#روایت_اربعین
«ناامید شده بودیم از رفتن. به خانمم گفتم به مادرت گفتی میخوایم بریم؟
_نه، بعد از رفتن میخواستم بگم.
گفتم گیر کار همینه، برو بگو و مطمانش کن اتفاقی نمیافته ان شاالله.
مادر خانمم که راضی شد، گره کور ما هم حل شد و اربعینی شدیم.»
ارسالی مخاطبان 👆
🚩روایتهای خود از اربعین را برایمان ارسال کنید.
🚩محورهای روایت:
📷عکس و فیلم
✍خاطرات و نوشته
🚩همراه با هدایای فرهنگی
#اربعین
#دیدهبان
https://eitaa.com/didebanebushehr/834
🚩زیباترین جلوه اربعین
🏴اشک ریختن موکبدار عراقی از تمام شدن پیادهروی ...
👆ارسالی مخاطبان
🚩این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!
#روایت_اربعین
#دیدهبان
https://eitaa.com/didebanebushehr/856