همسر #شهیدناصرکاظمی :
اولین سال بعد از شهادت شوهرم زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست
یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی ناآرام گفت:
عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟
گفتم:
نه، هیچی،خیلی اصرار کرد آخرش دید که من کوتاه نمیآیم، گفت:
بهت قول داده زمستون که میاد اولین برف که رو زمین میشینه چی برات بخره؟
چشمهایم پر از اشک شد، گریهام گرفت، گفت:
دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟
گفتم:
شوخی میکرد و میگفت:
بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه میخرم،
این دفعه آقا جون گریهاش گرفت،
نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه میکرد؛ گفت:
دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت:
به منیژه قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش.
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا
روحش شاد راهش مستدام به برکت ذکر صلوات
💖💖💖