دیدهبانهوشیار
#سالروزشهادت_شهیدمحمودکاوه 📝فرازی از #وصیتنامه دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر
شرح حال مختصر #شهیدکاوه
🔰کاوه در #عین حال که تمام اوقات شبانه🌙 روزش را برای #مبارزه به کار میبست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن 📖کریم بود و با عشق💗 خالصانه به اسلام و #مکتب، آیات جهاد را تلاوت میکرد و در صحنة جنگ و #مقاتله با دشمنان، 👹آن را در عمل تفسیر مینمود.
🔰روحیة اطاعتپذیری و #ولایتمداری، هوش سرشار، چابکی در عملیاتها، مسلح بودن به #سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بیباکی، ساده زیستی و صمیمیت با نیروها از جمله #ویژگیهای شخصیتی آن #شهید والامقام است.با این که در مقابله با ضد انقلاب، سازش ناپذیر، جسور و با #شهامت بود، اما با نیروهای تحت امر خود، برخوردی بسیار متواضعانه و توأم با صفا و صمیمیت داشت؛ تواضع او سبب شده بود که #محبوبیت خاصی در بین نیروها کسب نماید.
🔰تا آنجا که بر قلب ❣نیروهای بسیجی و #سپاهی فرماندهی میکرد. او مصداق بارز تلفیق «محبت» و «قاطعیت» در امر فرماندهی نظامی بود.
در بعد #جسمانی، هیچ گاه از ورزش غافل نمیشد. با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی آنها را بالا میبرد. همواره برای #تشویق بچهها میگفت :«موفقیتهای من در کوههای کردستان، مدیون ورزش است» او چریکی زبده بود که در عمل و جنگ، چریک شده بود نه با آموزش دیدن #درسهای تئوری.
🔰کاوه همیشه #راهگشای عملیات بود؛ هرجا که کار گره میخورد، حضور او کارگشا بود و هرکجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته میشد، اراده #پولادین او به همگان، روحیهای تازه میبخشید. همیشه برای این که #بتواند عملیات را بهتر هدایت کند، پیشاپیش رزمندگان حرکت میکرد. با این که بارها در صحنههای #عملیاتی مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه بازمیگشت.
🔰محمود دارای فضایل #اخلاقی ویژهای بود. وی انجام کار خالصانه و بی ریا را #سرلوحة زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن میگفت و بیشتر عمل میکرد. همواره سعی میکرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، #نیروهای ارتش نیز این را خوب میدانستند.
🔰یازدهم #شهریور ماه 1365📆 روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه الله الاعظم (عج) در #عملیات کربلای2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و #خاطره شجاعتهای بینظیر او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد.
#شهید_محمود_کاوه
#خاطره ☘✨
⚜از کنار صف #نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. #دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا🤲 گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که #حاج قاسم آمده حرم.
🔅 از لابهلای صف های #نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان🌷 میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار #ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند #زیارت کند . وقت رفتن گفت:
⚜«آقای #خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو #شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «#خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود #قاطی شهدا.....
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز🌸🌿
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
#خاطره
#امام_حسن(ع)
▫️به روایت همسر بزرگوار آقامهدی
وقتی گفت خانه مان بیت الحسن باشد، نگاهی با عمق وجودم به چشمانش انداختم. تا یادم می آمد، دستش را کریم دیده بودم. می گویند کریم یعنی کسی که می بخشد بدون آن که منتظر جبران باشد و مهدی می بخشید بدون آن که در انتظار جبران باشد
این جمله اش خوب توی ذهنم مانده که می گفت:
امام حسن غریبه، تا میتونیم باید کاری براشون انجام بدیم
و همین بود که هر سال شب میلاد امام مجتبی افطاری می دادیم.
#شهید_مهدی_حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃 #خاطره |
سوادآموزی مردم، تسکین امام
🔸فاطمه طباطبایی روایت میکند: وقتی امام در قم بودند دستور تشکیل نهضت سوادآموزی را دادند. من هم در مدرسهای یک کلاس درس داشتم که تعداد زیادی از خانمها در آن ثبت نام کرده بودند. اتفاقاً در همان زمان، امام ناراحتی قلبی اولیه پیدا کردند.
🔹مواقعی که نزد ایشان میرفتم یکی از مسائلی که همیشه خوشحالشان میکرد و میخواستند که در آن رابطه برایشان صحبت کنم، همین کار سوادآموزی بود.
🔸وقتی از برنامههای کلاس میگفتم خوشحال میشدند و چهرهشان باز میشد. این مسأله باعث میشد که من این مدل حرفهایم را برای شادی بیشتر امام تکرار کنم.
📝روزنامه اطلاعات، ۱۴ خرداد ۱۳۶۹
🍃 #خاطره |بیرون نمیروم
🔸شهید آیتالله محلاتی روایت میکند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند.
🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام میرفت. مکانی در پشت #مدرسه_علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمیروم. شماها اگر میترسید مرا بگذارید و بروید.
📝نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰
#دهه_فجر
🍃 #خاطره |بیرون نمیروم
🔸شهید آیتالله محلاتی روایت میکند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند.
🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام میرفت. مکانی در پشت #مدرسه_علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمیروم. شماها اگر میترسید مرا بگذارید و بروید.
📚 نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰
#امام_خمینی
#انقلاب_اسلامی
#ایمان
🍃 #خاطره | چمران خمینی
🔹مهدی چمران روایت میکند: یکی از روزها، یادگار گرامی امام، حاج احمد آقای خمینی با ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تماس گرفتند و با آقای دکتر چمران کار داشتند. وضعیت ایشان را به عرض رساندیم. ایشان گفتند: «به دکتر بگویید سری به تهران بزند.» پاسخ دادیم که دکتر تصمیم گرفته است که تا یک سرباز عراقی در خاک ایران است در اهواز بماند و بخصوص از درگیریهای سیاسی به دور باشد و به طور کلی دکتر مایل نیست که اهواز و جبههها را ترک کند و معتقد است وقتش را صرف تداوم عملیاتها در محور سوسنگرد بنماید.
🔸حاج احمد آقا گفتند: امام فرمودهاند: «دلم برای آقای چمران تنگ شده است» و امام مایل است که ایشان را ببیند. دکتر پس از استماع این پیام امتثال امر کرده فوراً برای دیدار امام عازم تهران شد.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۲۶۲
#شهید_چمران
#خاطره 🌷
ماشین 🚙که ایستاد فوری پیاده شدم و در را برای حاجی باز کردم ، به خیال خودم می خواستم پیش #مهمان های حاج قاسم کلاس کار را حفظ کنم.
وقتی #پیاده شد ، با اخم نگاهم کرد.
نگذاشت برای بعد، همان جا ناراحتی اش را بروز داد و باعصبانیت گفت:
کی به تو گفت این کار رو بکنی؟!
آرام گفتم:
خب حاجی!دیدم مهمون دارید، بَده😅.
همان قدر #عصبانی ادامه داد:
مگه من شاهم که در رو برام باز میکنی😡؟!
هیچ وقت این طور #عصبانی ندیده بودمش...
📚 سلیمانی عزیز۲، ص۱۱۰
⚘ شادی روح شهدا صلوات🌹🌿
🌹🍃🌹🍃🌹
#خاطره💚🌱
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم،
تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی
🌷#آرمان_عزیز⚘️
#عـاقـبـتتـون_شــهــدائـــی
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا