eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
1هزار دنبال‌کننده
43هزار عکس
18.9هزار ویدیو
237 فایل
من‌صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌بینم چه بکنم اگرکسی نمی‌‌‌‌‌‌‌بیند؟ می‌‌‌‌‌‌‌بینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائی‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌بینم دهانهای با حقدوغضب گشوده‌شده و دندانهای‌باغیظ‌به هم فشرده شده‌علیه انقلاب‌را ارتباط با مدیر @sarbaaze0
مشاهده در ایتا
دانلود
دیده‌بان‌هوشیار
#سالروزشهادت_شهیدمحمودکاوه 📝فرازی از #وصیتنامه دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر
شرح حال مختصر 🔰کاوه در حال که تمام اوقات شبانه🌙 روزش را برای به کار می‌بست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن 📖کریم بود و با عشق💗 خالصانه به اسلام و ، آیات جهاد را تلاوت می‌کرد و در صحنة جنگ و با دشمنان، 👹آن را در عمل تفسیر می‌نمود. 🔰روحیة اطاعت‌پذیری و ، هوش سرشار، چابکی در عملیات‌ها، مسلح بودن به تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بی‌باکی، ساده زیستی و صمیمیت با نیروها از جمله شخصیتی آن والامقام است.با این که در مقابله با ضد انقلاب، سازش ناپذیر، جسور و با بود، اما با نیروهای تحت امر خود، برخوردی بسیار متواضعانه و توأم با صفا و صمیمیت داشت؛ تواضع او سبب شده بود که خاصی در بین نیروها کسب نماید. 🔰تا آنجا که بر قلب ❣نیروهای بسیجی و فرماندهی می‌کرد. او مصداق بارز تلفیق «محبت» و «قاطعیت» در امر فرماندهی نظامی بود. در بعد ، هیچ گاه از ورزش غافل نمی‌شد. با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی آنها را بالا می‌برد. همواره برای بچه‌ها می‌گفت :«موفقیت‌های من در کوههای کردستان، مدیون ورزش است» او چریکی زبده بود که در عمل و جنگ، چریک شده بود نه با آموزش دیدن تئوری. 🔰کاوه همیشه عملیات بود؛ هرجا که کار گره می‌خورد، حضور او کارگشا بود و هرکجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته می‌شد، اراده او به همگان، روحیه‌ای تازه می‌بخشید. همیشه برای این که عملیات را بهتر هدایت کند، پیشاپیش رزمندگان حرکت می‌کرد. با این که بارها در صحنه‌های مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه بازمی‌گشت. 🔰محمود دارای فضایل ویژه‌ای بود. وی انجام کار خالصانه و بی ریا را زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن می‌گفت و بیشتر عمل می‌کرد. همواره سعی می‌کرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، ارتش نیز این را خوب می‌دانستند. 🔰یازدهم ماه 1365📆 روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه الله الاعظم (عج) در کربلای2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و شجاعت‌های بی‌نظیر او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد.
☘✨ ⚜از کنار صف جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا🤲 گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که قاسم آمده حرم. 🔅 از لابه‌لای صف های می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان🌷 میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند کند . وقت رفتن گفت: ⚜«آقای امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: « شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود شهدا..... 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز🌸🌿 🌷
(ع) ▫️به روایت همسر بزرگوار آقامهدی وقتی گفت خانه مان بیت الحسن باشد، نگاهی با عمق وجودم به چشمانش انداختم. تا یادم می آمد، دستش را کریم دیده بودم. می گویند کریم یعنی کسی که می بخشد بدون آن که منتظر جبران باشد و مهدی می بخشید بدون آن که در انتظار جبران باشد این جمله اش خوب توی ذهنم مانده که می گفت: امام حسن غریبه، تا میتونیم باید کاری براشون انجام بدیم و همین بود که هر سال شب میلاد امام مجتبی افطاری می دادیم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃 | صورت‌های بهشتی 🔹زهرا مصطفوی روایت می‌کند: ‌‏امام بارها به من می‌گفتند:‏ «اینکه می‌گویند بهشت زیر پای مادران است؛ یعنی باید این قدر جلوی پای مادر‌‎ ‌‏صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد.» 📝برداشت‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، جلد۱، صفحه ۲۳
🍃 | سوادآموزی مردم، تسکین امام 🔸فاطمه طباطبایی روایت می‌کند: ‌‏وقتی امام در قم بودند دستور تشکیل نهضت سوادآموزی را دادند. من هم در مدرسه‌ای‌‎ ‌‏یک کلاس درس داشتم که تعداد زیادی از خانم‌ها در آن ثبت نام کرده بودند. اتفاقاً در‌‎ ‌‌‏همان زمان، امام ناراحتی قلبی اولیه پیدا کردند. 🔹مواقعی که نزد ایشان می‌رفتم یکی از‌‎ ‌‏مسائلی که همیشه خوشحال‌شان می‌کرد و می‌خواستند که در آن رابطه برای‌شان صحبت‌‎ ‌‏کنم، همین کار سوادآموزی بود. 🔸وقتی از برنامه‌های کلاس می‌گفتم خوشحال می‌شدند و‌‎ ‌‏چهره‌شان باز می‌شد. این مسأله باعث می‌شد که من این مدل حرف‌هایم را برای شادی بیشتر امام‌‎ ‌‏تکرار کنم. 📝روزنامه اطلاعات، ۱۴ خرداد ۱۳۶۹‌‏
🍃 |بیرون نمی‌روم‏ 🔸شهید آیت‌الله محلاتی روایت می‌کند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، ‌‏فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابان‌ها باشند و باید استقامت نمایند. 🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام می‌رفت. مکانی در پشت برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمی‌روم. شماها اگر می‌ترسید مرا بگذارید و بروید. ‌‎ 📝نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰
🍃 |بیرون نمی‌روم‏ 🔸شهید آیت‌الله محلاتی روایت می‌کند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، ‌‏فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابان‌ها باشند و باید استقامت نمایند. 🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام می‌رفت. مکانی در پشت برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمی‌روم. شماها اگر می‌ترسید مرا بگذارید و بروید. ‌‎ 📚 نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰
🍃 | چمران خمینی 🔹مهدی چمران روایت می‌کند: یکی از روزها، یادگار گرامی امام، حاج احمد آقای خمینی با ستاد جنگ‌های نامنظم در‌‎ ‌‏اهواز تماس گرفتند و با آقای دکتر چمران کار داشتند. وضعیت ایشان را به عرض‌‎ ‌‏رساندیم. ایشان گفتند: «به دکتر بگویید سری به تهران بزند.» پاسخ دادیم که دکتر تصمیم‌‎ ‌‏گرفته است که تا یک سرباز عراقی در خاک ایران است در اهواز بماند و بخصوص از‌‎ ‌‏درگیری‌های سیاسی به دور باشد و به طور کلی دکتر مایل نیست که اهواز و جبهه‌ها را‌‎ ‌‏ترک کند و معتقد است وقتش را صرف تداوم عملیات‌ها در محور سوسنگرد بنماید. 🔸حاج‌‎ ‌‏احمد آقا گفتند: امام فرموده‌اند: «دلم برای آقای چمران تنگ شده است» و امام مایل‌‎ ‌‏است که ایشان را ببیند. دکتر پس از استماع این پیام امتثال امر کرده فوراً برای دیدار امام‌‎ ‌‏عازم تهران شد. 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۲۶۲
🖤❤️🖤 نگاه متفاوت به گناه نکردن خاطره سردار معروفی فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله کرمان : بعد از جلسه‌ای حاج قاسم مرا به خانه‌ی خود دعوت و شام با پنیر و گردو و عسل پذیرایی کرد و بعد از شام نشستیم به صحبت کردن. گفت: از خدا خواستم این‌قدر به من مشغله بدهد که حتی فکر گناه هم نکنم.
🌷 ماشین 🚙که ایستاد فوری پیاده شدم و در را برای حاجی باز کردم ، به خیال خودم می خواستم پیش های حاج قاسم کلاس کار را حفظ کنم. وقتی شد ، با اخم نگاهم کرد. نگذاشت برای بعد، همان جا ناراحتی اش را بروز داد و باعصبانیت گفت: کی به تو گفت این کار رو بکنی؟! آرام گفتم: خب حاجی!دیدم مهمون دارید، بَده😅. همان قدر ادامه داد: مگه من شاهم که در رو برام باز میکنی😡؟! هیچ وقت این طور ندیده بودمش... 📚 سلیمانی عزیز۲، ص۱۱۰ ⚘ شادی روح شهدا صلوات🌹🌿 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃🌹
💚🌱 هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه می‌شد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی می‌گرفت و می‌اومد خونه. اعتقاد داشت همون‌طور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادت‌ها هم باید خوشحالی‌مون رو نشون بدیم. 🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی 🌷⚘️
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ببینید | امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷