eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
1هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.3هزار ویدیو
214 فایل
من‌صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌بینم چه بکنم اگرکسی نمی‌‌‌‌‌‌‌بیند؟ می‌‌‌‌‌‌‌بینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائی‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌بینم دهانهای با حقدوغضب گشوده‌شده و دندانهای‌باغیظ‌به هم فشرده شده‌علیه انقلاب‌را ارتباط با مدیر @sarbaaze0 پذیرش تبلیغات @dideban_tabligh22
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دستور فرمانده کل سپاه به سپاه‌های استانی/ از داروخانه‌های سیار تا تامین مایحتاج خانواده‌ها سردار سلامی خطاب به فرماندهان سپاه‌های استانی: 🔹از تمامی ظرفیت سپاه برای خدمت‌رسانی به مردم از جمله ناوگان موتوری و گردان‌های عاشورا برای تأمین مایحتاج خانواده‌های کرونایی، همچنین آشپزخانه‌های پادگان‌ها و مراکز سپاه برای پخت غذا برای خانواده‌های نیازمند استفاده شود. 🔹در شهرها و روستاهایی که کمبود دارو وجود دارد داروخانه‌های سیار راه‌اندازی کنید تا مردم برای تأمین دارو نیاز به حضور در مراکز استان‌ها نداشته باشند.
ناو ایرانی که از کانال سوئز گذشت، یِ موش کثیف صهیونیست اومد پشت بیسیم که: «کشتی نظامی خودت رومعرفی کن» رگ غیرت کاپیتان جنبید، نه گذاشت، نه برداشت، شستی بیسیم روفشار داد که: Shut up... 😁 کاپیتان ایرانی، امروز درجه دریاداری گرفت، شد فرمانده نداجا جالبه بدونید ایشون اهل سنت هستن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - shoor - shabe 7 muharram 1400 - narimani.mp3
5.64M
🔳 🌴شکر خدا که سایه ی سرم یه پرچم شد 🌴یه یاحسین نوشتم و چشام پر از نم شد 🎤 سید رضا نریمانی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
- حسین دهباشی: گرچه پیر و چاق شدم، اما منو بفرستید افغانستان تا با طالبان بجنگم. + پاسخ یک کاربر: من هزینه سفر رو میدم. کی میری؟ - فحش و ناسزاست که دهباشی به این کاربر میده! نتیجه اخلاقی: گنده تر از دهنت حرف نزن آقای کارگردان دروغ!
خروج نوکران آمریکا از افغانستان با یک هواپیمای باری بعد از استقرار دولت مردمی آیت الله رئیسی ، نوکران آمریکا و انگلیس در ایران ( دهباشی ، زیباکلام ، تاجزاده ، صادقی ، حجاریان ، ... ) را به همین روش باید بفرستند پیش اربابانشون
در میانه‌ی میدان ▪️علی‌اکبر که بر زمین افتاد آسمان، آفتاب را گم کرد ▪️آنچنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد ▪️خواست تا خیمه پر کشد اما شیر زخمی عقاب را گم کرد ▪️پدر آمد به یاریش برود من بمیرم رکاب را گم کرد ▪️پسر بوتراب بین تراب نوه‌ی بوتراب را گم کرد ▪️جلد قرآن خویش پیدا کرد برگه‌های کتاب را گم کرد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ نماز تاریخی ☀️ 🔸 من و داوود به یکی از پادگان های بعقوبه منتقل و هر کدام در یک سلول انفرادی زندانی شدیم. از صبح دست هایمان را از پشت بسته بودند. دیگر کمرمان خشک شده بود. 🔹 درد در تمام بدنم می پیچید. سعی می کردم کمرم را راست کنم تا کمتر درد بکشم؛ ولی بی فایده بود. دست و چشم بسته مانده بودم بدون این که بدانم کجا هستم. 🔸 اول که وارد سلول شدم به لولای در تکیه دادم و دور تا دور اتاق را با دست کشیدن به دیوار، ورانداز کردم؛ اتاقی بود به اندازه ی دو در سه متر. نیش های پی در پی پشه ها اعصابم را خرد کرده بود. 🔹 در فصل پاییز و هوای شرجی عراق و هوای دم کرده ی سلول، حسابی عرق کرده بودم. با زحمت کفشِ کتانی را از پا درآوردم. خواستم بخوانم؛ اما وضو که هیچ، تیمم هم نمی توانستم بکنم. 🔸 سمت را هم که در آن سلول تاریک نمی توانستم پیدا کنم. خود را کنار دیوار کشاندم و به موازات آن ایستادم و نماز مغرب و عشا را خواندم. 🔹 آن نماز برایم نمازی تاریخی بود؛ نمازی با دستانی که از پشت بسته بودند و چشمانی بسته، بدون تیمم و وضو و با آن همه دردسر، بی آن که سمت قبله را بدانم. 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 34، خاطره‌ی حسن حسن شاهی.