فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣️ صحبتهای جالب وحید رهبانی بازیگر نقش محمد درمورد نیروهای امنیتی
👈 فقط باید برین یه جای ناامن تا بفهمید که این دوستان چقدر ارزشمند هستند.
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۲ شهریور ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥕هویج ایرانی در راه بازار
🎥محققان کشورمان برای نخستین بار بذر هویج ایرانی با نتایج شگفت انگیز تولید کردند
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۲ شهریور ۱۴۰۰
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
♻️ به خاک افتاده این جا یک عروسک 🎙 حجت الاسلام علوی تهرانی
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
۳ شهریور ۱۴۰۰
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸🔶 روح خود را طراوت بخشیده، و دل❤️را نورانی کنیم با گوش جان سپردن به آیاتی از قرآن کریم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً﴿آیه 5 سوره انسان در وصف بهشت﴾
به یقین ابرار ( و نیکان ) از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است
عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً﴿آیه 6 سوره انسان در وصف بهشت﴾
از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند!
قرائت آیات 5 و 6 از سوره انسان از آقای حامد شاکرنژاد
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
ﺍَﻟﺴَّﻠٰﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳٰﺎ ﺍَﺑٰﺎ ﻋَﺒْﺪِﺍﻟﻠﻪ
ﻭَﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺎَﺭْﻭٰﺍﺡِ ﺍﻟَّﺘﻰ ﺣَﻠَّﺖْﺑِﻔِﻨٰﺎﺋِﻚَ،
ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻣِﻨّﻰ ﺳَﻼﻡُ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﺑَﺪﺍ
ﻣﺎ ﺑَﻘﻴﺖُ ﻭَﺑَﻘِﻰَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞُ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬٰﺎﺭُ،
ﻭَﻻﺟَﻌَﻠَﻪُ ﺍﻟﻠﻪُ ﺁﺧِﺮَ ﺍﻟْﻌَﻬْﺪِ ﻣِﻨّﻰ ﻟِﺰِﻳٰﺎﺭَﺗِﻜُﻢْ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُﻋَﻠَﻰﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ،ﻭَﻋَﻠٰﻰ ﻋَﻠِﻰِّﺑْﻦِﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ، ﻭَﻋَﻠﻰٰﺍَﻭْﻻﺩِﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ،ﻭَﻋَﻠﻰٰﺍَﺻْﺤٰﺎﺏالحسین،
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🏴ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻻﺑﺮﺍر
🏴ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻻﺷﺮﺍﺭ
🏴ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡﺍﻟﺼﺎﻟﺤﯿﻦ
🏴ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﻄﺎﻟﺤﯿﻦ
🏴ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﻤﻘﺒﻮﻟﯿﻦ
🏴ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﻤﺮﺩﻭﺩﯾﻦ
🏴ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺨﯿﺮ ﻭﺍﻟﺴﻌﺎﺩﻩ
🏴ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺸﺮ ﻭ ﺍﻟﺸﻘﺎﻭﻩ
🏴 ﺑﺮﺣﻤﺘﮏ ﯾﺎ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺍﺣﻤﯿﻦ
🏴 ﻭﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺍﻟﻪ ﺍﻟﻄﺎﻫﺮﯾﻦ
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🏴ســَــــــــــــــــــــــــــــــــــلام🏴
🏴 صبح شما بزرگواران بخیر و روشن به انوار مطهر قرآن و اهلبیت (ع)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🏴@didehban313🏴
۳ شهریور ۱۴۰۰
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
🔮🔭
🔭
💎 *تقویم نجومی* 💎
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿✴️ ✴️
✴️ چهارشنبه 👈 3 شهریور / سنبله 1400
👈 16 محرم 1443 👈 25 اوت 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🕋 تعیین بیت المقدس به عنوان قبله مسلمانان سال اول بعثت .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛 تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست است .
❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر :
✅ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است .
📛 و جابه جایی و نقل و انتقال خوب نیست .
👶 مناسب زایمان و نوزادش حالش خوب است .ان شاءالله
🚘مسافرت : خوب نیست و خوف بد بیاری دارد و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ صید و شکار و دام گذاری .
✳️ آغاز معالجه و درمان .
✳️ ختنه کودک .
✳️ ارسال کالاهای تجاری به خارج .
✳️ خرید لوازم منزل .
✳️ کودک به مهد گذاشتن .
✳️ آغاز کار و شغل .
✳️ و دیدار روسا خوب است .
💉💉 حجامت خون دادن فصد سبب فرج و نشاط می شود .
💇♂💇 اصلاح سر وصورت باعث حزن و اندوه می شود .
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 17 سوره مبارکه " بنی اسرائیل " است .
و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح ....
و مفهوم آن این است که چیزی که باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد ولی عاقبت بخیر شود صدقات و مبرات بدهد تا رفع گردد . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
📚 منابع مطالب
کتاب تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.✨
🔭
🔮🔭
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
📅 چهارشنبه 3 شهریور 1400
🔽 اوقات شرعی - افق تهران
☀ صبح ⬅ 5:02
☀ طلوع ⬅ 6:31
☀ ظهر ⬅ 13:06
☀ عصر ⬅ 16:47
🌙 غروب ⬅ 19:41
🌙 مغرب ⬅ 20:00
🌙 عشاء ⬅ 20:50
🌙 نیمه شب ⬅ 0:22
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
♻️امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر!
👈 شب عاشورا، سخن از «نمیخواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود.
روز عاشورا میگوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟»
👈 شب صحبت میکند تا مبادا خبیثی در بین طیّبها باشد، و روز سخن میگوید تا مبادا طیّبی در بین خبیثها مانده باشد.
👈 شب غربال میکند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال میکند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند.
آیتالله حائری شیرازی
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اولین فیلم از لحظه تفحص پدر و پسری که در اغوش هم شهید شدند
سردار باقرزاده روايت میكند: «... پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶ . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند...»
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ حاج قاسم سلیمانی: پایان عمر خدمتیمان، ان شاءالله با شهادت پایان عمر طبیعی مان را سیر کنیم و سپری کنیم،
👈 طمعی به چیزی نداریم
👈 خوفی از چیزی هم ندارم
┄┅┅┅┅❀🌺❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
ای که این داستان واقعی را تعریف می کرد و اشک می ریختند، گفت:
👈♦️"من امروز به جوانان اینو میگم اونایی که با هم قهر هستید و دعوا می کنید، اونایی که با پدر و مادر و خواهر و برادرتون رفتار درستی ندارید. من یه زمانی برادر داشتم و شلوار نداشتم اما الان کلی شلوار دارم و برادرم رفعت را ندارم. از همین امروز برای ابراز علاقه به خانواده و دوستان تون خجالت نکشید!"
🆘 واقعیت این است که آنقدر در مشغله های زندگی غرق شده ایم که «چرایی» بودن مان در این دنیا را فراموش کرده ایم. هنوز عشق و محبت ها و ابراز دوست داشتن های باقیمانده ای داریم که به اطرافیان دور و نزدیک خود نگفته ایم. هنوز فرصتهایی داریم تا مفید و موثر و انسان تر رفتار کنیم.
نویسنده و تدوینگر: عدنان واعظی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
۳ شهریور ۱۴۰۰
*طولانیه اما ارزش خواندن داره حتما بخوانید 👇 شلوارهای نپوشیده!*
قسمت ۱
♦️ این روزها حال جسمی و روحی مردمان کشورم خوب نیست. همه تب کرده اند از بیماری، همه سرفه می کنند از هوای مسموم، همه همدردی می کنند با دردمندان، همه دوست دارند همدلی هم کنند. اما...گاهی از ابراز به موقع مهر و محبت ها غافل مانده ایم و آن را به تأخیر می اندازیم.
👈چند وقت پیش،شبکه تلویزیونی SHOW TV ترکیه گفتگوی مردی ۵۳ ساله را نمایش می داد. او می گفت:
بچه بودم، بزرگترین آرزوم پوشیدن شلوار بود. اون موقع ها شلوارهای گل گلی می پوشیدیم. یک روز پدرم گفت: چون می خواهید مدرسه بروید، براتون شلوار می خرم از همون شلواری که پسر کدخدا داره. ما سه برادر بودیم و رفتیم بیرون روستا کنار جاده تا پدرمون برگرده. دو نفرمون مدرسه می رفتیم ولی آخرین برادرم هنوز کوچیک بود و مدرسه نمی رفت اسمش رفعت بود. سه تایی نشستیم کنار جاده خاکی روستا و منتظر مینی بوس شدیم تا پدرم بیاید و شلوارمون را بیاره. برادر شش ساله ام رفعت همین جور کنار جاده وایساده بود از من پرسید دوست داری شلوارت چه رنگی باشه؟گفتم سیاه. گفت من دوست دارم شلوارم آبی باشه ...
برادر کوچکم بهمون پز داد که شماها با شلوارک مدرسه می روید ولی من از همون اول با شلوار بیرون می روم. بعدش پرسید که به نظرت پدر از کفش های بچه شهری ها هم میخره؟ گفتم : نه اگه بخره هم از کفش های پلاستیکی می خره. همین طوری با هم حرف می زدیم که دیدم مینی بوس از دور داره میاد.
👈پدرم اومد و با هم پاکت های خرید رو گرفتیم و خوشحال رفتیم خونه. برای من و او یکی برادرم شلوار و پیراهن و کفش پلاستیکی گرفته بود.
رفعت داخل پاکت ها را گشت و دید پدر براش چیزی نخریده. به پدرم نگاه کرد و گفت : پس من چی؟ پدر گفت: دفعه بعد که برم برات می خرم.
پولش کافی نبود که برای رفعت هم بخره!😔 اما رفعت قبول نکرد. شب سر سفره شام فقط صدای گریه رفعت بالا بود. یه حالتی داشت خیلی ناراحت.
👈 فرداش از مدرسه که اومدم رفعت به من گفت:شلوار چقدر بهت میاد میشه بیاری منم بپوشم؟ گفتم نه. خاکی میشه نمی دم. روز دوم هم گفت ندادم. روز سوم هم ندادم. اون موقع ها کفش هارو میذاشتیم زیر بالش وشلوار رو زیر تشک که اتو بشه. روز چهارم هم دوباره گفت چه بهت میاد بذار منم بپوشم.
گفتم اندازه تو نیست. گفت دم پاهاشو تا میزنم تا اندازه بشه. گفتم آخه کثیف می کنی. گفت: نه روی فرش می پوشم خاکی نشه. فقط یه بار توی آینه خودمو ببینم بهم میاد یا نه!
👈 گفتم :عجب پسره سریشی هستی, باشه فردا که از مدرسه اومدم بهت می دم اما فقط ۵ دقیقه ها، مراقب باش کثیفش نکنی والا حسابی کتکت می زنم. خیلی خوشحال شد، شب روی یک تشک کنار هم خوابیدیم. نصف شب زد به شونه ام و گفت: الکی گفتی یا واقعاً شلوارتو می دی بپوشم؟! گفتم خیالت راحت باشه می دم بپوشی. حالا بگیر بخواب.
👈 فردا صبح زود بیدار شدیم بریم مدرسه. رفعت هم اون روز صبح بیدار شد و گفت: زود از مدرسه برگرد! موقع رفتن دیدم دم در نشست و منتظر برگشتن من موند!
♦️ زنگ سوم سر کلاس بودم. مدیر اومد در گوش معلم یه چیزی گفت و حالش عوض شد. بعد از چند دقیقه رو به من کرد و گفت"علیشان" تو برو خونه, بابات کارت داره. پیش خودم گفتم حتماً رفعت" الکی اومده گفته بابام کارم داره تا زودتر برم خونه و شلوارمو بپوشه! من اون موقع کلاس سوم ابتدایی بودم از مدرسه اومدم بیرون.
👈♦️در مسیر خونه می دیدم که همه روستاییا هم به سمت خونه ما میرن. رسیدم دم در دیدم بردارم رفعت جلوی در نیست. وارد حیاط خونه شدم همه اهالی روستا جمع شده بودن و مادرم روی زمین افتاده بود و گریه می کرد و می گفت: بچه ی کوچک منو بدید.
♦️👈تازه فهمیدم اتفاقی افتاده و پیرمردی با تراکتور از جلوی خونه ما رد میشده و رفعت بردار کوچیک منو ندیده و اونو زیر گرفته و مُرده!
♦️دقیقا اون روزی که می خواستم شلوارمو بدم بپوشه رفعت مرده بود، پدرم نتونست به ما دوست داشتنش رو نشون بده. اون از دو سالگی خودش یتیم شده بود و از میان ۱۱ بچه دیگه پدرم کوچکترینشون بود.
♦️نکته: ما در دوست داشتن مشکلی نداریم ولی در نشون دادن و ابراز کردن مهربانی و عشق و دوست داشتنمون مشکل داریم.
👈اون موقع ها عمو و مادر بزرگ و... داشتیم اما بلد نبودیم با بغل کردنشون بگیم که دوستشون داریم.
👈اون روز بابام جنازه برادرم را بغل کرد و با گریه گفت: رفعت پسرم من می خواستم ببرمت بازار خرید نه این که ببرمت تو مزار. پاشو بابا... پاشو با هم بریم خرید کنیم!
شلوار های نپوشیده!
👈 من اون موقع یک بچه ی ۹ ساله بودم . رفتم شلواری که پام بود رو درش آوردم و شلوار کهنه رو پوشیدم و شلوار تازه رو زدم زیر بغل و دویدم پشت تابوت و به دایی ام گفتم: رفعت امروز قرار بود شلوار منو بپوشه الان میشه بدم بپوشه؟ دایی ام گفت معلومه که نمیشه بدو برو.
👈 همانطور که من و همهی بینندگان و مرد ۵۳ ساله
۳ شهریور ۱۴۰۰