌های زینب را می‌خواندم... آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه‌ها از همه جا جمع می‌شد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضه‌های زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد... آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
اول مرداد سالروز شهادت دانشمند کم نظیر کشور ، ✨ ، به دست عوامل رژیم صهیونیستی ، در سال ۱۳۹۰ ، گرامی باد. آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
🕊️ «سلام بر تو اى نخستين كُشته از تبار بهترين بازمانده از نسلِ ابراهيم خليل. درود خدا بر تو و بر پدرت، آنگاه كه درباره ات فرمود: «پسرم، خداوند بكُشد آن گروهى را كه تو را كُشتند؛ چه جرأتى بر خداى مهربان و چه جسارتى در هتكِ حرمت پيامبر اکرم(ص) كردند. پس از تو، خاك بر سرِ دنيا.» (زيارت ناحيه مقدّسه) 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem
🔸چهار دختر و سه پسر داشتم... اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم 🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغرامام حسین علیه السلام باشد؟! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: اقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام! 🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است! صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!⁦ 🔸آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! 🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد! شاید فرزندی که می‌شود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم... ✨ آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙: https://eitaa.com/didar_mah
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوایی از جنس کربلا در مدح حضرت علی اکبر(ع) با صدای دلنشین 🚩 بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی.... خدایا به حق جوان امام حسین حضرت علی اکبر علیه السلام به حق خون سرداری که ارباً اربا شد جوانان این مرز و بوم رو از گزند آفات در امان بدار و دست جوان امام حسین سایه ی سرشون باشه 🤲 آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙: https://eitaa.com/didar_mah
🖤رفع الله رایة العباس(علیه السلام)🖤 خداوند بیرق عباس علیه السلام را خودش بالا برده است. یعنی خدا حضرت عباس را رحمت کند! حقا که امام حسین را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دست های مبارکش قطع شد. آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
28.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.🕊🕊 آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://ble.ir/didar_mah
37.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «روایتگری مجید محمد ولی نویسنده کتاب شهید آرمان علی وردی از نحوه شهادت آرمان عزیز» 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem