♻️ گاه #مادر می شدم...
🍒کودک 3 ماهه ای داشتم که بلافاصله بعد از شیفتم برای به آغوش کشیدن و شیر دادن به او می شتافتم. در آن روزهای پرهیاهو کمتر وقت رسیدگی به او و #مادرانه هایم را داشتم.
جوان 17 ساله ای را به تازگی به بخش 3 جراحی بیمارستان فرخی، که من تازگی عهده دار مسئولیتش شده بودم، آورده بودند که یک پایش از #مچ قطع شده بود.
😔زمان تغییر شیفت من که شد، صدای #گریه هایش به گوشم رسید. کودکم فراموشم شد. به تندی به کنار تختش رفتم و مادرانه هایم را برایش نمایان کردم: «پسر نازنین چه شده است؟ چرا بیقراری؟»
🍃نگاهی به من و نگرانی چشمانم و صدای بغض دارم کرد و آرامتر از پیش با اشاره به پای قطع شده اش، گفت :
«انگشتان پایم #درد می کند».
💔😢آن لحظه بر من و دل بیقرارم چه گذشت!!
ساعت ها در کنارش نشستم و تا آرامش را به این پسر کم سن و سال شجاع میهن باز گردانم. برایش از #حضرت_علی_کبر (ع) گفتم.
👌برایش از دست های بریده #حضرت_عباس (ع) زمزمه کردم. به او گفتم، تو همه وجودت لایق بهشت است و اکنون پایت به ودیعه در #جنت است.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿