eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
1هزار دنبال‌کننده
43هزار عکس
18.9هزار ویدیو
237 فایل
من‌صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌بینم چه بکنم اگرکسی نمی‌‌‌‌‌‌‌بیند؟ می‌‌‌‌‌‌‌بینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائی‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌بینم دهانهای با حقدوغضب گشوده‌شده و دندانهای‌باغیظ‌به هم فشرده شده‌علیه انقلاب‌را ارتباط با مدیر @sarbaaze0
مشاهده در ایتا
دانلود
در روز هفتم عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد ، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد! عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند ، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى كه از قبیله بجیله بود فریاد برداشت كه: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند كه قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى! امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده! حمید بن مسلم مى‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى كه بیمار بود ، قسم به آن خدایى كه جز او پروردگارى نیست ، دیدم كه عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شكمش بالا می آمد ، و آن را بالا می آورد! و باز فریاد میزد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شكمش آماس میكرد ولى سیراب نمى‌شد! و چنین بود تا جان داد. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
پس از ورود اسرا در روز ۱۲ محرم الحرام سال ۶۱ ه. ق. به کوفه شادی عجیبی توام با رعب و وحشت شهر را فرا گرفته بود ، ولی بر اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد که امام را خارجی معرفی کرده بودند کوفیان از این پیروزی بسیار شاد بودند و برای دیدن اسرا روانه کوچه‌ها و محله‌ها می‌شدند. واقعه کربلا آنقدر مصیبت‌ بار بود که وقتی اسرای کربلا به کوفه وارد شدند ، کوفیان خاندان پیامبر گرامی اسلام را نشناختند و عده‌ای نیز از نسب اسرا سؤال می‌کردند ، ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها ایراد می‌کردند ، خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناساندند و به حق بودن قیام امام حسین علیهم السلام اذعان کرده و شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کردند. وقتی اسرا در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و عامل اصلی شهادت امام حسین علیهم السلام قرار گرفتند، وی در مقابل چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک امام زد و خود را پیروز میدان قلمداد کرد و کشته شدن امام حسین علیهم السلام را خواست خدا دانست، ولی با جواب‌های که از جانب حضرت زینب سلام الله علیها و امام سجاد علیه السلام شنید بیشتر رسوا شد. عبیدالله بن زیاد پس از مجلس خود دستور داد اسرا را در زندان کوفه حبس کنند که مدت زمان این حبس در تاریخ مشخص نیست ، ولی سختی‌هایی که اسرا در کوفه متحمل شدند بسیار دردناک بود ، ولی از این فرصت برای بازگو کردن قیام امام حسین علیه السلام اصل و هدفشان بهره کامل را می‌بردند تا دست بنی امیه را به مردم بشناسانند. 🏴
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین علیه السلام ، اسراء را در ۱۵ محرم سال۶۱ ، با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد، آن ملعون به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد علیه السلام زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز کرد. عبیدالله بن زیاد ملعون ، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار ، دیار به دیار با ذلت و انکسار ، طوری که مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند ، به شام آورد. (لهوف سید بن طاووس) در این روز وقتی راهب فهمید سر پسر پیغمبر خدا را میبرند ده هزار درهم به خولی داد تا شب سر امام حسین علیهم السلام را به او بدهد خولی هم پذیرفت ، ده هزار درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد. راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من ، من جز خویشتن ، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست ، جد تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده توهستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند ، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله ، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم، آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله صبح سر را به آنها تحویل داد.
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین علیه السلام ، اسراء را در ۱۵ محرم سال۶۱ ، با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد، آن ملعون به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد علیه السلام زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز کرد. عبیدالله بن زیاد ملعون ، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار ، دیار به دیار با ذلت و انکسار ، طوری که مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند ، به شام آورد. (لهوف سید بن طاووس) در این روز وقتی راهب فهمید سر پسر پیغمبر خدا را میبرند ده هزار درهم به خولی داد تا شب سر امام حسین علیهم السلام را به او بدهد خولی هم پذیرفت ، ده هزار درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد. راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من ، من جز خویشتن ، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست ، جد تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده توهستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند ، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله ، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم، آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله صبح سر را به آنها تحویل داد.