eitaa logo
دیده بان
970 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
8.8هزار ویدیو
5 فایل
گزارش اخبار سیاسی،اجتمایی،فرهنگی تبلیغی و بیشتر یاد و خاطره شهدای حرمی بنام ایران جهت ارتباط با ادمین @Dedehbanamol
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 . ▪️بسم الله الرحمن الرحیم... ۴ سال پیش رفته بودم دیدار خدمت حاج خانم حامدی...▪️مادرش میگفت : داشتیم ناهار می‌خوردیم ، فرج یهو گفت : مامان میدونی من پسر فاطمه زهرام.بهش گفتم فرج لوس نشو ؛ ناهارتو بخور...چند وقتی از اون روز گذشت و جنگ شد و پسرم رفت جبهه و شد و وقتی آوردنش سرش قطع شده بود. . ▪️خیلی بی تابی میکردم.۲۰ سال منتظر بودم که فقط یک شب هم شده خوابش و ببینم. تا اینکه یه شب خواب دیدم تو گلزار نزدیک مزارشم.از اون دور مشخص بود که خانمی سر مزارش ایستاده با کلی رزمنده.صدای فرج اومد که برو جلو پیش خانم فاطمه زهرا...سراسیمه رفتم جلو خدمت خانم .بعد از سلام و احوالپرسی ، حضرت زهرا گفت : مادر انقدر بی تابی نکن ؛ پسرت و در راه پسرم دادی مثل سر جدا شد ، اونم پسر منه ؛ ببال به خودت که شدی مادر ، ما انتخاب میکنیم که چه کسی بشه مادر ، همسر ، پدر شهید و ..... . ▪️بعد گفت میخای جایگاه پسرتو ببینی ؟ گفتم آره، قبرش باز شد و رفتم داخل و فضایی رو که دیدم آرامش عجیبی به وجودم تزریق شد.اومدم بیرون از خانم تشکر کردم و گفتم برم ، حین رفتن دیدم صدای پسرم دوباره اومد و گفت : مامان دیدی گفتم من پسر فاطمه زهرام ......( 📝 احمدی اتویی) . 💢 شادی روح شهید فرج الله حامدی دلاور قائم شهری لشکر ویژه ۲۵ کربلا و طول عمر مادر شهید صلوات.... . 🔰کانال شهدایی 👇 .💠 @hafttapeh
🏷 . ▫️خرمشهر بودیم. یک روز دیدم حاج بصیر و چندتا از فرماندهان لشکر با فاصله ای از من کنار هم مشغول صحبتن ... آروم و بی صدا رفتم سمتشون و پشت سر حاجی ایستادم بدون اینکه خودش متوجه حضورم بشه...یه چند دقیقه ای گذشت ، یهو روشو برگردوند و دید من پشت سرشم...خیلی ناراحت شد و شروع به عذرخواهی کرد و هی می‌بوسید منو...گفتم حاجی چیزی شده !!؟ اتفاقی افتاده. گفت : من شرمنده تم...تو از تبار ساداتی من بهت پشت کردم.منو ببخش و حلالم کن. (راوی : جانباز نجات امیری) . 💠 @hafttapeh
🏷 . ▫️خرمشهر بودیم. یک روز دیدم حاج بصیر و چندتا از فرماندهان لشکر با فاصله ای از من کنار هم مشغول صحبتن ... آروم و بی صدا رفتم سمتشون و پشت سر حاجی ایستادم بدون اینکه خودش متوجه حضورم بشه...یه چند دقیقه ای گذشت ، یهو روشو برگردوند و دید من پشت سرشم...خیلی ناراحت شد و شروع به عذرخواهی کرد و هی می‌بوسید منو...گفتم حاجی چیزی شده !!؟ اتفاقی افتاده. گفت : من شرمنده تم...تو از تبار ساداتی من بهت پشت کردم.منو ببخش و حلالم کن. (راوی : جانباز نجات امیری) . 💠 @hafttapeh
🏷 . ▫️خرمشهر بودیم. یک روز دیدم حاج بصیر و چندتا از فرماندهان لشکر با فاصله ای از من کنار هم مشغول صحبتن ... آروم و بی صدا رفتم سمتشون و پشت سر حاجی ایستادم بدون اینکه خودش متوجه حضورم بشه...یه چند دقیقه ای گذشت ، یهو روشو برگردوند و دید من پشت سرشم...خیلی ناراحت شد و شروع به عذرخواهی کرد و هی می‌بوسید منو...گفتم حاجی چیزی شده !!؟ اتفاقی افتاده. گفت : من شرمنده تم...تو از تبار ساداتی من بهت پشت کردم.منو ببخش و حلالم کن. (راوی : جانباز نجات امیری) . 💠 @hafttapeh
🦋 حضرت گفت به من : آقا تو باید برگردی . ▫️اهل بابلسر بود.بسیجی لشکر ویژه ۲۵ کربلا.سال ۶۲ عملیات والفجر ۶ تو چیلات بشهادت رسید.۱۳ سال بعد تفحص شد و استخوان های مبارکش برگشت.پسر شهید تعریف میکرد: یک شب خواب دیدم پدرم برگشته ، به سمتش دوان دوان رفتم و با ذوق تمام اون و در آغوش گرفتم.اما حس کردم بابا زیاد خوشحال نشد.ازش سوال کردم چیزی شده بابا !؟انگار ناراحتی که برگشتی...!!! . ▫️گفت : آره پسر.ما تو این مدتی که تو تپه های منطقه چیلات بودیم، هر غروب خانم حضرت زهرا به ما سر میزد.وقتی از کنار استخوان های ما رد میشد، این چادرش بروی پیکرهای شهدا و من وقتی کشیده میشد ، یه حال قشنگی بهمون دست می‌داد که قابل وصف نیست.یک روز که خانم تشریف آوردن ، اسم من و صدا کرد و گفت : آماده شو که باید برگردی.گفتم خانم چراااا من !گفت :آخه دخترت مدتیه داره من و قسم میده به پسرم حسین که پیکر بابام برگرده ، واسه همین تو باید بری پیشش.نمیتونم درخواستش و رد کنم..!!! . 💠 @hafttapeh
💢 میبینی ؟؟؟ این پاها واسه همون جوونیه که پشت پیراهنش نوشته بود : میرم تا انتقام سیلی بگیرم . . 💠 @hafttapeh
▫️عملیات‌هایی که در دفاع مقدس با رمز انجام شد: ▫️ فتح‌المبین - غرب شوش ۱۳٦۱ ▫️ بدر - هورالهویزه ۱۳٦۳ ▫️ والفجر ۸ - فـاو ۱۳٦۴ ▫️کربلای ۵ - شلمچه ۱۳٦۵ ▫️کربلای ٦ - نفت‌شهر ۱۳٦۵ ▫️ بیت‌المقدس۲ - ماؤوت ۱۳٦٦ ▫️ نصر۷ - قلعه‌دیزه ۱۳٦٦ . 💠 @hafttapeh